سال چهارم، شماره اول، بهار 1390، ص 55 ـ 69
Ravanshenasi-va- Din, Vol.4. No.1, Spring 2011
ناصر آقابابائي*/ نيما قرباني**/ محمدرضا خدابخش***
چكيده
پژوهش حاضر با هدف مقايسه «آستانه گذري» با فرآيندهاي هشياري كه در فعاليتهاي لوب پيشاني، ريشه دارند، و با توجه به نقش جنسيت انجام گرفته است. بدين منظور 266 دانشجو علاوه بر مقياس «آستانه گذري» به پرسشنامههاي فرايندهاي خودشناختي، شامل بهوشياري، خودشناسي انسجامي و خودمهارگري پاسخ دادهاند. تحليل دادهها نشان ميدهد كه زنان در «آستانه گذري» نمرههاي بالاتري دارند. همچنين ارتباط فرايندهاي خودشناختي با هم مثبت و قوي بوده، اما نمرههاي آزمودنيها در مقياس «آستانه گذري» با فرايندهاي خودشناختي، رابطه منفي دارد. بر پايه اين يافتهها «آستانه گذري» به عنوان گونهاي از هشياري كه در ناحيه گيجگاهي ريشه دارد، با فرايندهاي خودشناختي به عنوان هشياريهاي مرتبط با ناحيه پيشاني، رابطه تقابلي دارند. بالاتر بودن نمره زنان در «آستانه گذري»، توجيهي براي بالاتر بودن گرايشهاي معنوي آنان است.
كليد واژهها: هشياري، آستانه گذري، فرايندهاي خودشناختي، روانشناسي دين، جنسيت.
هشياري1، اصطلاحي فراگير براي دستهاي از ابعاد اصلي تجربه شخصي ماست. هشياري، عرصهاي است براي خودشناسي، ميداني است براي چشمانداز فردي و قلمروي است براي هيجانها و افكار خصوصي ما. در سالهاي اخير، روشها و فناوريهاي جديد، بينش چشمگيري از ماهيت هشياري ارائه كردهاند. به طور ويژه، علم عصبشناختي به آشكار ساختن جزئيات پيوند پديدههاي مغزي، تجارب ذهني و فرايندهاي شناختي پرداخته است. اثر اين پيشرفتها آن بوده است كه هشياري، نقشي محوري در يكپارچه ساختن زمينههاي مختلف روانشناسي و پيوند دادن آنها با پيشرفتهاي علم عصبشناختي پيدا كرد.2 در اين مطالعه به بررسي دو دسته از پديدههاي هشياري كه پژوهشها از ارتباط متفاوت آنها با مناطق مغز، حكايت ميكنند، پرداخته خواهد شد. ابتدا فرايندهاي خودشناختي3 بررسي ميشود.
نظريههاي متعددي در مورد فرايندهاي خودشناختي ارائه شده است. بر پايه يك مفهومسازي، فرايندهاي خودشناختي فرايندي به هم پيوسته است كه با بهوشياري4 آغاز ميشود، از گذرگاه خودشناسي ميگذرد و با خودمهارگري5 پايان مييابد6. طبق تعريف، بهوشياري عبارت است از آگاهي و توجه پذيرنده7 به رخدادها و تجربه زمان حال. بهوشياري در فعاليتهاي بنيادين هشياري، يعني توجه و آگاهي8 ريشه دارد.9 اين مفهوم به دو صورت مطالعه ميشود: به عنوان يك تجربه در يك زمان مشخص (يعني حالت) و به عنوان يك گرايش پايدارتر (يعني صفت). بهوشياري به افراد اجازه ميدهد چشم انداز درونيشان را سياحت كنند و به چرايي رفتارهايشان بصيرت يابند. در پژوهشهاي براون و رايان هر دو نوع بهوشياري، با انگيزش خودپيرو بيشتر، عاطفه مثبت بيشتر، و بهزيستي بهتر همبستهاند.10 خودشناسي انسجامي11، همه جنبههاي شناخت خود را در بر ميگيرد و شامل خودآگاهي و تجسمهاي پايدار خود است كه توانايي فرد را در دسترسي به حالتهاي روانشناختي جاري و پردازش محتواي تجربههاي كنوني و گذشته و تفكيك آنها از هم ميسنجد و قدرت فرد را در پردازش شناختي اطلاعات مربوط به خود، ارزيابي ميكند.12 خودمهارگري كه معمولاً به آن خودتنظيمگري13 ميگويند، توانايي فرد در ناديده گرفتن افكار، هيجانها، تكانهها، و رفتارهاي خودكار يا عادتهاست كه او را با محيطهاي جديد و مطالبات آنها سازگار ميكند. عملكرد اجرايي14 خود، به ابعاد فعال و ارادي شخصيت بر ميگردد و خودتنظيمگري يكي از عملكردهاي اجرايي است. خودتنظيمگري با ديدگاه كنترل دو پردازشي هماهنگ است كه در آن افراد در پي هماهنگي خود و محيط هستند. در اين ديدگاه، افراد يا تلاش ميكنند دنيا را تغيير دهند تا با خودشان هماهنگ شود يا تلاش ميكنند خود را تغيير دهند تا با دنيا هماهنگ شوند. معمولاً خود براي هدايت فرد به اجراي عملكردهاي شناختي پيچيده نيازمند است. اين پردازشهاي شناختي، منبع انرژي مشتركي با خودتنظيمگري دارند. در نتيجه، فعاليتهايي كه نيازمند پردازشهاي فكري است، بهويژه آنهايي كه به توجه و راهنمايي خود نياز دارند، اگر بعد از خودتنظيمگري اجرا شوند، ناموفقترند.15
تلاش براي روشن كردن همبستههاي مغزي خودآگاهي، قرنها وجود داشته است. اكنون بر پايه پژوهشهاي مبتني بر مطالعه موردي و عصبنگاري نوين، مشخص شده است كه نيمكره راست و قشر پيشاني، و احتمالاً قشر پيش پيشاني راست، در پردازشهاي مرتبط با خود غالب است. پژوهشهاي دلالتكننده بر قشر پيشاني/ نيمكره راست، بر خودتنظيمگري، تشخيص چهره خود، حافظه رويدادي از خود و معرفت به خود،16 تمركز دارند.17 براي مثال، اوشنر و همكارانش18 نشان دادهاند كه ارزيابي خود، با فعاليت قشر مياني پيش پيشاني19 همراه است. دي آرگمبو و همكارانش20 نيز افكار ارجاعي به خود را با افزايش جريان چند منطقه، از جمله قشر شكمي مياني21 پيش پيشاني همراه يافتهاند. به باور آنها اين منطقه براي آگاهي مربوط به خود، حياتي است. آزمايش فرون و همكارانش22 هم نشان ميدهد كه تفاوتهاي فردي در ويژگي بهوشياري توانسته است فعاليت قشر پشتي مياني پيش پيشاني23 را پيشبيني كند. آزمايش كرس ول و همكارانش24 نشان داده است كه تفاوتهاي فردي در ويژگي بهوشياري با فعاليت گسترده قشر پيش پيشاني و كاهش فعاليت بادامه همبسته است. ضمن اينكه در افرادي كه نمره صفت بهوشياري آنها بالا بوده، پاسخهاي قشر پيش پيشاني و بادامه راست، همبستگي منفي داشته است. منطقه اوليه خودمهارگري نيز قشر پيش پيشاني است كه آسيب آن سبب اختلال در خود مهارگري ميشود.25 و سرانجام آنكه فراتحليل وندر مير و همكارانش26 نشان داده است كه دو منطقه از قشر مياني پيش پيشاني براي پردازش خودانديشي27 مهم هستند: شكمي28 و پشتي.29
تالبورن نوعي از هشياري را معرفي ميكند كه با مناطق ديگري از مغز مرتبط است و براي دسته خاصي از تجارب، مانند تفكر واگرا و تجربه عرفاني، نقش حياتي دارد. مفهوم «آستانه گذري»30كه تالبورن آن را مطرح ساخته به جريان مواد روانشناختي31 به درون و بيرون از هشياري ميپردازد. تعريف ابتدايي «آستانه گذري» چنين بود: ميل فرضي مواد روانشناختي به گذر از آستانههاي هشياري.32 تعريف ياد شده ناشي از اين يافته است كه يك عامل، زيربناي هفت متغير روانشناختي است: تفكر سحرآميز، تجربه عرفاني، جذب،33 فزونى حساسيت، تجربه مانيك، تفسير رويا و گرايش به خيال پردازي. به گفته تالبورن ابتدا تصور ميشد مواد روانشناختي از سطح ناهشيار به هشيار جريان دارند، اما پژوهشها نشان داد اين جريان ميتواند در جهت معكوس و حتي از محيط خارجي به هشياري باشد. جديدترين تعريف «آستانه گذري» چنين است: حساسيت شديد34 به مواد روانشناختي كه از ناهشيار يا محيط خارجي سرچشمه ميگيرند. «مواد روانشناختي» گستره وسيعي از خيالپردازي، تصويرسازي ذهني، عاطفه و ادراك را پوشش ميدهد.35 به گفته تالبورن و همكارانش36«آستانه گذري» ناشي از ارتباط شديد مناطق كناري-گيجگاهي و قشرهاي تداعي حسي است. افراد داراي «آستانه گذري» بالا، تعداد بيشتري از انواع دادههاي مناطق زير آستانهاي را تجربه ميكنند و ميتوان انتظار داشت افرادي با درجات متوسط تا بالاي «آستانه گذري»، داراي فوران از نيمه هشيار يا ناهشيار به سوي هشياري باشند؛ تجارب مختلفي كه آنها را با عناوين روحي،37 عرفاني و خلّاق ميشناسيم.38 به گفته تالبورن، مفهوم «آستانه گذري» در آراي جيمز39 ريشه دارد؛ آنجا كه جيمز از ذهن زير آستانهاي و مناطق فرامرزي40 سخن رانده است. به باور جيمز عمليات غيرمنطقي، محصول ناحيه زيرآستانهاي ذهن است، تجارب عرفاني از آن ريشه ميگيرد و سرچشمه اصلي دين در آن جاي دارد.41 هود42 ادعاي تالبورن را اينگونه تأييد ميكند: «مقياس آستانه گذري كه تالبورن ساخته، جيمزيترين مقياس عرفان است كه در اختيار داريم».
پژوهشهاي تجربي نشان داده است كه افراد خلّاق درجات بالاتري از «آستانه گذري» دارند.43 «آستانه گذري» با يادآوري رويا، دينداري، فراواني تفسير رويا، تجارب عرفاني،44 باور و تجربه فراطبيعي، درون نگري،45 گرايش به خيالپردازي، ويژگي شخصيتي اسكيزوتايپي و روانپريشيگرايي همبسته است. علاوه بر اين، نمرههاي پايين «آستانه گذري» با سخترويي، وظيفهشناسي، و نمرههاي بالاي آن با انتزاعي بودن و گشودگي به تغيير، همبستگي دارد.46 «آستانه گذري» با حساسيت به محركهاي ديداري و شنيداري نيز همبستگي بالايي دارد.47 پيشبيني تالبورن و هوران48 درباره رابطه منفي «آستانه گذري» با شادي، تأييد نشده اما «آستانه گذري» با مصرف بيشتر داروهاي غير مجاز رابطه داشته است. پژوهش جديدتري از تالبورن و مالتبي49 حاكي از همبستگي بالاي اين سازه با اسكيزوتايپي و نااستواري50 گيجگاهي است. نااستواري گيجگاهي يا علائم نرم قطعه گيجگاهي، پديدهاي است كه پرسينگر51 آن را منشأ تجارب فراطبيعي، از جمله تجارب عرفاني ميداند.52 تالبورن و همكارانش53 همبستگي بالاي آستانهگذري و نااستواري گيجگاهي (72/0=r) را در حمايت از اين فرضيه دانستهاند كه آستانه گذري با پردازش مهار نشده لوب گيجگاهي مرتبط است. فلك و همكارانش54 براي نخستين بار با EEG همبستههاي عصبي «آستانه گذري» را بررسي كردهاند. آنها با مطالعه امواج مغزي در حالت استراحت دريافتهاند كه افراد داراي نمره بالا در آستانه گذري (در مقايسه با افراد داراي نمره پايين در سازه ياد شده) توان آلفا، بتا و گاماي ضعيفتري را در قشر تداعي خلفي چپ55 دارند. همچنين در گروه ياد شده، توان آلفاي بلند، بتاي كوتاه و گاما در منطقه خط مياني پيشاني56 در مقايسه با افراد داراي نمره پايين در آستانه گذري، ضعيفتر است. فلك و همكارانش يافته خود را در راستاي پژوهشهاي پيشين مبني بر كاهش فعاليت گيجگاهي/ آهيانهاي چپ و نيز ناقرينگي57 فعاليت گيجگاهي راست در اسكيزوتايپي و اختلالات مربوط به طيف اسكيزوفرني قلمداد كردهاند.
پژوهش حاضر با هدف بررسي رابطه آستانه گذري با فرايندهاي خودشناختي در گروهي از دانشجويان انجام شده است. با توجه به اينكه پژوهشها نشان داده است كه اين سازهها با نواحي متفاوتي از مغز مرتبطاند، چگونگي رابطه اين سازهها با هم در مركز توجه نگارندگان، قرار گرفته است؛ آيا هشياريهايي كه متأثر از مناطق پيشانياند با هشياري كه متأثر از لوب گيجگاهي است رابطه دارد؟ بررسي نقش جنسيت با توجه به ادعاي تالبورن، و پژوهشهاي روانشناسي دين اهميت دارد. تالبورن مدعي است «آستانه گذري» سازه زيربناي تجارب عرفاني و ديني است و پژوهشها نشان دادهاند كه زنان گرايشهاي معنوي و ديني بالاتري دارند. با اين توضيح، پرسش ديگر ما اين است كه آيا زنان در آستانه گذري نمرههاي بالاتري گزارش ميكنند؟
اين پژوهش از نوع توصيفي- استنباطي است. جامعه آماري پژوهش، دانشجويان رشتههاي مختلف دانشگاه تهران در سال تحصيلي 1388ـ1389 بوده است (حدود 39 هزار دانشجو). 266 دانشجو (شامل 140 زن و 126 مرد) با روش نمونه گيري در دسترس انتخاب و دعوت به شركت در پژوهش شدهاند. ميانگين سني شركت كنندگان 61/23 سال با دامنه 18 تا40 و انحراف استاندارد 70/3 بوده است.
معمولاً پژوهشگران براي تعيين حجم نمونه، از تواني بين 7/0 تا 9/0 استفاده ميكنند. طبق روش كوهن58 براي آزمودن معناداري اثري با اندازه 20/0 و توان 9/0 نمونهاي با حجم 266 نفر براي كشف تفاوتهاي معنادار آزمون t لازم است.59
براي گردآوري دادهها از ابزارهاي زير استفاده شده است:
تالبورن و همكارانش براي سنجش «آستانه گذري» مقياس تجديد نظر شده آستانه گذري را ارائه كردهاند. اين مقياس تك عاملي، دامنه زيربنايي هفت بعد ظاهراً متفاوت روانشناختي را ميسنجد: فزونى حساسيت60، تجربه مانيك يا هيپومانيك، گرايش به خيال پردازي، جذب، نگرش مثبت (و شايد وسواس گونه) به تفسير رويا، تجربه عرفاني و تفكر سحرآميز. مقياس اصلي، 29 گويه دارد، اما تنها هفده گويه آن، نمرهگذاري ميشوند. باقي گويهها براي قرار دادن پاسخ دهنده در بافت، ضروري است. اين تصميم با روش تحليل راش61 بهدست آمده است كه چينش گويهها را محاسبه ميكند. پايايي مقياس با اين روش برابر با 85/0 و پايايي بازآزمايي مقياس پس از پنجاه روز برابر با 82/0 به دست آمده است. پاسخ دهندهها به گويهها به صورت درست و نادرست پاسخ دادهاند.62 نسخه فارسي مقياس، روند استاندارد ترجمه و ترجمه برگردان را طي كرده تا از صحت ترجمه، اطمينان حاصل شود.
اين مقياس كه محصول بازنگري در نظريه خودشناسي تجربهاي و تأملي است، دو وجه ياد شده را به صورت منسجم با دوازده گويه ميسنجد. بررسيها در ايران و ايالات متحده حكايت از اعتبار و روايي سازه، ملاك و پيشبين اين مقياس دارد. پايايي دروني مقياس با روش آلفاي كرونباخ در ايران برابر با 81/0 و در ايالات متحده برابر با 83/0 است. همبستگي بين آزمون- بازآزمون مقياس در هر دو فرهنگ بالا است و با سازههاي مرتبط، همبستگيهاي قابل پيشبيني را نشان ميدهد. خودشناسي به اندازه تواناييهاي تحصيلي سنجيده شده با آزمون استاندارد شده كالج امريكا در پيشبيني عملكرد تحصيلي دانشجويان ايالات متحده، توانمند بوده است.63
براون و رايان64 اين مقياس پانزده گويهاي را براي سنجش تفاوتهاي فردي در بهوشياري ساختهاند. پايايي دروني اين مقياس، با روش آلفاي كرونباخ از 80/0 تا 87/0 بوده است. همبستگي آن با چندين پرسشنامه، مانند مقياس خودآگاهي حكايت از روايي همگرا و واگراي آن داشت.65 آلفاي كرونباخ مقياس در نمونههاي ايراني برابر با 81/0 به دست آمده است.66 اين مقياس از معروفترين مقياسهاي بهوشياري است كه ويژگيهاي سنجشي مطلوبي داشته و از لحاظ نظري ارتباطهاي پايداري با فعاليتهاي مغز دارد.67
تانگنه و همكارانش68 اين مقياس را براي سنجش صفت خودمهارگري ساختهاند. نسخه كوتاه مقياس، سيزده گويه دارد. بررسيهاي انجام شده از اعتبار و روايي قابل قبول اين آزمون حكايت دارد. همبستگي اين نسخه با نسخه كامل و 36 گويهاي آن بسيار بالا بوده است (93/0r =). پايايي دروني آن با روش آلفاي كرونباخ برابر با 85/0 و پايايي بازآزمايي آن پس از سه هفته برابر با 87/0 بوده است.69 در پژوهش داك ورس و سليگمن70 نيز آلفاي كرونباخ آن برابر با 86/0 و پايايي بازآزمايي آن پس از هفت ماه برابر با 76/0 بوده است. شركت كنندگان به اين پرسشنامه و دو پرسشنامه پيشين در يك مقياس پنج درجهاي از عمدتاً نادرست تا عمدتاً درست پاسخ ميدهند.
بررسي پايايي دروني ابزارهاي پژوهش با روش آلفاي كرونباخ نشان از پايايي رضايتبخش مقياسها دارد (جدول 1). براي مقايسه نمرههاي دو جنس در متغيرهاي پژوهش، آزمون t مستقل اجرا شد. يافتهها نشان داده است كه دانشجويان دختر و پسر تنها در آستانه گذري با هم تفاوت معنادار دارند؛ دختران در اين مقياس نمره بالاتري گزارش كردهاند (جدول 1)، از اين رو، تحليل همبستگي دادهها در دانشجويان دختر و پسر به عنوان دو گروه اجرا شد.
جدول 1: مقايسه نمرههاي دو جنس در متغيرهاي پژوهش
متغيرها | آلفاي كرونباخ | ميانگين (انحراف معيار) | t | ||
دختران | پسران | كل | |||
1. خودشناسي انسجامي | 82/0 | 51/3 (67/0) | 57/3 (73/0) | 54/3 (70/0) | 68/0 |
2. بهوشياري | 84/0 | 48/3 (62/0) | 44/3 (73/0) | 46/3 (67/0) | 47/0 |
3. خودمهارگري | 74/0 | 37/3 (63/0) | 33/3 (76/0) | 35/3 (69/0) | 33/0 |
4. آستانه گذري | 80/0 | 95/7 (72/3) | 53/6 (08/4) | 28/7 (95/3) | 96/2* |
01/0*P<
تحليل همبستگي، رابطه فرايندهاي خودشناختي و آستانه گذري را به دست داده است. چنانكه در جدول 2 مشاهده ميشود فرايندهاي خودشناختي با هم رابطه مثبت و قوي دارند، اما رابطه آستانه گذري با فرايندهاي خودشناختي منفي و ضعيف است. اين رابطه براي دختران به طور قابل ملاحظهاي قويتر است، بهگونهاي كه در پسران از سه فرايند خودشناختي، تنها رابطه بهوشياري با آستانه گذري معنادار است. در دختران، رابطه آستانه گذري با همه فرايندهاي خودشناختي، معنادار و قويتر از اين رابطه در پسران است.
جدول 2: ضريبهاي همبستگي متغيرهاي پژوهش به تفكيك جنسيت
3. خودمهارگري | 2. بهوشياري | 1. خودشناسي انسجامي | متغيرها | |||
پسران | دختران | پسران | دختران | پسران | دختران | |
1 | 1 | 1. خودشناسي انسجامي | ||||
1 | 1 | 68/0* | 62/0* | 2. بهوشياري | ||
1 | 1 | 56/0* | 51/0* | 55/0* | 45/0* | 3. خودمهارگري |
02/0- | 22/0-* | 23/0-* | 36/0-* | 17/0- | 33/0-* | 4. آستانه گذري |
01/0*P<
يافتههاي پژوهش حاضر كه به بررسي سازههاي گوناگوني در قلمرو هشياري پرداخته، از جهاتي ارزشمند است. مفهوم نامأنوس «آستانه گذري» معرفي شد. جستوجوي ما نشان ميدهد كه تاكنون رابطه آستانه گذري با فرايندهاي خودشناختي بررسي نشده است. اين پژوهش برگ جديدي بر پژوهشهاي هشياري افزود و يافتههاي آن نشان دهنده اعتبار مقياسهاي پژوهش است. همبستگي مثبت و قوي فرايندهاي خودشناختي با هم، نشان دهنده اعتبار همگراي مقياسهاي فرايندهاي خودشناختي است، و رابطه منفي آستانه گذري با فرايندهاي خودشناختي، از اعتبار واگراي هريك از چهار مقياس، حكايت دارد. يافتههاي پژوهش از اين موضوع حمايت ميكند كه فرايندهاي خودشناختي بيش از آنكه با كاركرد لوب گيجگاهي مرتبط باشد، از فعاليت مناطق ديگري چون قشر پيشاني متأثر است. در واقع، همبستگي منفي آستانه گذري با فرايندهاي خودشناختي، اين ايده را مطرح ميسازد كه كاركرد بيشتر لوب گيجگاهي را ميتوان مانعي براي فرايندهاي خودشناختي دانست.
يكي از يافتههاي پژوهش حاضر ميتواند براي روانشناسي دين ارزشمند باشد. امروزه تفاوت جنسيتي، مفهوم رايجي است كه همه چيز بر پايه آن قرار ميگيرد. بسياري از كساني كه ابعاد رشد انسان را مطالعه كردهاند صراحتاً يا تلويحاً ميگويند كه مردان و زنان متفاوتاند. اين تفاوت، خواه راجع به اَشكال يگانه استدلال اخلاقي باشد يا شيوههاي شناخت يا تهييج پذيري يا سبكهاي دلبستگي و يا شكلگيري هويت، به هر حال، تفاوتها در همه اين ابعاد به تفاوتهاي جنسيتي در قلمرو نگرش به معنويت منجر ميشود.71 برخي از متنهاي روانشناسي دين تأكيد ميكنند كه تفاوتهاي جنسيتي در دينداري، جزء تأييدشدهترين يافتههاي اين زمينه پژوهشياند72 و گفته شده است كه زنان به طور متوسط در همه جنبهها از مردان، متدينترند.73 براي مثال، سازمان بهداشت جهاني در يك پژوهش بين فرهنگي در هجده كشور نشان داده است كه زنان احساس پيوند معنوي و ايمان بيشتري از مردان دارند.74 در دانشجويان ايراني نيز دختران نمرههاي بالاتري در معنويت گزارش كردهاند.75 تفاوت جنسيتي در معنويت و دينداري، چنان روشن است كه نظريههاي متعددي براي تبيين آن ارائه شده است. از سوي ديگر، به گفته تالبورن، «آستانه گذري» عامل زيربنايي تجارب ديني و معنوي است.76 اگر «آستانه گذري» ريشه تجارب معنوي است و زنان معنويت بالاتري گزارش ميكنند، پس زنان بايد «آستانه گذري» بالاتري داشته باشند. يافتههاي اين پژوهش نشان داده كه چنين است. اين يافته، ارزشي دوگانه دارد؛ از يك سو ميتوان اين يافته را به منزله اعتبار سازه مقياس آستانه گذري تلقي كرد. اعتبار سازه در اينجا بيانگر اين است كه مقياس بتواند تفاوت گروههايي را كه بين آنها از نظر متغير مورد بررسي، تفاوت وجود دارد نشان دهد و اين گروهها را از هم متمايز سازد. از سوي ديگر، اين يافته ميتواند به منزله توجيهيشناختي و عصبشناختي براي تفاوت معنويت در دو جنس تلقي شود. فراواني بيشتر تجارب عرفاني در زنان ناشي از حساسيت بيشتر زنان به حالتهاي هشياري با منشأ ناهشيار و محيط خارجي است و آنگونه كه تالبورن در تبيين بالاتر بودن آستانه گذري در افراد مذهبي گفته است: «باور به خدا تا حدودي ناشي از عوامل خارجي و تاحدودي از درون فرد است».77
بسياري از كارهاي تالبورن در مجلههاي فراروانشناسي منتشر شده كه جريان اصلي روانشناسان غالباً از آنها غفلت كردهاند. با اين حال، به گفته هود78 كارهاي تالبورن به علت تقابل با ديدگاه هود، قابل توجهاند. ادعاي هود مبني بر اينكه عرفان، تجربهاي جهاني با انشعابات هستيشناختي است، در برابر پژوهشهاي تالبورن و همكارانش قرار ميگيرد. پژوهشهاي تالبورن عرفان را بخشي از يك روانشناسي طبيعي ناب ميداند كه در حساسيت نسبت به حالات هشياري، ريشه دارد.
مانند هر پژوهش ديگري، يافتههاي پژوهش حاضر محدود به طرح پژوهش است. حجم نمونه، نسبتاً كوچك است و شركت كنندگان، دانشجويان بودهاند. از اين رو دادهها از نمونه معرف جامعه عمومي نيست. در اين پژوهش همچون بسياري از پژوهشهاي هشياري از مقياس عيني استفاده نشده و به مقياس خودگزارشي بسنده شده است. براي سنجش هشياري، روشهاي ذهني و عيني وجود دارد و از آن رو كه هشياري تجربهاي ذهني است، روش خودگزارشي، روش اساسي در سنجش هشياري است. با اين حال، كاربست همزمان دو روش ذهني و عيني، گزينه نخست در پژوهشهاي هشياري است. پژوهش در زمينه هشياري به عنوان يكي از متغيرهاي مؤثر در سلامت79 بايد در مركز توجه روانشناسان و ديگر افرادي باشد كه به سلامت جسمي و رواني جامعه ميپردازند. مطالعه جمعيت عمومي و گروههاي ديگر در اولويت پژوهش در اين زمينه است.
آقابابائي، ناصر و ديگران، «معنويت و احساس شخصي رواندرستي در دانشجويان و طلاب»، مجله علوم روانشناختي، ش 31، 1388، ص 372-360.
شاه محمدي، خديجه و ديگران، «تاثير پيش بين خودشناسي انسجامي، بهشياري و سبكهاي دفاعي بر سلامت»، مجله روانشناسي و علوم تربيتي، ش 39(9)، 1388، ص 119-99.
ـــــ، «نقش خودشناسي در تنيدگي، سبكهاي دفاعي و سلامت جسماني»، روانشناسان ايراني، ش 3(10)، 1385، ص 156-145.
كازبي، پل سي، پايههاي پژوهش در علوم رفتاري، ترجمه حجت اله فراهاني و حميدرضا عريضي، تهران، روان، 1386.
Argyle, M, Psychology and Religion an Introduction, London, Routledge, 2005.
Banfield, J, F., et al., "The cognitive Neuroscience of self-regulation", In R. F. Baumeister & K. D. Vohs (Eds.), Handbook of Self-Regulation Research, Theory, and Applications, New York, The Guilford press, 2004, p 62-83.
Banks, W, P, & Farber, I, "Consciousness", In A. F. Healy & R. W. Proctor (Eds.), Handbook of Psychology, Experimental Psychology, New Jersey, John Wiley & Sons, Inc, v 4, 2003, p 3-31.
Booth, J. N., et al., "Increased feelings of the sensed presence and increased geomagnetic activity at the time of the experience during exposures to transcerebral weak complex magnetic fields", International Journal of Neuroscience, v 115, 2005, p 1053-107.
Bradbury, D. A., et al., "Psychosis-like experiences in the general population: An exploratory factor analysis", Personality and Individual Differences, v 46, 2009, p 729-734.
Brown, K. W., et al., "Mindfulness: Theoretical foundations and evidence for its salutary effects", Psychological Inquiry, v 18(4), 2007, p 211-237.
Brown, K. W., Ryan, R. M., "The benefits of being present: Mindfulness and Its role in psychological well-being", Journal of Personality and Social Psychology, v 84(4), 2003, p 822-848.
Bryant, A. N., "Gender differences in spiritual development during the college years", Sex Roles, v 56, 2007, p 835-846.
Creswell, J. D., et al., "Neural correlates of dispositional mindfulness during affect labeling", Psychosomatic Medicine, v 69, 2007, p 560-565.
D’Argembeau, A., et al., "Self-referential reflective activity and its relationship with rest: a PET study", NeuroImage, v 25, 2005, p 616-624.
Del Prete, G. & Tressoldi, P. E., "Anomalous cognition in hypnagogic state with OBE induction: an experimental study", Journal of Parapsychology, v 69(2), 2005, p 329-339.
Duckworth, A. L. & Seligman, M. E. P., "Self-discipline outdoes IQ in predicting academic performance of adolescents", Psychological Science, v 16(12), 2005, p 939-944.
Fleck, J. I., et al., "The transliminal brain at rest: Baseline EEG, unusual experiences, and access to unconscious mental activity", Cortex, v 44, 2008, p 1353-1363.
Francis, L., "The psychology of gender differences in religion: A review of empirical research", Religion, v 27, 1997, p 81-96.
Frewen, P. A., et al., "Individual differences in trait mindfulness predict dorsomedial prefrontal and amygdala response during emotional imagery: An fMRI study", Personality and Individual Differences, v 49, 2010, p 479-484.
Gailliot, M. T., et al., (2008). "Self-regulation", In O. P. John, R. W. Robins & L. A. Pervin (Eds.), Handbook of Personality Theory and Research, New York, The Guilford press, 2008, p 472-491.
Ghorbani, N., "Processes of self-knowledge", Unpublished Manuscript, university of Tehran, 2010.
_____, et al., "Comparative analysis of integrative self-knowledge, mindfulness, and private self-consciousness in predicting responses to stress in Iran", International Journal of Psychology, v 45(2), 2010, p 147-154.
_____, et al., "Philosophy, self-knowledge, and personality in Iranian teachers and students of philosophy", The journal of Psychology, v 139(1), 2005, p 81-95.
_____, et al., "Integrative self-knowledge scale: Correlations and incremental validity of a cross-cultural measure developed in Iran and the United States", The Journal of Psychology, v 142(4), 2008, p 395-412.
_____, et al., "Mindfulness in Iran and the United States: Cross-cultural structural complexity and parallel relationships with psychological adjustment", Current Psychology, v 28(4), 2009, p 211-224.
Hood, R. W., Jr. & Belzen, J. A., "Research methods in the psychology of religion", In R. F. Paloutzian & C. L. Park (Eds.), Handbook of the Psychology of Religion and Spirituality, New York, The guilford press, 2005, p 62- 79.
Hood, R. W. Jr., "Mystical, spiritual, and religious experiences", In R. F. Paloutzian & C. L. Park (Eds.), Handbook of the Psychology of Religion and Spirituality, New York, The guilford press, 2005, p 348-364.
_____, "Mystical, religious, and spiritual experiences", In M. de Souza et al. (Eds.), International Handbook of Education for Spirituality, Care and Wellbeing, New York, The guilford press, 2009, p 189-207.
Houran, J., et al., "Perceptual-personality characteristics associated with naturalistic haunt experiences", European Journal of Parapsychology, v 17, 2002, p 17-44.
_____, et al., "Methodological note: Erratum and comment on the use of the revised transliminality scale", Consciousness and Cognition, v 12, 2003, p 140-144.
Howell, A. J., et al., "Mindfulness predicts sleep-related self-regulation and well-being", Personality and Individual Differences, v 48, 2010, p 419-424.
Keenan, J. P., et al., "The neural correlates of self-awareness and self-recognition", In T. Kircher & A. David (Eds.), The Self in Neuroscience and Psychiatry, cambridge, Cambridge university press, 2003, p 166-179.
Lange, R., et al., "The revised transliminality scale: reliability and validity data from a rasch top-down purification procedure", Consciousness and Cognition, v 9, 2000, p 591-617.
Makarec, K. & Persinger, M. A., "Electroencephdographic validation of a temporal lobe signs inventory in a normal population", Journal of Research in Personality, v 24, 1990, p 323-337.
Ochsner, K. N., et al., "The neural correlates of direct and reflected self-knowledge", NeuroImage, v 28, 2005, p 797-814.
Ryan, R. M. & Deci, E. L., "Self-determination theory and the role of basic psychological needs in personality and the organization of behavior", In O. P. John, R. W. Robins & L. A. Pervin (Eds.), Handbook of Personality Theory and Research, New York, The guilford press, 2008, p 654-678.
Tangney, J. P., et al., "High self-control predicts good adjustment, Less pathology, better grades, and interpersonal success", Journal of Personality, v 72(2), 2004, p 271-324.
Thalbourne, M. A. & Delin, P. S., "A common thread underlying belief in the paranormal, creative personality, mystical experience and psychopathology", Journal of Parapsychology, v 54, 1994, p 3-38.
_____, "Transliminality: its relation to dream life, religiosity, and mystical experience", International Journal for the Psychology of Religion, v 9(1), 1999, p 45-61.
_____, "Transliminality, The mental experience inventory and tolerance of ambiguity", Personality and Individual Differences, v 28, 2000, p 853-863.
_____, "Patterns of self-reported happiness and substance use in the context of transliminality", Personality and Individual Differences, v 38, 2005, p 327-336.
_____, "Transliminality, thin boundaries, unusual experiences, and temporal lobe lability", Personality and Individual Differences, p 44, 2008, p 1617-1623.
Thalbourne, M. A., et al., "Temporal lobe lability in the highly transliminal mind", Personality and Individual Differences, v 35, 2003, p 1965-1974.
Van Dam, N. T., et al., "Measuring mindfulness? An item response theory analysis of the mindful attention awareness scale", Personality and Individual Differences, v 49, 2010, p 805-810.
van der Meer, L., et al., "Self-reflection and the brain: A theoretical review and meta-analysis of neuroimaging studies with implications for schizophrenia", Neuroscience and Biobehavioral Reviews, v 34, 2010, p 935-946.
WHOQOL SRPB Group, "A cross-cultural study of spirituality, religion, and personal beliefs as components of quality of life", Social Science & Medicine, v 62, 2006, p 1486-1497.
* کارشناس ارشد روانشناسی عمومی، دانشگاه تهران. naseragha@gmail.com
** دانشیار گروه روانشناسی دانشگاه تهران
*** کارشناس ارشد روانشناسی عمومی، دانشگاه تهران.
دريافت: 19/8/1389 – پذيرش: 23/10/1389
1. Consciousness
2. W. P. Banks & I. Farber, "Consciousness", Handbook of Psychology, Experimental Psychology, v 4, p 3.
3. Self-knowledge processes
4. Mindfulness
5. Self-control
6. N. Ghorbani, "Processes of self-knowledge", Unpublished Manuscript, p 1.
7. Receptive
8. awareness
9. K. W. Brown et al., "Mindfulness: theoretical foundations and evidence for its salutary effects", Psychological Inquiry, v 18(4), p 212.
10. R. M. Ryan & E. L. Deci, "Self-determination theory and the role of basic psychological needs in personality and the organization of behavior", Handbook of Personality Theory and Research, p 670.
11. Integrative self-knowledge
12. خديجه شاه محمدي و همكاران «تاثير پيش بين خودشناسي انسجامي، بهشياري و سبکهاي دفاعي بر سلامت»، مجله روان شناسي و علوم تربيتي، ش 39(9)، ص 103.
13. Self-regulation
14. Executive function
15. M. T. Gailliot et al. "Self-Regulation", Handbook of Personality Theory and Research, p 472.
16. Autonoetic consciousness
17. J. P. Keenan et al. "The neural correlates of self-awareness and self-recognition", The Self in Neuroscience and Psychiatry, p 166.
18. K. N. Ochsner et al. "The neural correlates of direct and reflected self-knowledge", NeuroImage, v 28, p 797.
19. Medial prefrontal cortex
20. A. D’Argembeau et al. "Self-referential reflective activity and its relationship with rest: a PET study", NeuroImage, v 25, p 616.
21. Ventromedial
22. P. A. Frewen et al. "Individual differences in trait mindfulness predict dorsomedial prefrontal and amygdala response during emotional imagery: An fMRI study", Personality and Individual Differences, v 49, p 479.
23. Dorsomedial Prefrontal Cortex (DMPFC)
24. J. D. Creswell et al. "Neural correlates of dispositional mindfulness during affect labeling", Psychosomatic Medicine, v 69, p 560.
25. J. F. Banfield et al., "The cognitive neuroscience of self-regulation", Handbook of self-Regulation Research, Theory, and Applications, p 62.
26. L. Van Der Meer et al. "Self-reflection and the brain: A theoretical review and meta-analysis of neuroimaging studies with implications for schizophrenia", Neuroscience and Biobehavioral Reviews, v 34, p 935.
27. Self Reflection
28. Ventral
29. Dorsal
30. Transliminality
31. Psychological material
32. M. A. Thalbourne & J. Houran, "Transliminality, The mental experience inventory and tolerance of ambiguity", Personality and Individual Differences, v 28, p 853.
33. Absorption
34. Hypersensitivity
35. M. A. Thalbourne et al., "Temporal lobe lability in the highly transliminal mind", Personality and Individual Differences, v 35, p 1965-1966.
36. Ibid, p 1965.
37. Psychic
38. G. Del Prete & P. E. Tressoldi "Anomalous cognition in hypnagogic state with OBE induction: an experimental study", Journal of Parapsychology, v 69(2), p 336.
39. William James
40. Extra marginal or Ultra marginal
41. R. Lange et al., "The revised transliminality scale: Reliability and validity data from a Rasch top-down purification procedure", Consciousness and Cognition, v 9, p 613.
42. Hood, R. W. Jr. "Mystical, religious, and spiritual experiences", International Handbook of Education for Spirituality, Care and wellbeing, p 201.
43. M. A. Thalbourne & P. S. Delin, "A common thread underlying belief in the paranormal, Creative personality, Mystical experience and Psychopathology", Journal of Parapsychology, v 54, p 3.
44. M. A. Thalbourne & P. S. Delin, "Transliminality: Its relation to dream life, religiosity, and mystical experience", International Journal for the Psychology of Religion, v 9(1), p 45.
45. Introspection
46. D. A. Bradbury et al., "Psychosis-like experiences in the general population: An exploratory factor analysis", Personality and Individual Differences, v 46, p 731; R. Lange et al. "The revised transliminality scale: Reliability and validity data from a rasch top-down purification procedure", Consciousness and Cognition, v 9, p 594.
47. J. Houran et al., "Perceptual-personality characteristics associated with naturalistic haunt experiences", European Journal of Parapsychology, v 17, p 29.
48. M. A. Thalbourne & J. Houran, "Patterns of self-reported happiness and substance use in the context of transliminality", Personality and Individual Differences, v 38, p 327.
49. M. A. Thalbourne & J. Maltby, "Transliminality, thin boundaries, Unusual experiences, and temporal lobe lability", Personality and Individual Differences, v 44, p 1617.
50. Lability
51. Persinger
52. K. Makarec & M. A. Persinger, "Electroencephdographic validation of a temporal lobe signs inventory in a normal population", Journal of Research in Personality, v 24, p 324; J. N. Booth et al., "Increased feelings of the sensed presence and increased Geomagnetic activity at the time of the experience during exposures to transcerebral weak complex magnetic fields", International Journal of Neuroscience, v 115, p 1054.
53. M. A. Thalbourne et al., "Temporal lobe lability in the highly transliminal mind", Personality and Individual Differences, v 35, p 1972.
54. J. I. Fleck et al., "The transliminal brain at rest: Baseline EEG, unusual experiences, and access to unconscious mental activity", Cortex, v 44, p 1353.
55. Left posterior association cortex
56. Frontal- midline region
57. Desynchronization
58. Cohen
59. پل سي كازبي، پايه هاي پژوهش در علوم رفتاري، ترجمه حجت اله فراهاني و حميدرضا عريضي، ص305.
60. Hyperesthesia
61. Rasch
62. J. Houran et al., "Methodological note: Erratum and comment on the use of the revised transliminality scale", Consciousness and Cognition, v 12, p 140.
63. خديجه شاه محمدي و ديگران، «نقش خودشناسي در تنيدگي، سبکهاي دفاعي و سلامت جسماني»، روانشناسان ايراني، ش 3(10)، ص 149.
64. K. W. Brown & R. M. Ryan, "The benefits of being present: Mindfulness and its role in Psychological well-being", Journal of Personality and Social Psychology, v 84(4), p 822.
65. Ibid, p 829.
66. N. Ghorbani et al., "Mindfulness in Iran and the United States: cross-cultural structural complexity and parallel relationships with Psychological adjustment", Current Psychology, v 28(4), p 216.
67. N. T. Van Dam et al. "Measuring mindfulness? An Item response theory analysis of the mindful attention awareness scale", Personality and Individual Differences, v 49, p 806.
68. J. P. Tangney et al., "High self-control predicts good adjustment, Less Pathology, Better grades, and interpersonal success", Journal of Personality, v 72(2), p 271.
69. Ibid, p 283, 287, 288.
70. A. L. Duckworth & M. E. P. Seligman, "Self-discipline outdoes IQ in predicting academic performance of adolescents", Psychological Science, v 16(12), p 942.
71. A. N. Bryant, "Gender differences in spiritual development during the College years", Sex Roles, v 56, p 835.
72. L. Francis, "The psychology of gender differences in religion: A review of empirical research", Religion, v 27, p 81.
73. M. Argyle, Psychology and Religion an Introduction, p 31.
74. WHOQOL SRPB Group. "A cross-cultural study of spirituality, religion, and personal beliefs as components of quality of life", Social Science & Medicine, v 62, p 1486.
75. ناصر آقابابائي و ديگران، «معنويت و احساس شخصي رواندرستي در دانشجويان و طلاب»، مجله علوم روانشناختي، ش 31، ص 366.
76. R. W. Jr. Hood & J. A. Belzen, "Research methods in the psychology of religion", Handbook of the Psychology of Religion and Spirituality, p 71.
77. M. A. Thalbourne & P. S. Delin, "Transliminality: Its relation to dream life, religiosity, and mystical experience", International Journal for the Psychology of Religion, v 9(1), p 56.
78. R. W. Jr. Hood, "Mystical, spiritual, and religious experiences", Handbook of the Psychology of Religion and Spirituality, p 359.
79. Howell, A. J. et al., "Mindfulness predicts sleep-related self-regulation and well-being", Personality and Individual Differences, v 48, p 419.