برای شناخت حقیقت حکمت و حکیم پاسخ به این پرسشها ضروری است: حکمت چیست؟ آیا حکمت همان فلسفه است؟ آیا هر فیلسوفی حکیم است؟ عناصر اصلی حکمت کدام است؟ آیا حکمت همان معرفت و دانایی است؟ راه تحصیل حکمت کدام است؟ حکمت چه تأثیری بر شخصیت و زیست فردی و اجتماعی انسان دارد؟ تأثیر حکمت بر علوم و معارف بشری چگونه است؟
حکمت (wisdom) مساوی با فلسفه نیست. فلسفه عقلورزی نظری است. فلسفه ارسطو و فلسفه کانت دو نمونه از فلسفه هستند. حکمت/خردمندی/فرزانگی، واجد این بعد هست، اما در آن خلاصه نمیشود. افزون بر خردورزی نظری، حکمت دو بعد دیگر نیز دارد: بهرهمندی از وحی و برخورداری از شهود. خردورزیِ حکیم او را به محدودیت عقل و ضرورت روآوردن به دین حق رهنمون میشود. حکیم در کنار بهرهگیری از عقل و در ادامۀ مسیر حقیقتجویی، از مشکات نبوت نور میگیرد و بر سفرۀ صحف آسمانی مینشیند. حکیمِ مؤمن به نبوت ختمی، معتکف درگاه قرآن و سنت میشود و در اقیانوس بیکران حکمت نبوی و ولوی سبّاحی و از آن گوهر معرفت صید میکند. او عقلش را با تعالیم وحی تصحیح و تکمیل میکند و بدینسان به خِردش هم از جهت عمق و هم از حیث گستره غنا میبخشد. اگر از بختیاران صاحب همت و توفیق باشد به فهم ظاهر دین بسنده نمیکند، بل با تهذیب نفس و تطهیر درون چشم شهودش گشوده میشود و آنچه نادیدنی است آن میبیند و از چشمهسار قلبش حکمت میجوشد و بر زبانش جاری میشود. جان کلام آنکه حکمت جمع بین عقل و نقل و شهود، و فلسفه و دین و عرفان است. حکیم کسی است که از همۀ قوای معرفتی و همۀ راههای دانش و منابع معرفت بهره میبرد. افزون بر این، حکیم تنها به کسب دانش بسنده نمیكند، بلکه همراه با آن با عمل و سلوکش به سوی تعالی وجودی و کمال باطنی سیر میکند. اصولاً چنان معرفتی جز با چنین سلوکی حاصل نمیشود. علم و عمل دو بال حکیم برای پرواز هستند و از هم جدايی ندارند. حکیم حقیقی (الحکیم) خداوند است، اگر به مخلوقی حکمت نسبت داده میشود از باب مجاز و تشبّه به حکیم علیالاطلاق است. حکیم متصل به سرچشمۀ حکمت الهی و خدامحور است. معرفت خدا، محبت به خدا و اطاعت از خدا و با تمام وجود کوشش و اهتمام در تقرب و وصل به او و لقای او تمام فکر و ذکر و رفتار حکیم را فرامیگیرد. همه کارش خالصانه برای اوست، ربّش فقط الله است. او موحد محض و از هر شرکی پیراسته است و ابراهیموار ميگوید: «... إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَاي وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ. لاَ شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ. قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبّاً وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ» (انعام: 162ـ164). این حکمتی است که خداوند به لقمان عطا کرد: «وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ» (لقمان: 12). شمهای از حکمت لقمان همان است که در سورۀ «لقمان» از قول او به صورت پند به فرزندش توصیه شده است. آموزگار اصلی حکمت خداونداست که آن را به انبیا آموخت. «فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكاً عَظِيماً» (نساء: 54) در میان خلق انبیا آموزگاران نخستین حکمت به مردم هستند. «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمْ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ» (آلعمران: 164) پس از انبیا عالمان راستین که وارثان انبیا هستند آموزگاران حکمتاند.
پس چنین نیست که هر استاد یا صاحبنظر در فلسفه یا دیگر علوم حوزوی یا دانشگاهی حکیم باشد. حکمت موهبتی الهی است، که خداوند به بندگان شایستهاش عطا ميکند. این حکمت است که در کلام الهی از آن به خیر کثیر تعبیر شده است: «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيراً وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُوا الأَلْبَابِ» (بقره: 269). حکمت فرزانگی است و حکیمان راستین همان فرزانگان و اولوالالباب هستند که دغدغه و مشغلۀ اصلی آنها تفکر در آفرینش و یاد خدا و نجوای با او و بنای زندگی بر اساس حکمت الهی ست. «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآياتٍ ِلأَولِي الأَلْبَابِ. الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» (آلعمران: 190ـ191).
حکمت را فن نیکو زیستن دانستهاند. نیکو زیستن در گرو اعتقاد، گرایش و عمل درست است. حکمت جمع معرفت و فضیلت و آمیزۀ آنها در یک حقیقت و ملکۀ واحده است. حکمت با مفاهیم مرتبط دیگر تفاوتی اساسی دارد. برخی از این مفاهیم ناظر به بعد معرفتی هستند؛ بعضی ناظر به بعد گرایشی هستند، و گروهی ناظر به بعد عملی و کنشی هستند. گرچه ممکن است معرفت مستلزم نوعی گرایش و عمل باشد، یا گرایش مبتنی بر نوعی معرفت باشد و همچنین عمل برخاسته از معرفت و گرایش باشد؛ اما در هریک از مفاهیم بار خاص نظری یا گرایشی یا عملی غالب است. مثلاً هریک از مفاهیمی همچون معرفت، محبت، و عدالت به یکی از ابعاد سهگانۀ یادشده ناظر است. اما مفهوم حکمت در آن واحد به هر سه امر ناظر است و جمع بین آنهاست. حکیم هم فهم درست و صواب دارد، هم گرایش متعالی و هم عمل شایسته. فقدان هریک از این عناصر مساوی با فقدان حکمت است. حکمت ناظر به جامعیت و جمعیت و یکپارچگی متعالی شخصیت است. افزون بر اینها، حکمت واجد بعد جمال شناختی نیز هست؛ چراکه زیبایی از حقیقت و خیر جدا نیست. ازآنجاکه حکمت با حق مرتبط است، حقیقت، خیر و جمال در آن جمع است. حکیم زیباجو، زیبابین و زیباآفرین است. و این جوهر هنر قدسی است. هنگامی که هنر حِکمی می شود با لعب و لهو در تقابل می ایستد و صبغةالله پیدا می کند.
حکمت حقیقتی تشکیکی و دارای درجات است. ازهمینرو حکمت متضمن عنصر متعالی ایمان است. ایمانٍْ اعتقاد، پذیرش و پایبندی به دین حق است. حکمت بدون ایمان ناقص است و در حقیقت حکمت نیست. حکمت در این سطح متضمن مؤمنانه زیستن است. اوج حکمت بشری، نبوت و ولایت است و حکیم علیالاطلاق باریتعالی است.
برخی چون دیدهاند «حكمت» به معانی فلسفه، دانایی، فهم، عرفان، تدبیر، کار استوار، علم با عمل، پند، عدالت، اعتدال، فهم، قرآن، نبوت و مانند آن به كار رفته است پنداشتهاند «حكمت» لفظ مشترکی است که معانی گوناگون دارد. اما چنین نیست؛ حق این است که حکمت یک حقیقت و ملکه است که همۀ این ابعاد و مراتب را دربر دارد. خردمندی مقتضی فکر درست، سخن درست، نیت و تصمیم درست و عمل درست و استوار است.
حکمت همۀ ابعاد فردی و اجتماعی زندگی انسان را دربر میگیرد و متحول میسازد و مستلزم زیست حکیمانه فردی است، چنانکه اگر حاکمان حکیم باشند حکومت حکیمانه میشود. البته باید معنای جامع حکیم را به یاد داشته باشیم و بدانیم حکیم فیلسوف به معنای سکولار آن نیست. سیاست حکیمانه مبتنی بر عقلانیت، بصیرت، فضیلت، ایمان و خیرخواهی و شفقتورزی است. دغدغۀ حکومت حکیمانه استقرار عدالت اجتماعی و زمینهسازی برای کمال و سعادت افراد است.
حکمت جمع عقلانیت و دیانت به معنای جامع و کامل آن است که اخلاق، ایمان و عرفان را دربر دارد. زندگی عاری و محروم از حکمت زندگی دونمایه است و مدینۀ فاقد حکمت مدینۀ غیرفاضله است و حاکمی که با حکمت بیگانه باشد ناشایسته و فاقد مشروعیت است.
این غایت هنگامی محقق میشود که علم و دانش به نور حکمت منور شود. علم اگر از حکمت جدا شود جسدی بیروح است. علم مادی و سکولار فاقد حکمت است. اصلاح و اعتلای علم در گرو گرانبار شدن از حکمت است. علم و دانش متعالی علمی است که روح حکمت در آن دمیده شده باشد. علم مادی از جهت عقلانی و معنوی ناقص و نارسا است. در نگاه مادی و سکولار علم در حد ابزاری برای زندگی و وسیلهای برای ارضای امیال و آمال تنزل میکند. البته ما برای زندگی به ابزار بهدستآمده از علم نیازمندیم؛ آنچه مشکلساز است تنزل دادن و تقلیل دانش به این سطح است. در علم حِکمی علم نور است که راه را برای رسیدن به کمال و سعادت روشن میکند و البته توانایی حاصل از علم ابزارهای زندگی را نیز برای انسان فراهم میسازد. یک معنای معتبر برای اسلامیسازی علوم میتواند دمیدن روح حکمت در علوم باشد. قرار دادن علوم ذیل حکمت نه به معنای نفی روش تجربی است، نه به معنای کنار نهادن فناوری و بازگشت به اعصار کهن است، نه به معنای استخراج همۀ علوم از منابع دینی است، و نه به معنای استنتاج علوم از فلسفه است. حکیمانه شدن علوم مستلزم بهرهگیری از همۀ راهها و منابع معرفت، یکپارچه شدن علوم و معارف به صورت روشمند و نظاممند و بهکارگیری آن در جهت خیر و سعادت حقیقی انسان است. چنین علمی با حفظ روش معتبر خود، با مابعدالطبیعۀ الهی پیوند دارد و به چشمهسار وحی متصل و گرهگشا در زندگی فردی و جمعی بشر است. سریان روح حکمت در علوم طبیعی و انسانی و جریان آن در جان عالمان، این علوم را نورانی کرده ذیل حکمت می آورد.
علم حکمی تجربه را در جایگاه خود معتبر و ارجمند میشمارد، اما انحصارگرایی تجربی را نفی میکند. در پی افکندن ساختمان معرفت بشری بر اساس حکمت، عقل، حس، تجربه، وحی و شهود مشارکت دارند و از مواد و مصالح گوناگون عقلی و نقلی و تجربی و شهودی در جای مناسب خود استفاده میشود. کلیت و تمامیت ساختمان و آرایش و هندسۀ علم بشری نیز عقلانی است.
ازآنجاکه غایت حکمت کمال و سعادت انسان است و آن است که جهت و غایت علم و عمل را تعیین میکند، نه امیال و آمال ارباب بیمروت دنیا، در نظام حِکمی علم و آنچه برخاسته از آن و مرتبط با آن است همچون فناوری و تولید و مصرف و خدمات و مدیریت، در جهت تحققبخشی به مشیت الهی و تأمین سعادت بشری سامان عقلانی مییابند و بدینسان فرد و جامعه به خیر کثیر حکمت نایل میشود.