اَلْحَمدللهِ اَلْذي فَطَر اَجناسَ الْبدايِعِ و اَتْقن بِحكمَتهِ الصّنايع، لَم يتّخِدْ ولداً فيكونَ موروثاً و لَم يَكنْ له شَريكٌ في ملكِهِ فيضآدَّه فيما ابتَدَع و لا وليٌ مِن الذُّلِّ فيُرفِدَه فيما صَنَعَ،... اَلْذي لايعلم كيف هو الّا هو و لايعلم ما هو الّا هو و لايعلمه الاّ هو.... الهي تَردّدي في الاثارِ يُوجِبُ بُعدَ اَلْمزار، الهي كَيفَ يُسْتَدُّل عَليك بما هو في وجودِهِ مفتقرٌ اِليك، أيكونُ لِغِيرك مِن الظُّهورِ ما ليسَ لَك حتّي يَكونَ هو المُظِهَر لك، مَتي غِبتَ حتّي تَحتاجَ الي دَليلٍ يَدُلُّ عَليك، و متي بَعُدتَ حتّي تَكونَ اْلاثارُ هي اَلْتي توصِلُ اليك، عَميتْ عينٌ لا تَراكَ عَلْيها رَقيبا.
(فرازهايي از دعاي عرفه حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام)
ارزش، اهميت و جايگاه خرد و خردورزي در دين مبين و خردپذير اسلام، به ويژه مذهب تشيع، بر هيچ اهل بصيرت و انصافي پوشيده نيست. آيات فراوان قرآن كريم، روايات معتبر و سيره حضرات معصومان(عليهمسلاماللهاجمعين) گواهي روشن و محكم بر اين مطلب است. با وجود اين، تاريخ انديشه در جهان اسلام شاهد پيدايش برخي فرقهها، جريانها و اشخاص خردستيز يا، دست كم، خردناگرا بوده است. مخالفت با فلسفه را ميتوان يكي از بارزترين جنبهها و جبهههاي اين رويكرد دانست. امّا براستي دليل يا علل اين مخالفتها چه بوده و چيست؟ تأثير آنها در رشد يا افول فلسفه چه مقدار بوده و هست؟
در پنجمين شماره معرفت فلسفي «ميزگرد فلسفهشناسي» در پي تبيين عوامل (ادلّه و علل) مخالفت با فلسفه در جهان اسلام است. آيت الله مصباح يزدي در پاسخ به اين پرسش، ضمن اشاره به اين مطلب كه سند و دليل قطعي تاريخي، مكتوب يا غير مكتوب، در اين زمينه در دست نيست، با توجه به زمان و چگونگي ورود فلسفه به جهان اسلام و تبيين اوضاع و شرايط موجود در قرون اوليه اسلام، چند عامل مخالفت با فلسفه را بيان ميكنند. به نظر استاد، بيگانه و وارداتي بودن فلسفه، ترجمه نادرست و غير دقيق نوشتههاي فلسفي، فقدان برابر نهادهاي مناسب براي اصطلاحات فنّي فلسفه، برخورد سطحي برخي انديشمندان مسلمان با مطالب فلسفي، تبيين و تحليلهاي نادرست برخي مباحث، تنوع و گوناگوني مكاتب فلسفي و اختلاف آراي فيلسوفان با يكديگر در پارهاي موارد، و مخالفت واقعي يا ظاهري برخي مطالب فلسفه يوناني با باورها و عقايد اسلامي را ميتوان از جمله عوامل مخالفت با فلسفه در آن دوران دانست.
تاكيد افراطي بر كفايت نقل در مقابل عقل، وجود روايات نادر در مذمت فلسفه، و تعصبهاي بيجاي برخي طرفداران فلسفه و پافشاري آنان بر نظريات نادرست فلسفي نيز از جمله عوامل مخالفت با فلسفه از ديرباز تاكنون بوده است.
استاد ممدوحي با تاكيد بر گفتههاي استاد مصباح يزدي، ايستادگي علني برخي از دهريان نظير ابوشاكر ديساني و ابن ابوالعوجا، در مقابل اسلام و قرين شدن نام دهريان با نام فلسفه را از ديگر عوامل مخالفت مسلمانان با فلسفه ميدانند.
استاد فياضي نيز انگيزه شوم خلفاي جور از آوردن فلسفه به جهان اسلام را ، كه همان مخالفت با امامان معصوم(عليهمصلواتاللهاجمعين) بود، و نير مخالفت واقعي يا توهمي برخي آرا و نظرات فلسفي با آيات و روايات را از جمله عوامل مخالفت با فلسفه شمردهاند.
محور مطالب مقالة «پديدارشناسي هگل»، پديدارشناسي روح است. نويسنده محترم با تاكيد بر اين مطلب كه فهم عميق و درست فلسفه هگل بدون فهم گفتههاي هگل در باب پديدارشناسي روح ممكن نيست، به معرفي جايگاه پديدارشناسي روح در نظام فلسفي هگل پرداخته، سير تكاملي روح از حوزه يقين حسي، ادراك، فاهمه، خودآگاهي تا عقل را بررسي كرده است. نسبت پديدارشناسي و منطق از ديدگاه هگل، تفاوت هگل با فيلسوفان ديگر در قلمرو پديدارشناسي، شعور ابتدايي و شعور فلسفي از جمله مطالب اين مقالهاند.
تاريخچه شكاكيت و نسبيتگرايي، سير تطورات و تحولات و بيان مباني اين دو، همراه با بررسي و نقد، درونمايه مقاله «شكاكيت و نسبيتگرايي» است. نويسنده محترم پس از بيان مقدمهاي كوتاه، دورههاي نهگانه شكاكيت و نسبيتگرايي را به ترتيب ذيل معرفي و ويژگيهاي هر يك را برشمرده است:
1. شكاكيت و نسبيتگرايي در آغاز پيدايش فلسفة يونان 2. ظهور شكاكيت از ارسطو در قرنهاي سوّم و چهارم پيش از ميلاد 3. شكاكيت در آكادمي 4. شكاكيت پورني 5. شكاكيت در آغاز قرون وسطا 6. احياي شكاكيت در قرن شانزدهم ميلادي 7. شكاكيت در عصر جديد (قرن هفدهم) 8. شكاكيت در عصر روشنگري 9. شكاكيت و نسبيتگرايي معاصر. در پايان اين مقاله، ضمن بررسي و نقد مباني شكاكيت و نسبيتگرايي، مباني معرفتشناسي اسلامي به اختصار بيان شده است.
آيا جهان هستي همچون ساعتي است كه يكبار كوك شده و تا ابد بينياز از مداخلة نيرو و تدبيري ديگر به كار خود ادامه خواهد داد؟ در اين صورت، نقش و تاثير خدا در آفرينش و هستي چيست؟ نويسنده محترم مقاله «تحليل و بررسي انديشه ساعتساز لاهوتي» ابتدا اين انديشه را تبيين نموده و سپس با بررسي و تحليل مقدمات آن از ديدگاه حركت جوهري و ديدگاه نظريه صورت و ماده، كاستيها و ناراستيهاي آن را نشان داده است.
نويسنده محترم مقاله «فرار از فلسفه»، كه در حقيقت نام كتابي است كه يكي از نويسندگان در شرح احوال و زندگي، پيشينه فرهنگي و سلوك علمي خود نگاشته است، به نقد آراي نويسنده محترم كتاب در باب فلسفه و رويكرد وي به مباحث فلسفي پرداخته، و در پايان چنين نتيجه گرفته است كه دفاع از فلسفه، دفاع از شيوه تفكر عقلاني در حد اعتدال و معقول است. نه بايد به طور مطلق مدافع فلسفه بود و نه شيوه فرار از آن را برگزيد. آنچه شايستة گريز است، بلندپروازي، انحصارگري، و يكسو نگري است، خواه در فلسفه، خواه در غير فلسفه.
در پايان، با اميد به آنكه نقدها و پيشنهادهاي ارزشمند و راهگشاي خوانندگان فرهيخته معرفت فلسفي، چشمان دستاندركاران اين نشريه را منوّر و گامهاي آنان را در ادامه راه راسختر نمايد، از همه استادان و دانشوران ارجمندي كه ما را در تهيه و ارايه اين مجموعه ياري رساندند صميمانه تشكر نموده و از خداوند منان براي همگان سعادت و بهروزي بيش از پيش خواهانيم.
سردبير