«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ سَيدِالْمُرْسَلينَ، وَ خاتَمِ النَّبِيينَ، وَ حُجَّةِ رَبِ الْعالَمينَ، الْمُنْتَجَبِ فى الْميثاقِ، الْمُصْطَفى فىِ الظِّلالِ الْمُطَهَّرِ مِنْ كُلِّ آفَةٍ، الْبَرى ءِ مِنْ كُلِّ عَيبٍ، الْمُؤَمَّلِ لِلنَّجاةِ، الْمُرْتَجى لِلشَّفاعَةِ، الْمُفَوَّضِ اِلَيهِ دينُ اللَّهِ، اَللّهُمَّ شَرِّفْ بُنْيانَهُ وَ عَظِّمْ بُرْهانَهُ، وَ اَفْلِحْ حُجَّتَهُ، وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ، وَ اَضِى ءْ نُورَهُ، وَ بَيضْ وَجْهَهُ، وَ اَعْطِهِ الْفَضْلَ وَالْفَضيلَةَ، وَ الْمَنْزِلَةَ وَ الْوَسيلَةَ وَ الدَّرَجَةَ الرَّفيعَةَ، وَ ابْعَثْهُ مَقاما مَحْمُودا يغْبِطُهُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالأخِرُونَ، وَصَلِّ عَلى اَميرِالْمُؤْمِنينَ، وَ وارِثِ الْمُرْسَلينَ، وَ قآئِدِ الْغُرِّ المُحَجَّلينَ، وَ سَيدِ الْوَصِيينَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ.»
سپاس خدايى را سزاست كه بى منت هر دم مى بخشد و درود و سلام او و فرشتگان مقرب، انبيا و اولياى الهى بر پيامبر اكرم حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و بر خاندان پاك و مطهّرش.
اينك، سى و ششمين شماره «معرفت فلسفى» را با استعانت از خداى متعال، و به اين اميد كه از فيض بى كران انديشه وحكمت، گوشه اى از بى نهايت كرامات و فيوضات ربّانى، توشه اى فراهم آورده باشد، به اهل معرفت تقديم مى داريم. موضوعات مطرح شده در اين مجموعه به اختصار عبارتند از:
1. نويسندگان محترم در مقاله «شهود عرفانى: ملاك حقيقى بودن وجود در برهان صديقين سينوى» بر اين باورند كه فلاسفه مسلمان همواره در تلاشند تا در حد امكان بدون بهره گيرى از مقدمات فلسفى و بدون نياز به مخلوقات، از خود «حقيقت وجود» بر وجود حق استدلال اقامه كنند. از اين رو، نخستين بار ابن سينا، با قياسى «شبه برهانى»، از حال «وجود»، بر «وجود خدا» استدلال كرد و آن را «برهان صديقين» ناميد. اما ملّاصدرا، اين برهان را به اين دليل كه از راه «مفهوم وجود» بر وجود خدا اقامه دليل شده است، آن را شبه صديقين ناميده است.
اما بايد گفت: ابن سينا فيلسوفى است كه علاوه بر استفاده از شهود عرفانى و با تأثر از آيات و روايات و با بهره مندى از خرد ناب و عشق سرشار به حق، توانسته از راه هاى گوناگون، برهان انّى و به ويژه لمّى بر وجود حق اقامه كند و نيز از طريق برهانى شهودى، به دو طريق شهودى و عقلى، ضمن شهود حقيقت، آن را به ديده عقل تبيين كرده است.
2. مقاله «تكامل و پويايى انسان اخروى در چشم انداز صدرائى»، بحث از تغيير، پيشرفت، تكامل، تجدد، تبدل، و استكمال از نظر فلسفى براى عوالم اخروى را از منظر ملّاصدرا مطرح مى كند؛ عالمى كه خالى از هرگونه ماده و قوه انفعالى است. از اين رو، حركت و تغيير، كه به معناى از قوه به فعل شدن است، و تكامل نيز چون قرين با حركت است، در آن عوالم بى معناست. اما ملّاصدرا تكامل، ترقى و پيشرفت را به گونه اى معنا مى كند كه لزوما همراه با حركت و از قوه به فعل شدن نيستند. لذا تكامل بدون حركت از قوه به فعل تصورناپذير خواهد بود. تغيير نيز از نظر وى اعم از دگرگونى در سلسله طولى (تكاملى) و يا در سلسله عرضى (غيرتكاملى) است. همچنين تكامل و تغيير دفعى، تكامل علمى و تغييرات تكاملى و غيرتكاملى دفعى نه تنها ممكن اند، به مجرد امكان ذاتى، واقع هم خواهند شد. تجدد، تبدل، استكمال و به طور كلى نوبه نو شدن و در نتيجه پويايى و فعاليت انسان، از آنجا كه تنها منوط به اراده و قدرت و توان وجودى اوست، در حيات بهشتى در حد غير تصورناپذير افزايش مى يابد.
بنابراين مبانى، امكان تكامل و تغييرات دفعى و نيز استكمالات علمى و وقوع آنها در آخرت امكان پذير است. از اين رو، در عالم آخرت، سير به سوى حضرت حق و بى نهايت مطلق با شتابى بيشتر امكان پذير است.
3. همواره بحث از معرفت دينى، به ويژه بحث از عقل و وحى، كانون توجه متفكران دينى بوده است. مقاله «كاركردهاى عقل و نقش هاى آن در معرفت دينى» به اين مهم پرداخته است. نويسنده محترم معتقد است كه تعقل در همه ساحت هاى معرفتى از جمله معرفت هاى گوناگون دينى، كم و بيش نقش دارد. حتى در امور تعبدى، كه تصور مى شود حوزه اختصاصى وحى است، نيز عقل مى تواند نقش هاى استنباطى و دفاعى و ابزارى و حتى نقش هاى تكميلى و تعامل غيراستقلالى داشته باشد.
مدعاى اين مقاله اين است كه عقل دست كم پنج كاركرد مهم نظرى، عملى، ابزارى، استنباطى و دفاعى دارد. همچنين عقل در معرفت دينى، دست كم داراى هشت كاركرد ميزان، مفتاح، استنباط، دفاع، ابزار، تكميل، تعامل استقلالى و تعامل غيراستقلالى است.
4. نويسندگان محترم مقاله «امكان طرح عالم خيال بنابر تلقّى ملّاصدرا در پديدارشناسى هرمنوتيك هنر» بر اين عقيده اند كه عالم خيال از زمان فارابى تا ملّاصدرا، تطورات گوناگونى را در فلسفه اسلامى پشت سر گذاشته است. از اين رو، امكان فهم عالم اثر هنرى بر اساس عالم خيال، مضمون به مثابه جلوه و شأنى از عالم خيال صدرايى، هنوز نقشى اساسى در اين نوع تحقيقات دارد. اين نقش زمانى به بلوغ مى رسد كه بپذيريم ميانه اى بين اين دو فيلسوف بزرگ براى تفكر وجود دارد و اين ميانه مى تواند به پرثمر كردن فلسفه آنها كمك كند.
هدف مقاله پيش رو اين است كه با توجه به روش فلسفى پديدارشناختى و به كارگيرى پديدارشناسى هرمنوتيك، مفهوم عالم خيال در فلسفه اسلامى، كه يكى از مفاهيم ممتاز فلسفه اسلامى است، در عرصه هنر بازشناسى شود. اين بازشناسى ناظر به نيازى است كه به گونه اى همواره با تاريخ انديشه غربى همراه بوده است. آن نياز همان فقدان حلقه واسط بين عقل و حس يا حقيقت و رقيقت است. بخشى از اين نياز در ژرف انديشى مارتين هايدگر در باب اثر هنرى ديده مى شود. مى توان با روش پديدارشناسى، رتبه اى از عالم خيال را در اثر هنرى مشاهده كرد؛ رتبه اى كه مددرسان فهم بهتر اثر هنرى باشد. در واقع، اين مقال به دنبال پاسخ پرسش از تفاوت عوالم هنرى خيالى است؛ براى نمونه تفاوت عالم خيالى در آثار سينمايى با آثار ادبى.
5. طرح و نقد آثار پائولو كوئليو در رده عرفان هاى نوظهور جاى گرفته است. نويسندگان محترم مقاله «بررسى مبانى معرفت شناختى پائولو كوئليو» بر اين باورند كه پائولو كوئليو در پاسخ بنيادى ترين پرسش معرفت شناسى، معتقد است راهى براى علم يافتن به حقايق وجود ندارد و در انسداد راه علم، عاشقى و به دنبال رؤيا بودن، براى مديريت زندگى معنوى بسنده است. هرچند فرار از مسئله شناخت، ريشه در بحران معرفت شناسى غربى دارد، اما هيچ عاقلى حتى خود پائولو منكر مسئله شناخت و قدرت انسان در آن نيست. وى در فرار از يافتن پاسخ، دعوت به ايمان گرايى، تجربه گرايى و تكثرگرايى مى كند؛ حال آنكه ايمان گرايى، جستى كوركورانه و غيرقابل اعتماد است. هرچند وى ركن ايمان را تجربه دينى مى داند، اما اين تمام هدف دين اين نيست و تجربه، خطاپذير است. شعار پائولو در دعوت به تكثرگرايى اين است كه خداوند هزار نام دارد و خانه او هزار راه دارد. همه سخن در اين است كه آيا همه راه ها يكسان اند؟ به نظر مى رسد، دعوت به تكثرگرايى دينى، يا صرفا تبليغاتى است و يا ناشى از ضعف در شناخت خداوند هدايتگر است.
6. نياز به سرگرمى و پر كردن اوقات فراغت به شيوه هاى متنوع و خلّاق، اگر در گذشته به صورتى درهم آميخته با كار و تلاش و روندهاى معمول زندگى بدون نياز به تمهيدات و چاره انديشى هاى ويژه، پوشش مى يافت و يا بيشتر در ميان كودكان و نوجوانان يا اقشار متمكن و مرفه احساس مى شد، اما امروزه به يكى از فرصت هاى همگانى مستقل از روندهاى عادى كار و تلاش رسمى، و به شدت نيازمند سياست گذارى و برنامه ريزى، تمهيد مقدمات و تخصيص امكانات تبديل شده است. نويسندگان محترم مقاله «تكاپوى نظرى براى كشف مواضع هنجارى اسلام درباره سرگرمى» معتقدند كه اسلام، به منزله يك دين جاودان، داراى رسالت جهانى و هدايتگر انسان در مسير تحقق حيات طيب اين جهانى و كسب سعادت اخروى است انسان داراى نيازهاى فردى و جمعى پذيرفته شده در هر جامعه، اغلب از طريق سازوكارهاى نهادى و منطبق با الگوهاى هنجارى داراى مقبوليت اكثرى ارضا مى شوند. سرگرمى و تفريح به منزله يك نياز ديرپا و اجتناب ناپذير همچون ديگر نيازهاى همگانى، در مقام ارضا به مجموعه اى از اصول هنجارى و قواعد عام رفتارى متناسب با ظرفيت ها و اقتضائات محيطى نيازمند خواهد بود. نظام هنجارى اسلام با ابتنا بر عقل و وحى و همسو با اهداف هدايتى و تربيتى خود، قواعد ثابت و متغيرى را در قالب مجموعه اى از بايدها و نبايدها با هدف هدايت كنش هاى فردى و سازمانى در مقام ارضاى نياز به سرگرمى و تفريح تشريع كرده است.
اهم اصول هنجارى اسلام در اين حوزه عبارتند از: عدم تناسب با مجالس لهو و لعب، عارى بودن از مفاسد اخلاقى و نقض حدود شرعى (گناه)، عارى بودن از بدآموزى هاى اخلاقى و تربيتى، عدم مانعيت از انجام امور مهم، داشتن تناسب با اقتضائات و تمايلات فطرى، همسويى با فرايند كمال جويى معنوى، مؤثر بودن در توليد آثار و كاركردهاى مثبت، تقويت روحيه براى كار و تلاش بيشتر، همراه بودن با اعتدال و ميانه روى، مؤثر بودن در ايجاد شادى هاى روحى و معنوى، ارضاى نيازهاى شناختى و عاطفى.
7. مقاله «چيستىِ رسانه با تأكيد بر رسانه دينى» با رويكرد تحليلى به بررسى چيستى رسانه از حيث ابزار و يا بسته فرهنگى بودن و نيز بازنمايى و يا عدم بازنمايى و انعكاس واقعيات اجتماعى مى پردازد. هرچند رسانه ها، در بستر فرهنگى ديگر زاده شده اند، و داراى ماهيت فرهنگى ويژه اند، اما صرف داشتن ماهيت فرهنگى، موجب نمى شود كه نتوان از آنها در بستر فرهنگى ديگر بهره گرفت و يا يكسره آنها را طرد كرد. همچنين از آنجاكه در زندگى اجتماعى ما رسانه ها اجتناب ناپذيرند، نمى توان گفت رسانه بسته اى فرهنگى است كه ما به شدت از آنها تأثير مى پذيريم. از نظر نويسنده محترم، رسانه ابزارى صِرف در اختيار ما نيست و يا بسته اى فرهنگى نيست كه ما تابع محض آن باشيم، بلكه داراى اقتضائات، ظرفيت ها، امكانات و محدوديت هاى ويژه خود است. از اين رو، بايد با بررسى و شناخت دقيق ماهيت رسانه از يك سو، و شناخت ظرفيت هاى دين و آموزه هاى دينى و امكان ترويج آن در رسانه، از حداكثر قابليت رسانه در ارسال پيام دين در جامعه اى دينى بهره برد.
در پايان، همچون گذشته، ضمن تشكروقدردانى از همه استادان وفرهيختگانى كه ما را در تهيه اين شماره نشريه يارى رساندند، يادآور مى گردد كه نقدهاى عالمانه وپيشنهادهاى مشفقانه ارباب معرفت را همواره براى خود موهبتى گرانبها دانسته كه بر غناى هرچه بيشتر نشريه خواهد افزود.