آسيب شناسى مشكلات رفتارى
و عاطفى نوجوانان دختر در خانوادههاى محروم
ابعاد گوناگون اختلالهاى عاطفى ـ رفتارى كودكان سبب شده است كه ديدگاهها و پژوهشهاى علمى زيادى در اين باره متمركز گردند. كودكانى كه در معرض خطرِ مشكلات رفتارى، سازگارى و عاطفى هستند، درصد زيادى از جوانان امروز را تشكيل مىدهند. از سال 1374 ه . ش مطالعه در مورد اختلالات عاطفى ـ رفتارى كودكان و نوجوانان بيشتر شده و مطالعات نشان داده است كه مداخلات خانوادگى در اين زمينه مؤثرتر از مداخلات و درمانهاى فردى است كه اين امر دال بر شكلگيرى هسته اين مشكلات در خانواده مىباشد. اين پژوهش درباره 85 تن از دختران نوجوان (با ميانگين سنّى 5/12 سال) از منطقه محروم همدان ـ كه به عنوان يك منطقه آسيبپذير در نظر گرفته شده بودـ اجرا شد. هدف اين پژوهش تعيين نقش عوامل خانوادگى در سلامت روانى ـ اجتماعى دختران نوجوان در چارچوب الگوى نظرى «آسيبپذيرى روانى ـ اجتماعي» است. ابزارهاى مورد استفاده در اين پژوهش عبارتند از:
تحليل دادهها به وسيله همبستگى و تحليل رگرسيون چند متغيّره انجام شد. نتايج نشان داد كه بين عوامل خطرزاى خانواده و مشكلات عاطفى ـ رفتارى دختران از يكسو و بين حوادث نامطلوب خانواده و مشكلات عاطفى ـ رفتارى دختران از سوى ديگر، ارتباطى قوى، مثبت و معنادار وجود دارد.
كليد واژهها: مشكلات رفتارى، مشكلات عاطفى، خانوادههاى محروم، نوجوان.
مسئوليت خانواده در نـخستين سالهاى كودكى، مراقبت و پرورش كودك را برعهده دارد. در خانوادههاى سالم، كودكان مىآموزند كه براى بهدست آوردن امنيت هيجانى، جسمانى و روانى بر محيط تكيه كنند؛ همچنين رفتارهايى را مىآموزند كه نهايتا به آنها اجازه خواهد داد كه سلامت جسمانى و هيجانى خود را مستقل از مراقبان اوليه حفظ كنند. از اين ديدگاه، يك محيط سالم براى كودك، محيط ايمن است كه چنين محيطى احساس امنيت هيجانى و يكپارچگى شخصيت را براى كودك فراهم مىكند و تجارب اجتماعى ويژهاى در اختيار كودك مىگذارد كه منجر به اكتساب رفتارهايى مىشود كه نهايتا به كودك اين امكان را مىدهد كه به خودتنظيمى مؤثرى بپردازد (اسپين وال و تيلر، 1997 م. ؛ نهاد تخصصى سلامت روانى و مشاوره ملى علوم رفتارى، 1996 م.).
سلامت و بيمارى روانى ريشه در دوران كودكى دارد. هيوذينك (2004 م.) استرس پيش از تولد را به عنوان عامل تهديد كننده سلامت روانى بررسى كرده است. اين مطالعه نشان مىدهد، در بچههاى حيواناتى كه پيش از تولد در معرض استرس بودهاند، محور «آدرنال ـ هيپوفيز ـ هيپوتالاموس» به فعاليت مفرط پرداخته و تنظيم بازخوراند اين محور تضعيف مىگردد، همچنين فعاليت سيستم گابا، بنزوديازپين، سروتونين و دوپامين كاهش يافته و فعاليت سيستم آدرنال ـ سمپاتيك افزايش مىيابد. اين شواهد ساز و كار آسيب فيزيولوژيكى درگير در تحول آسيبشناسى روانى را منعكس مىكند.
بنابراين، شواهد از اين ديدگاه كه مواجهه با استرس پيش از تولد منجر به آسيبپذيرى كلى به آسيبشناسى روانى مىشود، حمايت مىكند.
خانوادههاى در معرض خطر، خصوصيات ويژهاى دارند كه اين ويژگىها، آنها را در برابر مشكلات جسمانى و روانى آسيبپذير مىسازد. اين خصوصيات شامل مراقبت اندك پيش از تولد، تاريخچهاى از مشكلات پيش از تولد، عوامل زيستى ـ ژنتيكى مؤثر در آسيب روانى پيش از تولد، اختلالات يادگيرى و آمادگىهاى خلق و خو، و زمينه اجتماعى خانواده شامل استرس مزمن مربوط به فقر، طلاق، تكوالدى، تعارض آشكار خانواده، كمبود توجه، خشم و عصبانيت، مخصوصاً روابط سرد و غير حمايت كننده مىباشد (رپتى و همكاران، 2002 م. ؛ سيمن و همكاران، 1997 م.).
خصوصيات ذكر شده سبب آسيبپذيرى خانواده مىگردد و چنين خانوادههايى كودكانشان را در معرض آسيبپذيرى از طريق اختلالات روانى و جسمانى قرار مىدهند. در اين مقاله با تمركز بر روىكردهاى زيستى، روانشناختى، عاطفى، رابطه عوامل خطرزاى خانوادهها با مشكلات رفتارى كودكان مورد مطالعه قرار گرفته است (ورنر و اسميت، 1983 م. ؛ راتر، 1991 م. ؛ راتر، 1990 م.).
نكته تلويحى اين فرضيه اين است كه هر يك از عوامل نگهدارنده، دروندادهاى متعددى از ژنها، محيط و تعامل آنها دريافت مىكند كه پىآمدهاى مختلفى در سيستم ايجاد مىنمايد. اين فرضيه به نقش عوامل محافظ و خطر به عنوان عوامل مهم در فرآيند سازگارى اشاره مىكند و اين عوامل را بهعنوان يك متغير خارجى يا درونى ايستا در نظر نمىگيرد (راتر، 1990 م. ؛ كوترنا و همكاران، 1994 م. ).
ويژگىهاى خانواده پرخطر، در اوايل زندگى، فرد را با انواع خطرات مواجه مىسازد. اين خانوادهها ممكن است آسيبپذيرى ايجاد كنند و ممكن است آسيبپذيرىهاى ژنتيكى خاصى را تشديد كنند، كه نهتنها كودكان را در خطر فورى پىآمدهاى نامطلوب قرار مىدهد (مثل سوء استفاده جسمي)، بلكه در كوتاهمدت و بلندمدت مشكلاتى را در سلامت جسمانى و روانى آنها ايجاد مىكند (راتر، 1990 م.).
همچنين ادبيات تحقيق نشان مىدهد كه وجود عوامل خطر در خانواده، ضعف در كنترل و ابزار هيجانات را در كودكان ايجاد مىكند كه در نشانهشناسى مشكلات رفتارى و توانمندى اجتماعى آشكار مىشود و منجر به اختلالاتى در فيزيولوژى و تنظيم سيستم هورمونى ـ عصبى مىگردد كه مىتواند در بلندمدت اثرات نامطلوبى را ايجاد كند (پالگى و همكاران، 2003 م. ؛ چن و همكاران، 2002 م. ).
فراتر از دوره حساس پيش از تولد، همانگونه كه اشاره شد، پژوهشهاى اخير (مك اون و همكاران، 1003 م. ؛ سيمن و همكاران، 1997 م. ) به اختلالات در فعاليت محور «سمپاتيك ـ آدرنال ـ بصلالنخاع» و فعاليت محور هيپوتالاموس ـ هيپوفيز آدرنوكورتيكال و اختلال در كاركرد سروتونين در كودكان پرداختهاند. كودكانى كه در خانوادههاى پرخطر بزرگ مىشوند، ممكن است به رفتارهاى تهديد كننده سلامتى بپردازند كه از اين رفتارها مىتوان به سيگار كشيدن، مصرف الكل و سوء استفاده از دارو اشاره كرد (ريسنك و همكاران، 2004 م. ؛ كوترنا و همكاران، 1994 م.). همچنين خطر فعاليت جنسى آزاد در اين كودكان بالاست. كودكان اين رفتارها را به عنوان فرآيندهاى خوددرمانى براى تعديل نقايص تحول عاطفى و اجتماعى خود به كار مىبرند كه اين نقايص در خانواده پرخطر تشديد شده است (رپتى و وود، 1997 م.).
در مجموع، پىآمدهاى زيستى و رفتارى موجود در خانوادههاى پرخطر، نمايانگر نيمرخ يكپارچه خطر زيستى ـ روانى ـ رفتارى است كه با اختلالهاى روانى در طول زندگى، مانند افسردگى و خصومت پرخاشگرانه، بيمارىهاى مزمن مثل فشار خون بالا، بيمارى قلبى و مرگ زودرس ارتباط دارد (ترنو، 2002 م.).
همچنين طبق مدل نظرى عوامل خطر ـ محافظ (راتر، 1984 م.)، گستره عوامل خطرزا متأثر از بافتى مىباشد كه كودك و خانواده در آن زندگى مىكنند؛ مثلاً محيط توأم با استرس مزمن، خشونت، فقر و وضعيت اقتصادى اجتماعى پايين، ظرفيت خويشتندارى افراد را در مهار استرس كم مىكند (گالو و ماتيو، 2003 م.).
مطالعه چن و ماتيوس (2002 م.) و گومن و همكاران (2005 م.) نشان مىدهد كه وضعيت اجتماعى ـ اقتصادى نيز بر سلامتى تأثير مىگذارد. وضعيت اجتماعى ـ اقتصادى ضعيف، سلامت جسمانى و روانى فرد را تهديد مىكند. كودكان فقير، حمايت اجتماعى كمترى دريافت مىكنند و والدين سلطهگرى دارند كه كمتر پاسخگو هستند؛ اين كودكان بيشتر تلويزيون مىبينند، كمتر كتاب مىخوانند، به كامپيوتر و كتاب دسترسى ندارند و خانواده شلوغ و پرازدحامى دارند.
آبيگل و همكاران (2005 م.) دريافتهاند كه در خانوادههاى با وضعيت اجتماعى ـ اقتصادى نامناسب، تعامل بين مادر و كودك و بروز دلبستگى ايمن در كودك ضعيف مىباشد، اما چگونگى اين رابطه هنوز مشخص نيست. همچنين شرايط اقتصادى ـ اجتماعى پايين بهخصوص سطح تحصيلات و درآمد والدين از طريق رفتار و باورهاى آنها به صورت غير مستقيم بر پيشرفت تحصيلى كودكان تأثير مىگذارد (كايسر و بلك، 2005 م. ؛ ديويس و كين، 2005 م.).
در اين تحقيقات، مشكلات در دستهبندى روابط بين عوامل مربوط به هم منعكس مىشود كه براى اين منظور، مدلهاى نظرى جامعى مثل الگوى سيستمى، التقاطى يا اقتصادى و تحولى در نظر گرفته مىشود.
مرور ادبيات تحقيقات در زمينه ارتباط عوامل خطر خانواده و آسيبشناسى نشان مىدهد كه به تفاوتهاى جنسيتى در اين تحقيقات كمتر توجه شده است. همچنين تحقيقات (ديويس، هوپس و شيبر 1998 م. ؛ استينبرگ 1987 م.) نشان داده است كه خانوادههاى پرخطر به احتمال زياد باعث بروز اختلالات رفتارى در پسران و اختلالات عاطفى در دختران مىشود؛ اما هنوز شواهدى براى اين موضوع در دست نيست.
پولكى (2003 م. ) دريافت كه ميان پسران با وضعيت اقتصادى پايينِ والدين و مادران مستبد با افزايش خطر رابطه وجود دارد. در بين دختران، وضعيت اقتصادى اجتماعى والدين، ارتباط نگرشهاى تربيتى كودكان و عوامل خطر را تعديل مىكند، به طورى كه بهنظر مىرسد تعلق به خانواده با وضعيت اقتصادى ـ اجتماعى بالا، از دختران در برابر خصومت مادرانه محافظت مىكند (واكس چاك و همكاران، 1999 م.).
مطالعه حاضر به بررسى ويژگىهايى در خانواده مىپردازد كه در كودكان ايجاد آسيبپذيرى مىكند و با آسيبپذيرىهاى ژنتيكى آنها تعامل دارد و بر اساس چارچوب زيست محيطى، رفتارى، روانشناختى و عاطفى مفهومسازى شده است (پاينر، 1994 م. ). خلاصه آنكه محيط خانواده نقش بسيار مهمى در درك سلامت جسمانى و روانى در طول زندگى دارد. بر اساس مرور پيشينه تحقيق، فرضيههاى زير آزموده مىشوند:
روش نمونهگيرى، تصادفى خوشهاى است كه ابتدا منطقهاى از دو منطقه آموزش و پرورش شهرستان همدان انتخاب شد و سپس از اين منطقه به تصادف، يكى از نواحى محروم گزينش شده و از اين ناحيه، دو مدرسه و در هر مدرسه يك كلاس پنجم به تصادف شركت داده مىشود. به اين ترتيب 80 آزمونى انتخاب شده و در طرح شركت كردند.
1. مقياس تشخيص عوامل خطرزا و محافظ (RPFS - Risk and Protective Factors Scale)
اين مقياس، عوامل اجتماعى، روانشناختى و زيستى محافظ و خطر را در كودكان 6 ـ 12 ساله مىسنجد و متشكل از 34 سؤال مىباشد كه توسط والدين تكميل مىگردد. اين مقياس توسط كارل لوپر (1999 م.) ساخته شد و همبستگى اين مقياس با چك ليست مشكلات رفتارى كودكان (RCBP)به طور كلى 82% به دست آمد (لوپر، 1999 م.).
ضريب اعتبار مقياس RPFS به وسيله آلفاى كرونباخ 89% و براى هر يك از زيرمقياسهاى زيستى، روانشناختى و اجتماعى آلفاى كرونباخ به ترتيب 62/0، 84/0 و 74/0 بهدست آمد (لوپر، 1999 م.).
2. پرسشنامه تغييرات و حوادث زندگى خانواده ـ نوجوان (Adolescent - Family Inventory of Life Events & Changes) - (A - File)
اين پرسشنامه توسط مك كوبين و همكاران (1981 م.) توسعه يافته است و براى اندازهگيرى ديدگاه نوجوان در مورد سيستم خانواده و حوادث شخصى زندگى در شش بعد تغييرات خانواده، جنسيت، فقدانها (حوادث منفى زندگي)، مسئوليتها، سوء مصرف مواد، و درگيرى با قانون مىباشد.
ديدگاه نوجوانان در مورد سيستم خانواده، حوادث و تغييرات زندگى به عنوان عامل مهمى در آشكارسازى آسيبپذيرى و مقاومت در آنها محسوب مىشود. اين مقياس 50 ماده به صورت بله ـ خير است و از دانشآموزان خواسته مىشود كه اگر حادثهاى خانوادگى در 12 ماه اخير يا 12 ماه گذشته رخ داده است، گزارش دهند.
نمرهگذارى مقياس از جمع نمرات مادههاى حوادث اخير و گذشته زندگى با احتساب مادههاى معكوس طبق راهنماى نمرهگذارى است. ضريب اعتبار كل مقياس (آلفا كرونباخ) براى تغييرات اخير زندگى 69/0 ـ 87/0 بهدست آمد. قدرت تشخيص اين مقياس بين نوجوانان بزهكار و بهنجار بسيار بالا است.
3. پرسشنامه توانايىها و مشكلات (Strengths and Difficulties Questionnaire - SDQ)
اين پرسشنامه را رابرت گودمن و همكاران (2000 م.) ساختند كه 25 پرسش دارد و از پنج مقياس فزونكنشى ـ بىتوجهى، نشانگان عاطفى، مشكلات رفتار ارتباطى، مشكلات ارتباطى با همسالان و رفتارهاى نوعدوستانه تشكيل شده است. ضريب اعتبار اين پرسشنامه بهوسيله آلفاى كرونباخ با ضريب آلفا 73/0 بهدست آمد (گودمن و همكاران، 2002 م). هم بستگى SDQ با چكليست مشكلات رفتارى كودكان (Child Behavior Checklist - CBCL)82/0 بهدست آمد كه به اعتبار سازه اين مقياس اشاره دارد (گودمن، 1999 م.). SDQهفتاد درصد كودكانى را كه به اختلالات رفتار ارتباطى، فزونكنشى، بىتوجهى، افسردگى و برخى اختلالات اضطرابى مبتلا هستند، شناسايى كرد (گودمن و همكاران، 2000 م. ؛ بردون و همكاران، 2005 م.).
اطلاعات توصيفى (ميانگين، انحراف استاندارد، دامنه نمرات و ضريب پايايى آلفا) متغيرهاى مورد استفاده در اين مطالعه در نمودار 1 آمده است و ماتريس همبستگى همه متغيرهاى اين مطالعه نيز در نمودار 2 مشاهده مىشود.
متغير | ميانگين | انحرافاستاندارد | دامنه | آلفا |
عامل خطر خانواده | 69/33 | 56/4 | 00/18 | 816/0 |
روىدادها سال زندگى خانواده | 54/10 | 87/4 | 00/24 | 697/0 |
روىدادها زندگى خانواده | 09/5 | 71/2 | 81/13 | 521/0 |
علائم كودك | 24/18 | 59/6 | 00/33 | 740/0 |
عامل محافظ خانواده | 11/10 | 46/1 | 00/6 | 500/0 |
عامل قوّت كودك | 31/8 | 01/2 | 00/10 | 660/0 |
متغير | 1 | 2 | 3 | 4 | 5 |
عامل خطر خانواده | |||||
روىدادها سال زندگى خانواده | *** 643/0 | ||||
روىدادها زندگى خانواده | ٭٭37/0+ | ***46/0+ | |||
علائم كودك | ***65/0+ | ***53/0+ | ٭٭29/0+ | ||
عامل محافظ خانواده | ***61/0- | ٭٭38/0ـ | ٭٭234/0ـ | ٭٭29/0ـ | |
عامل قوّت كودك | ٭٭32/0- | ٭254/0ـ | 08/0- | ٭٭38/0ـ | ٭٭403/0+ |
براى ارزيابى قدرت پيشبين عوامل خطر خانواده، عوامل محافظ خانواده، حوادث منفى زندگى طى سال گذشته و يك سال قبل از آن به عنوان متغيرهاى پيشبين و نمره كلى مشكلات رفتارى كودكان به عنوان متغير وابسته، تحليل رگرسيون گام به گام محاسبه شد كه نتايج در جدول3 ارائه شده است.
شاخصهامتغير | R | R2 | BETA | B | F | سطح معنادارى |
عامل خطر خانواده | 647/0 | 420/0 | 650/0+ | 935/0+ | 91/59 | 000/0 |
... همچنين براى ارزيابى قدرت پيشبين عوامل خطر خانواده، عوامل محافظ خانواده، حوادث منفى زندگى طى سال گذشته و يك سال قبل از آن به عنوان متغيرهاى پيشبين و عوامل محافظ رفتارى دختران با در نظر گرفتن نمره رفتار نوعدوستانه به عنوان متغير وابسته انجام شد. بنابراين، تحليل رگرسيون گام به گام محاسبه گرديد كه نتايج در جدول4 آمده است.
شاخصهامتغير | R | R2 | BETA | B | F | سطح معنادارى |
عامل محافظ خانواده | 403/0 | 163/0 | 403/0+ | 560/0+ | 13/16 | 000/0 |
از آنجا كه متغيرهاى حوادث و تغييرات منفى زندگى در دو تحليل رگرسيون فوق وارد نشد، سؤالى در مورد قدرت پيشبين اين متغير به صورت جداگانه مطرح مىشود. به اين منظور با درنظرگرفتن حوادث منفى زندگى در سال گذشته و سال قبل از آن به عنوان متغيرهاى مستقل و نمرههاى كلى مشكلات رفتارى در تحليل اول و نمرههاى رفتار نوعدوستانه در تحليل دوم، دو تحليل رگرسيون گام به گام جدا محاسبه شد كه نتايج در جدول 5 و 6 نشان داده شده است.
شاخصهامتغير | R | R2 | BETA | B | F | سطح معنادارى |
رويدادها سال زندگى خانواده | 530/0 | 280/0 | 528/0+ | 710/0+ | 00/32 | 000/0 |
شاخصهامتغير | R | R2 | BETA | B | F | سطح معنادارى |
رويدادها زندگىخانواده | 29/0 | 09/0 | 290/0+ | 710/0+ | 70/7 | 007/0 |
در نهايت، نقش استرسهاى مزمن موجود در خانواده با وارد كردن فقط يك متغير، حوادث منفى زندگى يك سال گذشته، به عنوان متغير پيشبين و نمره كلى مشكلات رفتارى در تحليل رگرسيون اول و نمره رفتارهاى نوعدوستانه در تحليل رگرسيون دوم ارزيابى شد. نتايج تحليل دوم معنادار نبود و بنابراين گزارش نشد، نتايج تحليل اول در جدول 7 آمده است.
شاخصهامتغير | R | R2 | BETA | B | F | سطح معنادارى |
رويدادها سال زندگى خانواده | 254/0 | 064/0 | 254/0- | 100/0- | 72/5 | 007/0 |
يافته اصلى اين تحقيق به پيشبينى مشكلات رفتارى دختران نوجوان توسط عوامل خطر خانواده برمىگردد. يافته ديگر پيشبينى آمارى رفتار نوعدوستانه كودكان توسط عوامل محافظ خانواده است. حوادث منفى زندگى به طور مثبت با عوامل خطر خانواده و به طور منفى با عوامل محافظ همبسته است. اين يافتهها از مفهوم راتر (1987 م.) از آسيبپذيرى و مقاومت به عنوان ابعاد مجزاى پاسخ فرد به خطر حمايت مىكنند.
اين نتايج همچنين با يافتههاى مطالعات قبل (موس و همكاران، 1997 م. ؛ ذكلليو و همكاران، 1996؛ مك لويد، 1998 م. ؛ فريك و همكاران، 1994 م.) در زمينه رابطه معنادار بين حوادث منفى خانواده به عنوان عامل تهديد كننده سلامتى نوجوان كمسن و سال، همسو مىباشد. وضعيت اقتصادى ـ اجتماعى پايين به عنوان همبسته قوى و پايدارى با اختلالات DSMشناسايى شده است. ارتباط وضعيت اقتصادى ـ اجتماعى پايين با اختلالات رفتار ارتباطى در پسران به خوبى تأييد شده است. در حالىكه اين محققان به چنين يافتههايى در مورد دختران دست نيافتند (وبستر ـ استراتن، 1996 م.؛ ادكينز و همكاران، 1996 م.؛ ديويس و همكاران، 1998 م.).
البته رابطه وضعيت اقتصادى ـ اجتماعى ضعيف، هميشه محيط خانوادگى پرخطر را ايجاد نمىكند. خصوصيات تربيتى والدين هم نقش تعديل كنندهاى در تأثير شرايط اقتصادى ـ اجتماعى بر سلامت جسمانى و روانى كودكان دارد. به طور كلى بهبودپذيرى به وسيله رابطه گرم با يكى از والدين يا تصوير مثبت از آنها، نظارت مؤثر بر كودكان و حضور والدين در منزل، وضعيت خوب اقتصادى ـ اجتماعى و خصايص فردى ـ كه تا حدى ژنتيكى است (مثل كاركرد هوش بالا، حمايت اجتماعى و...) مىتوانند به عنوان عوامل محافظ عمل كنند (ماستن و همكاران، 1998 م.).
افزون بر وضعيت اجتماعى ـ اقتصادى، اين پژوهش بر مطالعه دختران نوجوان تمركز كرده است. همانگونه كه پيشتر گفتيم، تحقيقات با دختران به وضوح فراموش شدهاند. به هر حال امروزه مهم است كه تفاوتهاى جنسيتى در تشخيص مشكلات رفتارى كودكان مدّ نظر قرار گيرد.
تمركز ما بر مطالعه جمعيت دختران مناسب نظرى و روششناختى دارد. اول اينكه تاريخچه تحولى ممكن است اثرات متفاوتى بر دختران و پسران داشته باشد. دوم اينكه، دختران و پسران در ابتدا اختلال رفتار گسيخته را به صورت علائم متفاوتى بروز مىدهند. شواهد (وبستر و استارتون، 1996 م.) نشان مىدهد كه دختران مشكلات عاطفى را حداقل دو برابر بيشتر از پسران در نوجوانى نشان مىدهند.
يافتههاى ما به مشكلات رفتارى و عاطفى كه به وسيله خطر خانواده پيشبينى مىشود (همانطور كه ضريب همبستگى قوى و نشان داد) تأكيد مىكند و چنين مىتواند تفسير شود كه اين نمونه از دختران نوجوان ممكن است در طبقه زير آستانه رگرسيون باشند، ولى بعدها احتمال دارد كه در گروه بحرانى قرار بگيرند.
سوم اينكه، دختران بيش از پسران در معرض ابتلا به چندين اختلال همزمان باشند.
چهارم اينكه، توجه به تفاوتهاى جنسيتى از نظر انتظارات اجتماعى متفاوتى كه از دختران و پسران مىرود مهم است. يكى اينكه ابراز نشانهها در كودك به ادراك افراد معنادار در زندگى كودك بستگى دارد؛ مثلاً والدين يا معلمان، علائم عاطفى دختران را مشكل مهمى محسوب نمىكنند و آنها را به راحتى مىپذيرند (وبستر و استارتن، 1996 م.). دوم اينكه شيوه تربيتى والدين در مورد دختران، گرمتر و كمتر پرخاشگرانه است و نهايتا همسالان نيز موفق به تشخيص اختلالات روانى دختران نمىشوند (پيفر، 1994).
نتايج تحقيق حاضر براى پيشگيرى مناسب است. اين تحقيق بر دختران نوجوان خانوادههاى محروم تمركز كرده است كه اين متغيرها به عنوان عوامل مرتبط با توصيف خصوصيات خانواده و فرد در معرض خطر مىباشد.
از محدوديتهاى مهم تحقيق حاضر، محدود بودن نمونههاى آن است. نكته برجسته پژوهش حاضر اين است كه بعضى از خصوصيات خانوادهها را كه كودكان را در معرض خطر جدى قرار مىدهد شناسايى كرده و به اين ترتيب، گروهى از كودكان را كه در معرض خطر هستند، تعيين كرده است. چنين خانوادههاى پرخطرى مهارتهاى روانى ـ اجتماعى و خودتنظيمى را به كودكان خود ياد نمىدهند.
1 عضو هيئت علمى گروه روانشناسى دانشگاه تربيت مدرّس.
2 دانشجوى كارشناسى ارشد دانشگاه تربيت مدرّس.