سال هفدهم، شماره اول، پياپي 65، پاييز 1398
تأمل در باب شیوههای آموزش فلسفه میتواند به رشد تفکر فلسفی و شکوفایی دانش فلسفه کمک کند. در گذشته تقريباً تنها روش يادگيري فلسفه در حوزههای علمیۀ اسلامی آموختن متوني خاص نزد استاد بود، سپس تدريس آنها و پس از آن گاهي نوشتن شرح و تعليقه بر آنها و احياناً تأليف کتابي نو. فلسفهآموزي منحصر بود به يادگيري چند متن معين (از ابنسینا، سهروردی، صدرالمتألهين، سبزواری و...) نزد اساتید فن که سالهاي متمادي به طول ميانجاميد.
امروزه آموزش فلسفۀ اسلامی در حوزههای علمیه تحولاتي یافته است؛ ازجمله اينكه كتابهاي درسي جديدي تدوين شده است، مانند بدايةالحكمة و نهايةالحكمة علامه طباطبائي و آموزش فلسفه آيتالله مصباح. در اين متون تاحدی تلاش شده است از تجربۀ دورۀ جديد در نگارش متون درسی استفاده شود تا فلسفهآموزان سريعتر و آسانتر و در عينحال، دقيقتر فلسفه را بياموزند. انتخاب گزيدههايي از آثار فلسفي سنتي براي آموزش، تنوع بخشیدن به موضوعات فلسفي آموزشي، و ورود شيوۀ جديد آموزش دانشگاهي، ازجمله لزوم نگارش مقالات تحقيقي و پاياننامه، برخي ديگر از تحولاتی است که در آموزش فلسفه در حوزههای علمیه رخ داده است. تاریخ فلسفه و برخی شعب فلسفۀ غرب نیز در برخی از مراکز حوزوی به صورت محدودی تدریس میشود. فناوري هم به اين تحول کمک کرده است. استفاده از ضبط، آموزش غيرحضوري و بهرهگيري از فضای مجازی و نرمافزار به گسترش فلسفه کمک کرده و دسترسي آسان و سريع به مطالب و منابع را امکانپذير کرده است.
بااينهمه بايد اذعان نمود که همچنان برنامۀ مناسبي در آموزش فلسفۀ اسلامی نداريم و ضعف و آشفتگي بسيار در اين زمينه ديده ميشود. تحول در آموزش فلسفه براي پرورش خلاقيت و زمينهسازي براي نوآوري ضروري است. بدون بازنگري اساسي و مستمر در آموزش فلسفه نميتوان پیشرفت و نوآوري متناسب با زمان را توقع داشت. تحول در آموزش به معناي کنار نهادن همۀ روشهاي سنتي و جايگزين کردن همۀ روشهاي جديد نيست، بلکه در اين ميان بايد دست به گزينش و نوآوري زد و از ميان روشهاي قديم و جديد کارآمدترين را برگزيد. مثلاً به جاي خواندن متون متعدد در ساليان طولاني که در روش قديم متداول بود و انتخاب فصول و گزيدههايي از متون که امروزه رايج است، بايد جمع نمود. لازم است برخي متون کلاسيک به روش سنتي خوانده شود و برخي نيز به سبک جديد. محدوديت زماني مقاطع تحصيلي نبايد تنها عامل تعيينکننده روش آموزش باشد؛ بلکه مدت هر مقطع را بايد بر اساس نياز آن دوره تعيين کرد.
رسالت اصلي نظام آموزش فلسفه، پرورش تفکر خلاق و فلسفهورزي است؛ نه صرفاً ارائه معلومات براي انباشتن محفوظات و اعطای مدرک. طرح مسئله و کوشش براي حل آن بايد محور در آموزش باشد. ملاک ارزيابي مقالات تحقيقي و پاياننامههاي دانشپژوهان بايد معطوف به طرح مسئله و کوشش براي حل آن باشد، نه صرف گردآوري مطالب از متون و نرمافزار و فضای مجازی. اينگونه گردآوريها هيچ ارزش علمي ندارد و با چنين محصولاتي هرچند که تعداد آنها بیشمار باشد نميتوان گامي به سوي نوآوري در فلسفه برداشت.
نکتهای که در فضای امروز جامعۀ ما لازم است بر آن تأکید کرد، توجه به موانع فکری، ذهنی و روانی بسیاری است که در مواجهه با فلسفه وجود دارد و مانع رشد فلسفه و تفکر فلسفی است. مهمترین موانع از این دست عبارتند از: قداست بخشیدن به فلسفه از سوی گروهی و تحقیر و تحریم فلسفه از سوی گروهی دیگر، تعصب ملی و دینی و بیگانهستیزی در میان جمعی، و خودباختگی و خودکمبینی و بیگانهپرستی در میان دستهای دیگر. اگر به فلسفه به عنوان تفکر عقلی نظاممند نگاه کنیم، به سنت فلسفی خود به عنوان میراثی ارجمند (نه مقدس) بنگریم و به دستاوردهای عقلانی بشر از هر جغرافیا و با هر مسلک و دیدگاه به دیدۀ احترام نظر کنیم و در هر دو مورد نگاه ما حقیقتجویانه و نقادانه باشد، باری در آن صورت سوار بر سمند راهوار تفکر شتابان به سوی قلل معرفت خواهیم تاخت.
نکات بسیاری در باب پیشرفت در آموزش فلسفه و تفکر فلسفی قابل طرح است که در این مختصر مجالی به پرداختن همۀ آنها نیست. نکتۀ کلیدی این است که فلسفهآموز امروزی هرگز نمیتواند به روش سنتی و آموختن چند متن مرجع خود را قانع کند؛ بلکه نظر به تحولات علمی و معرفتی جهان، فلسفهآموز باید با حوزههای معرفتی مختلف آشنا باشد؛ چنانکه به استفاده از روشها و مهارتهای گوناگون در آموزش و تحقیق نیازمند است.
نکتۀ دیگر اشاره به پیشنیازهای فلسفهآموزی است. آموزش فلسفه مانند بسیاری از رشتههای تخصصی، مقدمات و پیشنیازهایی دارد که فلسفهآموز قبل از ورود به فلسفه باید آنها را کسب کند، مانند ادبیات عربی و فارسی، زبانهای خارجی مرتبط، روش تحقیق، منطق قدیم و جدید، اجمالی از علوم طبیعی و انسانی جدید، و آشنایی با معارف دینی و اصول اعتقادی اسلام.
پس از تأمین این مقدمات، سیر آموزش فلسفه با محوریت فلسفۀ اسلامی در حوزههای علمیه را میتوان در دو سطح و ده مرحله به صورت زیر پیشنهاد کرد:
مرحلۀ اول: آموزش یک متن سادۀ فلسفی در حد دو واحد برای آشنایی اجمالی و اولیه با چیستی فلسفه، شاخههای فلسفه، مفاهیم کلیدی در فلسفۀ اسلامی، مکتبهای اصلی در فلسفۀ اسلامی، و تاریخ اجمالی فلسفه؛
مرحلۀ دوم: آموزش متونی مانند بدايةالحكمة و نهايةالحكمة، و آموزش فلسفه؛
مرحلۀ سوم: کلام اسلامی؛ فلسفۀ اسلامی مرتبط با کلام اسلامی و متأثر از آن و در موارد بسیاری ناظر به آن است، ازاینرو آشنایی با کلام بهویژه مکتبهای کلامی اشعری و معتزلی و شیعی لازم است؛
مرحلۀ چهارم: آموزش گزیدههایی از متون اصلی و سنتی فلسفۀ اسلامی مانند الشفا، الإشارات و التنبیهات، حکمت الاشراق و الأسفار الأربعة؛
مرحلۀ پنجم: آموزش یک دوره تاریخ تحلیلی فلسفۀ اسلامی؛
مرحلۀ ششم: نگارش پایاننامه در سطح كارشناسي ارشد در زمینۀ فلسفۀ اسلامی؛
مرحلۀ هفتم: عرفان نظری؛ ازآنجاکه بین فلسفۀ اسلامی متأخر و عرفان نظری پیوند نزدیکی برقرار است و عرفان نظری یکی از منابع الهام حکمت متعالیه و تأثیرگذار بر آن است، آشنایی با عرفان نظری نیز برای فهم عمیقتر فلسفۀ اسلامی ضروری است؛
مرحلۀ هفتم: تاریخ تفصیلی فلسفۀ غرب از یونان باستان تا امروز و همچنین فلسفههای هند و چین؛
مرحلۀ هشتم، خواندن برخی از متون فلسفی غرب از فیلسوفان تأثیرگذار مانند افلاطون، ارسطو، آکوئیناس، کانت، هگل، هایدگر و ویتگنشتاین؛
مرحلۀ نهم: آموزش تخصصی برخی از شاخههای تأثیرگذار فلسفه به صورت تطبیقی، مانند معرفتشناسی، فلسفه ذهن، فلسفۀ علم، و فلسفه دین؛
مرحلۀ دهم: نگارش رسالة تحقیقی و اجتهادی همراه با نوآوری در موضوعی فلسفی در سطح دكتري. این موضوع میتواند با رویکرد محض فلسفۀ اسلامی یا رویکرد تطبیقی بین فلسفۀ اسلامی و دیگر مکتبهای فلسفی باشد.
خوب است متناسب با رشتۀ انتخابشده در فلسفه، دانشپژوه با رشتههای علمی مرتبط با آن شاخه از فلسفه نیز بیگانه نباشد. مثلاً اگر علمالنفس و فلسفه ذهن میخواند، با شعبی از روانشناسی و علوم ادراکی آشنا شود. با طی موفقیتآمیز این مراحل میتوان به اجتهاد فلسفی درخور این عصر دست یافت و سخنی برای گفتن داشت. پس از این مرحلۀ شخص میتواند به تدریس و پژوهش آزاد در رشتۀ تخصصی خود بپردازد.
ممکن است پرسیده شود برای آموختن فلسفۀ اسلامی چه نیازی به دانستن علوم جدید و فلسفههای غرب و شرق داریم. پاسخ این است که برای آموختن فلسفۀ اسلامیِ گذشته و حتی صاحبنظر شدن در آن، نیازی به دانستن علوم و فلسفههای دیگر نیست؛ اما برای گشودن افقهای نو در فلسفۀ اسلامی و رشد آن و پاسخگو شدن آن نسبت به پرسشهای جدید فلسفی، آشنایی با علوم جدید و فلسفههای دیگر ضروری است.
نکتهای که در طول همۀ مراحل این برنامه باید مدنظر باشد و ضروری است به آن پرداخته شود، انس با قرآن کریم، ادعیه و روایاتِ معارفی معصومین است که سرچشمههای راستین حکمت و الهیات ناب اسلامی هستند. مطالعۀ تفاسیر قرآن و شرحهای ادعیه و روایات میتواند در این زمینه بسیار سودمند باشد.
آنچه در اینجا عرضه شد در حد یک پیشنهاد است. مناسب است این موضوع در یکی از نشریات فلسفی پیگیری و از اساتید و صاحبنظران فلسفه خواسته شود با ارائۀ دیدگاهها و طرحهای پیشنهادی خود به تدوین نهایی برنامۀ آموزشی و پژوهشی فلسفۀ اسلامی کمک نمایند. والله ولیّ التوفیق. سردبير