سال چهارم، شماره سوم، پاييز 1390، ص 97 ـ 127
Ravanshenasi-va- Din, Vol.4. No.3, Fall 2011
رحيم ميردريكوندي*
چكيده
هدف مقاله حاضر اين است كه با رويكردي علمي – ديني و به روش نظري، هوش هيجاني را از نگاه روانشناسي و اسلام، بررسي و مطالعه كند. براي فهم بهتر و غناي بيشتر بحث ابتدا هوش شناختي، تاريخچه و انواع آن مطرح و سپس به روش توصيفي - تحليلي هوش هيجاني، به صورت مفصل بررسي شده است. در ادامه به مقايسه هوش هيجاني و هوش شناختي و شيوههاي سنجش و اندازهگيري هوش هيجاني پرداخته ميشود. در بخش پاياني، درباره رويكردهاي هوش هيجاني از ديدگاه روانشناسي و اسلام به روش تحليل متون ديني و استنباط عقلي، بحث و بررسي، صورت گرفته است. نتيجه نهايي اين است كه حتي اگر بپذيريم كه هوش هيجاني در روانشناسي، موضوع تازهاي است، از ديدگاه اسلام چيز جديدي شمرده نميشود و زيرمجموعهاي از عقل و احكام آن است.
كليد واژهها: هوش، هيجان، هوش هيجاني، عقل
همه علوم انساني اجتماعي، از جمله علم روانشناسي دو نوع تاريخچه دارند: تاريخچه واقعي و حقيقي و تاريخچه رسمي و تدويني. تاريخچه واقعي همه علوم انساني، به ويژه علم روانشناسي به آغاز خلقت، يعني همان زماني كه اولين و دومين انسان، يعني حضرت آدم و حوّا توسط آفريدگار خلق شدند، برميگردد. اما تاريخچه رسمي و تدويني هر علمي به تاريخ خاص و سرزمين معيني برميگردد.
امروزه وقتي واژه تاريخچه را به كار ميبرند مراد تاريخچه رسمي و تدويني است؛ يعني زماني كه اصول و مباني يك علم استخراج، فصلبندي و تدوين شده و به صورت رسمي و مستقل به جهان عرضه گرديده است. به اين اعتبار، علم روانشناسي علمي نسبتاً جوان است كه تاريخ تأسيس آن به سال 1879م و خاستگاه آن به غرب از جمله آلمان برميگردد، چون بر اساس منابع معتبر، اولين آزمايشگاه روانشناسي در اين تاريخ و در شهر لايپزيك آلمان توسط دانشمندي به نام ويلهلم وونت1 تأسيس شد و روانشناسي كه تا اين زمان با عنوان «علم النفس» بخشي از فلسفه شمرده ميشد، به صورت علمي رسمي و مستقل درآمد. امروزه اين روانشناس در بين روانشناسان به عنوان پدر علم روانشناسي و مؤسس مكتب ساختگرايي شناخته ميشود.
تاريخ آغاز مطالعات مربوط به هوش تقريباً با تاريخ استقلال علم روانشناسي همزاد است. در اين زمينه ميتوان به تحقيقات گالتون2 در1869 و 1883م اشاره كرد. اما اگر مبناي شروع تحقيقات مربوط به هوش را مطالعات اسكيرول3 (1838م) و يا حتي تاريخ ساخت اولين آزمون هوش (1800م) قرار داده شود، تاريخ آغاز اين مطالعات به قبل از استقلال و رسميت يافتن علم روانشناسي برميگردد.
واژه هوش بر خلاف ظاهر سادهاش، پيچيدگي مفهومي خاصي دارد و از همين رو تعريف واحدي از هوش در علم روانشناسي وجود ندارد و روانشناسان هر كدام بر اساس ديدگاه خود تعريف متفاوتي را از آن ارائه كردهاند. در حقيقت ميتوان گفت كه به تعداد محققاني كه در مورد هوش مطالعه كردهاند، تعريف براي هوش ارائه شده است.
جي سي آگاروال4 در كتاب اصول روانشناسي تربيتي، تعريفهاي هوش را در يك طبقهبندي چهار گروهي به نمايش ميگذارد. وي ميگويد كه ميتوان تعريفهاي متنوع هوش را دست كم در چهار گروه مشخص، دستهبندي كرد:
گروه اول، بر سازگاري فرد با همه محيطش يا جنبههاي محدود و معيّن آن تأكيد ميورزد. طبق اين گروه، هوش يك سازگاري ذهني عمومي با مسائل و موقعيتهاي جديد زندگي به حساب ميآيد.
گروه دوم از تعاريف هوش، بر قدرت يادگيري اصرار ميورزد و هوش را برابر با قدرت يادگيري ميداند. بنابراين، هر چه هوش فرد بيشتر باشد، راحتتر و گستردهتر ياد ميگيرد و حوزه تجربه و فعاليت وي نيز بزرگتر ميشود.
گروه سوم اين تعريفها بر اين عقيده است كه هوش، توانايي انجام تفكر انتزاعي و ادامه آن است. اين تعريف به كاربرد مؤثر ايدهها و كارآيي در رابطه برقرار كردن با نمادها، به ويژه نمادهاي كلامي و عددي اشاره دارد.
گروه چهارم اين تعريفها، به تعريفهاي عملياتي بر ميگردد؛ يعني هوش همان نمرهاي است كه فرد از آزمون اجرا شده به دست ميآورد.
تعريفهاي مبتني بر اين دستهبندي با هم قابل جمع بوده و از خيلي جهات با هم همپوشي دارند. از تحليل اجمالي تعريفهاي بالا ميتوان به اين تعريف كلي رسيد: "هوش قدرت درك روابط بين پديدههاست." چون هم در قدرت يادگيري، هم در قدرت سازگاري با محيط، هم در قدرت تفكر انتزاعي و هم در تعريفهاي عملياتي هوش يك محور مشترك وجود دارد كه همان قدرت درك روابط بين پديدههاست.
در مورد هوش چند اختلاف نظر ديرينه و اساسي وجود دارد:
1. آيا هوش، امري محيطي است يا وراثتي؟ به عبارت ديگر، آيا هوش محصول تربيت است يا طبيعت؟
2. آيا هوش، امري كيفي و محتوايي است يا كمّي و يا كيفي قابل تبديل به كمّي؟
3. آيا هوش، استعدادي واحد و تك عاملي است يا چند عاملي؟ و اگر چند عاملي است آيا اين عوامل با هم مرتبطاند يا عواملي مستقل به حساب ميآيند؟
نوع جواب به اين پرسشها ثمرات عملي دارد. به طور مثال، اگر هوش امري وراثتي باشد، تلاش براي تقويت يا تضعيف آن بينتيجه است و اگر محيطي باشد بايد به فكر افزايش و تقويت آن بود. همچنين اگر هوش، امري كيفي باشد ساخت و اجراي آزمون بيمعنا خواهد بود، اما اگر كمّي يا كيفي قابل تبديل به كمّي باشد بايد براي سنجش و اندازهگيري علمي آن، ساخت آزمون را در دستور كار قرار داد. علاوه بر اين، اگر هوش، استعداد واحد باشد، تقسيمبندي و تنويع آن، كاري بيهوده بوده و در غير اين صورت بايد به بحث تقسيمبندي و انواع هوش توجه كرد.
با توجه به اينكه عدهاي از روانشناسان هوش را كمّي يا كيفي قابل تبديل به كمّي ميدانند، در ادامه به مهمترين انواع هوش از ديدگاه اين روانشناسان پرداخته ميشود:
با بررسي دقيق روند تاريخي هوش، به اين نتيجه ميرسيم كه روانشناسان تقسيمبنديهاي متفاوتي از هوش ارائه دادهاند. در زير به تقسيمات و انواع مهم هوش اشاره ميشود:
1. انواع هوش از ديدگاه ثرندايك5 (انتزاعي، مكانيكي و اجتماعي)،
2. انواع هوش از ديدگاه چارلز اسپيرمن6 (عمومي و اختصاصي)،
3. انواع هوش از ديدگاه بينه و وكسلر7 (هوش كلامي و غير كلامي)،
4. هوش هفت عاملي (هفت نوع هوش) ترستون،8
5. انواع هوش از ديدگاه گيلفورد9 (120 نوع)،
6. الگوي سلسله مراتبي ورنون10 (هوش كلي، هوش عملي و هوش كلامي- آموزشي)،
7. هوش سيال و هوش متبلور كتل،11
8. انواع هوش از ديدگاه استرنبرگ12(كلامي، كاربردي و اجتماعي)،
9. انواع هوش از ديدگاه هوارد گاردنر13(زباني، موسيقايي، منطقي- رياضي، فضايي، بدني-جنبشي، درونفردي، ميانفردي، و ....)،
10. هوش اخلاقي،
11. هوش معنوي،
12. هوش مصنوعي،
13. هوش هيجاني،
هيجانها بخش اعظمي از زندگي را در بر ميگيرند. حضور مستقيم و غيرمستقيم هيجانها را ميتوان در استدلال و عقلانيت مشاهده كرد. بياعتنايي به هيجانها، عدم مديريت آنها و مسامحه در بيان آنها ميتواند هزينههاي گزافي را براي انسان درپي داشته باشد. پژوهشهاي نوين نشان ميدهند كه فقدان هوش هيجاني ميتواند آثار مخربي را در زمينههاي فردي و اجتماعي ايجاد كند و برعكس، تحصيل و تقويت آن، زمينهساز موفقيتهاي بزرگ خواهد بود. آموزش هوش هيجاني ميتواند بستر مناسبي براي اعتلاي فردي و اجتماعي در حوزههاي مختلف و متنوع فرهنگ فراهم آورد.15
به اعتقاد برخي از صاحبنظران، هوش هيجاني در زندگي عادي اهميت زيادي دارد. به نظر ميرسد اين فرض كه برخي نميتوانند با هيجانهاي خود به خوبي كنار بيايند، روابط بين فردي مطلوبي ندارند، از سلامت رواني كمتري بهرهمندند و موفقيتهاي شغلي كمتري را تجربه مينمايند، فرض معقولي است. حوزه هوش عاطفي به عنوان يك موضوع مورد مطالعه، از بطن روانشناسي علمي ظهور پيدا كرد، از اين رو مربيان، روانپزشكان، متخصصان منابع انساني و سايرين به اين موضوع علاقمند شدند و بدين ترتيب، اين حوزه توسعه يافت. از زماني كه مجلههاي معتبر علمي مقالههايي در اين زمينه به چاپ رساندند تا به امروز مجلهها و مقالههاي پژوهشي، فعاليتهاي مربوط به اين حوزه را گزارش ميكنند.16
تعريفهاي هوش هيجاني بهرغم ظاهر متنوع و متفاوتشان، همگي روي يك محور اساسي تأكيد دارند و آن هم آگاهي از هيجانات، مديريت آنها و برقراري ارتباط اجتماعي مناسب است.
جان ماير17: «مجموعهاي از تواناييهاي ذهني كه به شما كمك ميكند احساسات خود و ديگران را درك كنيد و در نهايت به توانايي تنظيم احساسات خويش نايل گرديد».18
استيوهين19: «هوش هيجاني عبارت است از توانايي مهار عواطف و تعادل برقرار كردن بين احساسات و منطق، به طوري كه ما را به حداكثر خوشبختي برساند20».
تراويس برادبري وجين گريوز21: «هوش هيجاني همان توانايي شناخت، درك و تنظيم هيجانها و استفاده از آنها در زندگي است».22
به عقيده دانيل گلمن،23 هوش هيجاني نوعي مهارت اجتماعي و توانايي برقراري ارتباط مؤثر با ديگران است كه همدردي با آنان، كنترل تكانشها و حل تعارضات را دربرميگيرد.24
واژهنامه روانشناسي اكسفورد هوش هيجاني را چنين تعريف ميكند: «توانايي مراقبت و كنترل هيجانهاي خود و ديگران، تمايز بين هيجانهاي مختلف و برچسب مناسب زدن به آنها، و كاربرد اطلاعات هيجاني براي هدايت فكر و رفتار.»
همانگونه كه از تعريفهاي ياد شده، نمايان است، هوش هيجاني به معناي توانايي و مهارت شناخت هيجانهاي خود و ديگران، بروز هيجانها، كنترل و مديريت آنها و در نهايت، برقراري ارتباط سالم و مناسب با خود و ديگران ميباشد.
به نظر ميرسد كه ميتوان هوش هيجاني را در يك عبارت كليتر، شامل مجموعهاي از تواناييهاي شناخت، درك، توصيف هيجانهاي خود و ديگران و پردازش صحيح آنها به منظور ارائه واكنش مناسب دانست. بر اين اساس، مفهوم هوش هيجاني، يعني «شناخت و پردازش صحيح عواطف خود و ديگران به نحوي كه بتوانيم بر پايه آن، رفتاري مبتني بر اخلاق، وجدان جمعي و معنويت داشته باشيم».25
با مرور تعريفها، تاريخچه و ديدگاههاي مربوط به هوش هيجاني ميتوان به مؤلفههاي هوش هيجاني نيز دست يافت. در ادامه به چند نمونه از دستهبنديهاي مربوط به مؤلفههاي هوش هيجاني كه توسط روانشناسان صورت گرفته است، اشاره ميشود:
ـ دانيل گلمن با استناد به تعريف سالوي،26 هوش هيجاني را به صورت تركيبي از پنج مهارت يا پنج قابليت زير معرفي كرده است:
1. شناخت هيجانهاي خود (خودآگاهي): خود آگاهي يا تشخيص هيجانها در همان زمان كه در حال وقوع هستند.
2. كنترل هيجانهاي خود (خود گرداني): كنترل و اداره هيجانها، مناسب و بجا بودن آنها در هر موقعيت، و مديريت هيجانها.
3. برانگيختن و به هيجان آوردن خود (خود انگيزشي): استفاده از هيجانها براي هدفي خاص، تمركز و توجه، ايجاد انگيزه در خود و تسلط بر خويشتن و خلاقيت.
4. شناخت هيجانهاي ديگران (همدلي): توانايي همدلي و يگانگي با ديگران.
5. تنظيم روابط با ديگران (روابط مؤثر): مهارت كنترل و اداره هيجانهاي ديگران.
سه قابليت اول، درخصوص با تعامل فرد با خودش (مهارت درونفردي) و دو قابليت ديگر، در مورد برخورد فرد با ديگران (مهارت برونفردي) است.27
برادبري و گريوز، چهار مهارت براي هوش هيجاني قائل شدهاند: خودآگاهي، خودمديريتي، آگاهي اجتماعي و مديريت رابطه.
دو مهارت خودآگاهي و خودمديريتي، به خود فرد برميگردند، و مهارت آگاهي اجتماعي و مديريت رابطه، به چگونگي رابطه فرد با مردم مربوط ميشوند. افزون بر اين، خودآگاهي و آگاهي اجتماعي به شناخت و بينش فرد مربوط هستند، اما خود مديريتي و مديريت رابطه، به رفتار و عمل فرد ارتباط دارند.28(به شكل 1 نگاه كنيد)
شكل 1: مهارتهاي چهارگانه هوش هيجاني
خودآگاهي | خودمديريتي |
آگاهي اجتماعي | مديريت رابطه |
سيد محسن فاطمي براي هوش هيجاني چهار جزء مرتبط با هم در نظر گرفته و ميگويد: «اگر هوش هيجاني را مجموعهاي از اجزاي مرتبط با هم تصور كنيم، اجزاي اين مجموعه عبارتاند از: 1. آگاهي از هيجانهاي خود، 2. بيان هيجانها، 3. آگاهي از هيجانهاي ديگران، 4. مديريت هيجانها». (به شكل 2 نگاه كنيد) وي در ادامه به توضيح مفصل اين چهار جزء ميپردازد.29
شكل 2: اجزاء مرتبط هوش هيجاني
روون بارون30 در مدل خود، به پنج مهارت اشاره ميكند:
1. مهارت درونفردي: شامل خودشكوفايي، استقلال و خودآگاهي عاطفي،
2. مهارت بينفردي (برونفردي): شامل همدلي و مسئوليت اجتماعي،
3. مهارت سازگاري: شامل توان حل مسائل و آگاهي به واقعيت،
4. مهارت مديريت استرس: شامل كنترل تكانهها و تحمل فشارها،
5. مهارت خلق و خوي يا حال عمومي: شامل شادكامي و خوشبيني.31
دانيل گلمن در جاي ديگر، هوش هيجاني را در قالب چهار عنصر تعريف ميكند:
1. خودآگاهي، 2. خودمديريتي، 3. آگاهي اجتماعي، 4. مديريت روابط32. (به شكل 3 نگاه كنيد)
شكل 3: ابعاد و عناصر هوش هيجاني از نظر دانيل گلمن
فرد چه عاملي را ميبيند | فرد چه كاري را انجام ميدهد | |
در مورد خود (قابليت فردي) | خودآگاهي | خودمديريتي |
در مورد ديگران (قابليت اجتماعي) | آگاهي اجتماعي | مديريت روابط |
از نظر ماير و سالوي مهمترين مؤلفههاي هوش هيجاني عبارتاند از:
1. آگاهي انسان از عواطف و احساسات خود،
2. توانايي برانگيختگي و مديريت هيجانها،
3. توانايي تشخيص و شناسايي عواطف و احساسات ديگران،
4. توانايي كنترل و هدايت روابط با سايرين.33
زندگيِ بدون شور و احساسات، به زمين باير سنگيني ميماند كه سرشار از بيحاصلي است و از غناي زندگي بريده و مجزا شده است. اما از نظر ارسطو آني كه مطلوب است، احساس مناسب است؛ يعني احساسي كه با موقعيت تناسب دارد. هرگاه احساسها به شدت فرو نشانده شوند، كسالت و فاصله ايجاد ميكنند، و هرگاه از كنترل خارج شوند؛ يعني شديد و دير پا باشند، مرضي ميشوند.34
شواهد بسياري ثابت ميكنند افرادي كه مهارت هيجاني دارند در هر حيطهاي از زندگي ممتازند؛ خواه در روابط عاطفي و صميمانه، خواه در فهم قواعد ناگفتهاي كه در خط مشي سازماني به پيشرفت ميانجامد، و چه در آموزش، تربيت فرزند و مسائل خانواده و چه در بخش سلامت روان و شخصيت.35
هوش هيجاني به عنوان يك پديده مورد توجه، نه تنها جنبه تئوريك روانشناختي دارد، بلكه با ارتقاي آن در ميدان عمل ميتوان پاسخهاي مناسبي براي بسياري از مشكلات نهفته زندگي يافت. امروزه مقالههاي، كتابها و كارگاههاي آموزشي متعددي در باره با هوش هيجاني(EQ) تدوين و برگزار ميشود كه همگي تلاشي است بر نشان دادن راهكارهاي نو براي مقابله با مشكلات فردي و بين فردي جوامع پيچيده كنوني.36
اگر انسان از هوش هيجاني بالايي بهرهمند باشد، ميتواند با چالشهاي زندگي فردي و اجتماعي خود، بهتر سازگار شود و هيجانهاي خود را به گونهاي مؤثر مديريت كند و در نتيجه، زمينه افزايش سلامت جسم و روان خود را فراهم آورد.37 از مجموع مطالب بالا ميتوان نتيجه گرفت كه امروزه تأثير شگفتانگيز هوش هيجاني، بر حوزههايي، مثل سلامت جسماني و رواني افراد، سلامت و كمال شخصيت آنها، سلامت و استحكام روابط درونفردي و برونفردي، تقويت يادگيري و تسهيل آموزش، توفيق و پيشرفت در شغل و مديريت سازماني، اداره بهتر خانواده و تربيت مؤثر فرزند، قابل ترديد نيست.
تحقيقات روانشناساني، مثل گاردنر، سالوي، ماير، بارون، گلمن و ... نشان ميدهد كه هوش هيجاني در حيطههاي زيادي كارآيي دارد. از جمله اين حيطهها ميتوان به حيطههاي روابط درونفردي (خودشناسي و خودشكوفايي)، روابط برون فردي (روابط اجتماعي) ازدواج، خانه و روابط خانوادگي، تربيت فرزند، آموزش و يادگيري، سلامت فكر و شخصيت (بهداشت رواني و اختلالات رواني)، روانشناسي، پزشكي و سلامت جسماني، روانپزشكي، مشاوره و راهنمايي، كار و اشتغال، مديريت سازماني و صنعتي، پيشرفت اقتصادي، رهبري جامعه و ... اشاره كرد. در ادامه به يادآوري و توضيح چند حيطه كلي پرداخته ميشود:
هوش هيجاني اساساً در ارتباطات، تجلي پيدا ميكند. اين ارتباطات از سويي، حوزه درونفردي و از سوي ديگر، قلمرو ميان فردي را در برميگيرند. بنابراين، ميتوان از دو دسته شايستگيهاي كلي در دو قلمرو شخصي و اجتماعي، سخن گفت. در قلمرو شخصي، هوش هيجاني به قابليتها، شايستگيها و توانمنديهايي ميپردازد كه ارتباط فرد را با خود تنظيم ميكند. در اين حوزهها با مؤلفههايي، چون آگاهي به خود، اعتماد به نفس، مديريت هيجانها و ابتكار عمل سر و كار داريم. شايستگيهاي اين بخش در ارتباط با يكديگر معنا پيدا ميكنند و تقويت كننده يكديگر به شمار ميآيند. براي مثال، آگاهي دقيق از خود، زمينهساز بستر مناسبي براي افزايش اعتماد به نفس است و مديريت هيجانها نقش برجستهاي در افزايش اعتماد به نفس ايفا ميكند. به هر ميزان كه هيجانها در عمل بهتر مديريت شوند و موفقيت در اين زمينه شكل عملي پيدا كند، باور فرد به خود افزايش مييابد. در قلمرو اجتماعي، هوش هيجاني به قابليتها، شايستگيها و توانمنديهايي ميپردازد كه ارتباط فرد را با ديگران تنظيم ميكنند. مؤلفههايي، چون همدلي، آگاهي سازماني، مديريت تضاد و تعارض، كار گروهي، نفوذ، پرورش ديگران و ارتباط با ديگران در اين حوزه قرار ميگيرند.38
جان گاتمن و گروهش با زير نظر گرفتن تنها پنج دقيقه از صحبتهاي يك زوج و اينكه آنها چگونه مخالفتهاي خود را ابراز ميكنند، حدس ميزدند كه اين زوج در آينده، طلاق خواهند گرفت يا نه؟ دقت يافتههاي گاتمن و همكارانش 93 درصد بود. بعضي از اين زوجها تا چهارده سال زير نظر او و گروهش بودند و پيشبيني آنها درست درآمده بود. اين پژوهش نشان ميدهد كه تعداد مخالفتهاي يك زوج مهم نيست، بلكه تلاشي كه هر دوي آنها براي حل مشكل به صورت دوستانه به كار ميبرند و تعمير [و تغيير] وضعيت كه بر موفقيت رابطه آنها تأثير ميگذارد، مهم است. زماني گفته ميشود كه رابطه، از لحاظ هوش هيجاني، در سطح بالايي قرار دارد كه زن و شوهر انرژي خود را براي تعمير اختلافها [و اصلاح و تقويت شباهتها] صرف كنند. تعمير، يعني نشاندادن عشق و محبت زن و شوهر به يكديگر بدون توجه به تعارض و كشمكشي كه دارند. تعميرات، بيانگر اين واقعيت هستند كه از مهارتهاي هوش هيجاني در درون رابطه، استفاده ميشود. تعمير، يعني پشت سر گذاشتن خشم، خشونت و دشمني با همسر. اولين اميد به تعمير موفق، از خود آگاهي فرد ريشه ميگيرد.39
پژوهش انجام شده در دانشگاه اِموري نشان داد كه هوش هيجاني كودك، محصول نمايش مهارتهاي هوش هيجاني والدين است و نه تجربه شخصي آنها از استرس هيجاني. كودكان، مهارتهاي هوش هيجاني را از والدين خود ياد ميگيرند. اگر آنها الگو و مثال والدين خود را نداشته باشند، در حقيقت، بهترين منبع يادگيري را از دست خواهند داد. والديني كه هوش هيجاني را با كودكانشان تمرين ميكنند و به عمل در ميآورند، پسران و دختراني بزرگ ميكنند كه شادتر هستند، سازگاري اجتماعي بيشتري دارند، نمرههاي بهتري ميآورند و در بزرگسالي موفقيتهاي حرفهاي بيشتري كسب ميكنند. بچههايي كه مهارتهاي هوش هيجاني خود را افزايش ميدهند، ميزان مكتبگريزي، تنبلي، و رفتار بزهكارانه خود را كاهش ميدهند. كودك از هر جا كه شروع كند، افزايش هوش هيجاني او باعث خواهد شد تا روابطش با همكلاسيهايش بهبود يابد. اگر از نظر هوش هيجاني الگوي فرزندان باشيد، آنها مهارتهاي مورد نياز خود را براي كنار آمدن با ديگران رشد خواهند داد و موفقيت بيشتري را تجربه خواهند كرد؛ موفقيتي كه در بزرگسالي نيز نيز ادامه خواهد داشت.40
در جوامع دموكراتيك، تربيت فرزنداني خوشبخت، مهمترين مسئوليت والدين به شمار ميرود. براي خوشبختي كودك، عاملي حياتيتر از پدر و مادري خوشبخت وجود ندارد و براي موفقيت جامعهاي دموكراتيك، عاملي حياتيتر از وجود شهرونداني خوشبخت نميتوان يافت. كودكان خوشبخت در آينده به شهرونداني خوب بدل ميشوند، چرا كه هرگز به رفتارهاي ضداجتماعي كه موجب تخريب جامعه ميشود، روي نخواهند آورد.41
هوش هيجاني رابطه بسيار نزديكي با سلامت رواني و سلامت جسماني دارد. به همين علت كه هوش هيجاني در حوزههايي، مثل روانشناسي، مشاوره و راهنمايي، پزشكي و روان پزشكي، سخت مورد علاقه، تحقيق و مطالعه قرار گرفته است.
هر مشكلي، در طول حيات خود، زماني آماده حلشدن و از بين رفتن ميشود. هيجانها وسيلهاي است كه با آن ميتوانيد براي حل مشكل اقدام كنيد. با درك هيجانهاي خود ميتوانيد ماهرانه از ميان مشكلات بگذريد و از مشكلات بعدي اجتناب كنيد. اگر عكس اين كار را انجام دهيد و احساسات خود را سركوب كنيد، آنها خيلي سريع به احساس تنش، استرس و اضطراب تبديل خواهند شد. هيجانهايي كه ناديده گرفته ميشوند، مغز و بدن را فلج ميكنند. مهارتهاي هوش هيجاني، شما را قادر ميسازند تا جلوي وضعيتهاي دشوار را ـ پيش از اينكه غيرقابل كنترل شوند ـ بگيريد و با اين كار، مديريت استرس براي شما آسانتر شود. كساني كه قادر نيستند از مهارتهاي هوش هيجاني خود استفاده كنند، به احتمال زياد، براي مديريت روحيه و خلقِ خود از روشهاي ديگري كه كمتر اثر بخشي دارند [مثل داروها] بهره ميگيرند. احتمال دارد كه آنها دو برابر، بيشتر از ديگران مضطرب، افسرده يا معتاد شوند و حتي افكار خودكشي به سرشان بزند. هوش هيجاني تأثير بسيار زيادي بر شادي و رضايت مردم دارد. كساني كه هوش هيجاني خود را به كار ميگيرند با محيط اطراف خود سازگاري بيشتري دارند، اعتماد به نفس بالايي نشان ميدهند و از تواناييهاي خود آگاهند. رابطه مستقيم بين هوش هيجاني و زندگي خوب و سالم، نشان ميدهد كه توجه به هيجانها، آگاه بودن و آگاه ماندن از آنها و استفاده از آنها براي راهنمايي كردن رفتار، تا چه حد اهميت دارد. هرچه از مهارتهاي هوش هيجاني خود بيشتر استفاده كنيد، دستاوردهاي بيشتري از زندگي خواهيد داشت.42
نتايج پژوهش در سالهاي اخير، نشان داده است كه همبستگي بالايي بين هوش هيجاني و آمادگي براي مبتلا شدن به انواع بيماريها وجود دارد. استرس، اضطراب و افسردگي، دستگاه دفاعي بدن را تضعيف و متوقف ميكنند و باعث آسيبپذيري در مقابل همه بيماريها، از سرماخوردگي معمولي گرفته تا سرطان ميشوند. وقتي ذهن غرق در تنش، ناراحتي يا اضطراب است، به بدن پيام ميرساند كه از ميزان مصرف انرژي براي مقابله با بيماري بكاهد. اين كار باعث ميشود تا آسيبپذيري در مقابل انواع جدي يا جديد بيماري بيشتر شود. پژوهشهاي جديد پزشكي نشان ميدهد كه رابطه آشكاري بين اضطراب و انواع جدي بيماريها، مثل سرطان، وجود دارد. مهارتهاي هوش هيجاني بازگشت به سلامت را نيز سرعت ميبخشند. كساني كه بيمارند، ولي در طول مداوا روي مهارتهاي هوش هيجاني خود كار ميكنند و آنها را رشد ميدهند، از بسياري بيماريها، از جمله كشندهترين بيماريها زودتر رها ميشوند.
اثر فيزيكي هوش هيجاني روي مغز و سيستمهاي مختلف بدن به قدري قوي است كه تحقيقات انجام شده در دانشكده پزشكي دانشگاه هاروارد، با عكسبرداري از مغز، عملاً ثابت كردهاند كه همراه با تغييرات هوش هيجاني، تغييرات فيزيكي در مغز شكل ميگيرد. مهارتهاي هوش هيجاني، توانايي مغز را براي مقابله با اضطراب هيجاني، تقويت ميكنند. اين كار باعث ميشود كه دستگاه دفاعي بدن، قوي باقي بماند و مقاومت بيشتري در مقابل بيماري داشته باشد.43 حال خوب و فكر خوب (عاطفه خوب ـ تفكر خوب) شايد بتوان مهمترين اثر هيجان و عاطفه را در تأثير آنها بر افكار و پاسخها دانست. وقتي احساس خوبي ميكنيم، جهان و اطرافيان را زيبا ميبينيم. وقتي افسرده و دلتنگ هستيم همه چيز تيره و تار به نظر ميرسد. هنگامي كه احساس خوبي داريم، دنيا را با عينك خوشبيني ميبينيم و برعكس.
عملكرد عاطفي بر كاركرد عصبي ـ روانشناختي فرد نيز تأثير ميگذارد. وقتي خوش خلق هستيم، خاطرات خوب را به ياد ميآوريم، و وقتي افسرده هستيم خاطرات بد به طور خودكار به ذهن وارد ميشوند. هر چقدر هوش عاطفي فردي بالاتر باشد، به نقش و تأثير عواطف بر كنشها و رفتارهايش آگاهتر است و سعي ميكند بهترين عاطفه را متناسب با موقعيت، در خود ايجاد كند تا بهترين نوع تفكر و حل مسئله را انجام دهد. فردي كه هوش هيجاني بالايي دارد ميداند كه چگونه تأثير منفي هيجانات را بر تفكر خود اصلاح كند. شصت سال پيش، تحقيقات فردي به نام رازران نشان داد آدمهايي كه در معرض بوي بد قرار ميگيرند در مقايسه با كساني كه پس از صرف يك ناهار مجاني احساس خوب و حال خوشي دارند، اظهارنظرهاي منفي بيشتري درباره موضوعات غيرمرتبط ميكنند. هيجان و عاطفه نه تنها محتواي شناخت و رفتار (آن چه ما فكر ميكنيم و انجام ميدهيم) را تحت تأثير قرار ميدهند، بلكه فرايند شناخت (يعني چگونه انديشيدن) را نيز زير نفوذ خود قرار خواهند داد.44
وقتي به محل كار ميرويم هيجانها را نيز با خود به آنجا ميبريم؛ آنها مثل مزاحمان آزاردهنده، تمام روز سايه به سايه درپي، هستند. هرچه سريعتر از هيجانهاي خود، آگاه شده و آنها را بهتر بشناسيم، زودتر خواهيم توانست كه دوباره كنترل اوضاع را به دست گيريم. درك و مديريت هيجانها تنها راهي است كه ميتوانيم با بهرهگيري از آن، حداكثر استفاده را از روزمان ببريم و به سوي هدف شغلي خود در زندگي برويم. به كار گرفتن هوش هيجاني چه تأثيري بر موفقيت شغلي دارد؟ پاسخ كوتاه اين است كه خيلي زياد. به كار گرفتن هوش هيجاني روش بسيار خوبي است كه انرژي را در يك جهت متمركز ميكند و نتيجه بسيار عالي دارد.
برادبري و گريوز، هوش هيجاني را در كنار 33 رفتارِ شغلي مهم، آزمايش كرده و متوجه شدند كه هوش هيجاني، بيشتر آنها را درون خود جاي ميدهد و جزئي از خودش ميكند، از جمله مديريت زمان، انگيزه، بينش و ارتباط. هوش هيجاني آن قدر براي موفقيت ضروري است كه 60 درصد عملكرد در همه انواع شغلها را دربرميگيرد. هوش هيجاني به تنهايي بزرگترين عامل براي پيشبيني عملكرد فرد در محيط كار و قويترين نيرو براي رهبري و موفقيت است.45
شايد بهترين امتياز هوش هيجاني اين باشد كه يك مهارت بسيار انعطافپذير است. هوش هيجانيِ مردم هرچقدر هم كم يا زياد باشد، باز هم مردم ميتوانند آن را با تمرين، بهبود بخشند و كساني كه در هوش هيجاني نمره كمي ميآورند عملاً ميتوانند خودشان را به پاي همكارانشان برسانند. پژوهش انجام شده در دانشگاه كوئينزلند استراليا نشان ميدهد كساني كه هوش هيجاني و عملكرد شغلي ضعيفي دارند ميتوانند تنها با تلاش براي بهبود هوش هيجاني خود، به پاي همكاراني كه در هر دو بسيار عالي هستند، برسند. پس از مطالعه تعداد زيادي از افراد در محيط كار، اين نتيجه ظاهر شد كه 90 درصد كساني كه عملكرد شغلي عالي دارند، هوش هيجاني بسيار بالايي نيز دارند. كساني كه هوش هيجاني خود را رشد ميدهند معمولاً در شغل خود موفقاند، زيرا هوش هيجاني و موفقيت شغلي دست در دست يكديگر دارند.46
سازمانها و نهادها نيز به عنوان يك كل، از هوش هيجاني بهره ميبرند. وقتي مهارتهاي هزاران نفر در يك شركت افزوده ميشود، صنعت و تجارت، پيشرفتهاي زياد ميكنند. مهارتهاي هوش هيجاني باعث پيشرفت رهبري، كار گروهي و خدمات به مشتريان ميشود. سازمانهاي كاملاً متفاوت، مثل لورئال و نيروي هوايي ايالات متحده، با انجامدادن برنامههايي در زمينه مهارتهاي هوش هيجاني، ميليونها دلار صرفهجويي كردهاند. هر وقت شركتها هوش هيحاني را به كارمندانشان معرفي ميكنند، شور و شوقي فراگير همه كارمندان را دربر ميگيرد. اگر سازماني يا شركتي بتواند براي يك مفهوم يا موضوع آموزشي، انرژي فراگير ايجاد كند، اين انرژي خيلي زود به همه كارمندان سرايت خواهد كرد و موقعيتي به وجود خواهد آورد كه در آن، همه پيشرفت خواهند كرد. وقتي مردم هوش هيجاني در خود ايجاد ميكنند يا آن را بهبود ميبخشند، عملكردشان نيز بهتر ميشود، با يكديگر بهتر برخورد ميكنند و منافع حاصل از كار افزايش مييابد. اين كار كمك ميكند تا محيطي ايجاد شود كه در آن همه راضي، قانع و برندهاند.47
منظور از فرد آموزش ديده چيست؟ ديدگاه شايع در حوزه آموزش، آموزش ديدن را در خصوص كسب دانش و آگاهي، پذيرش مسئوليت، وجود همدلي و انعطاف تفسير ميكند، ضمن آنكه بعضي عنصر عدم خشونت را نيز در آن ملحوظ ميدارند. از اين نقطه نظر ميتوان گفت كه آموزش فراتررفتن از مهارتهاي هوش سنتي و ضميمهكردن مهارتهاي هيجاني و اجتماعي يا همان مهارتهاي هوش هيجاني است.48
يكي از اصول اوليه هوش هيجاني بر اين معنا دلالت دارد كه روابط حمايتي و توأم با مهر و همدلي، پايههاي آموزش پايدار و واقعي را تشكيل ميدهند. لحظهاي درنگ بر تجربههاي آموزشي شخصي خودمان ميتواند حقيقت بنيادين اين معنا را آشكار كند. همه ما تحت شرايط نامطلوب نيز يادگيري را تجربه كردهايم، اما مسلماً اذعان خواهيم كرد كه شرايط نامطلوب نميتوانند بهترين راه براي يادگيري پايا و ماندگار تلقي شوند. در دهههاي 1920 و 1930م اي. ال. ثورندايك مفهوم هوش هيجاني را به صورت «توانايي فهم ديگران و رفتار مناسب در حوزه ميانفردي» كه يكي از ابعاد بهره هوشي (IQ) را تشكيل ميدهد، مطرح كرد. ديدگاه هوش اجتماعي ثورندايك در آن زمان، محبوبيت چنداني پيدا نكرد و تحقيقات زيادي به خود اختصاص نداد.49
جان ديويي ماهيت كلاسهاي درس را عميقاً مطالعه كرده و چنين نتيجه گرفت كه كلاس درس مكاني است كه در آن دانش آموزان بايد مفاهيم مربوط به دموكراسي، مهارتهاي لازم براي حفظ آن، ذهن فكور و خلاّق براي پيشبرد آن، و شرايط هيجاني و اجتماعي لازم را براي انتقال آن، ياد بگيرند. از نظر ديويي ميتوان رابطه ژرفي بين مواد آموزشي، چارچوب و حوزهاي كه در آن اين مواد يادگرفته ميشوند، و حوزههايي كه لازم است اين مواد در آنها به گونهاي كاربردي مورد استفاده قرار گيرند، برقرار كرد. مؤلفهها و مقدماتي هستند كه امروز از آنها در چارچوب هوش هيجاني ياد ميشود.
از مجموع آنچه گفته شد مسلماً چنين استنباط ميشود كه رابطه بسيار نزديكي بين هوش هيجاني و آموزش وجود دارد. اين رابطه مهم، دو جنبه اساسي و عمده دارد:
1. آموزش مهارتهاي هيجاني و آشنا ساختن دانشآموزان و دانشجويان با هوش هيجاني و ابعاد گوناگون آن (تعليم مهارتهاي هيجاني).
2. توجه به مهارتهاي هيجاني و رعايت كردن آنها در تمام برنامههاي آموزشي (استفاده از مهارتهاي هيجاني). پس بايد در مدارس و دانشگاهها به اين دو بعد مهم و اساسي عنايت ويژهاي داشت؛ به اين معنا كه هم مهارتهاي هيجاني را به افراد ياد داد و هم در كنار آموزش آنها از مهارتهاي هيجاني استفاده كرد.
عبارت هوش هيجاني حدود سال 1990م در ادبيات پژوهشي به كار برده ميشد، اما عموميت يافتن آن به سال 1995م، هنگامي كه كتاب هوش هيجاني، نوشته دانيل گلمن، پر فروشترين كتاب نيويورك تايمز شد، برميگردد50. در سال 1990م پيتر سالووي و جان ماير اصطلاح هوش هيجاني را به معناي توانايي زير نظرگرفتن احساسات و هيجانات خود و ديگران، تمايز گذاشتن بين آنها و استفاده از اطلاعات حاصل از آنها در تفكر و اعمال خود، گرفتند. در سال 1995م گلمن اصطلاح هوش هيجاني را سرِ زبانها انداخت. گلمن معتقد است در پيشبيني قابليت اشخاص، هوش هيجاني شاخص بهتري است تا هوشبهر حاصل از آزمونهاي سنتي هوش.
از نظر گلمن، هوش هيجاني دست كم چهار حوزه دارد:
1. آگاهي هيجاني (براي مثال، توانايي جدا كردن احساسات از اعمال)،
2. مديريت هيجانات (براي نمونه، توانايي كنترل عصبانيت)،
3. تشخيص هيجانات ديگران (براي مثال، ديدن دنيا از دريچة چشم ديگران)،
4. اداره كردن روابط (تواناي حل مشكلات و روابط).51
در حوزه روانشناسي ريشههاي تئوري هوش هيجاني به آغاز نهضت هوش هيجاني باز ميگردد. اي. ال. ثرندايك (1920م) يكي از اولين كساني بود كه جنبههايي از هوش هيجاني را با عنوان هوش اجتماعي52 مطرح كرد. او در سال 1920م هوش اجتماعي را شامل مؤلفههاي گستردهاي ميدانست كه هر يك به تواناييهاي مختلفي در زمينه هوش و ابعاد مختلف آن اشاره ميكردند. در سال 1937م رابرت ثرندايك و استرن53 تلاشهاي قبلي انجام شده توسط اي. ال. ثرندايك را مرور كردند و به معرفي سه حوزه متفاوت و در عين حال، نزديك به هوش اجتماعي پرداختند. اولين بخش اساساً به نگرش فرد به جامعه و شكل يا بخش مؤلفههاي متفاوت آن برميگردد. بخش دوم، شامل دانش اجتماعي است. شكل سوم، هوش اجتماعي، ميزان سازگاري اجتماعي فرد را در بر ميگرفت.
وكسلر در سال 1952م همراه با گسترده كردن آموزههاي بهره هوشي، تواناييهاي عاطفي را به عنوان بخشي از تواناييهاي معروف هوش، تصديق كرد. هاوارد گاردنر (1983م) نيز در احياي تئوري هوش هيجاني در روانشناسي نقش برجستهاي ايفا كرده است. مدل تأثيرگذاري وي تحت عنوان هوشهاي متكثر يا هوشهاي چندگانه شامل انواع متفاوتي از هوش، از جمله هوش شخصي، هوش ميانفردي و هوش درون فردي است.
شايد بتوان گفت كه روون بارون (1988م) اولين كسي است كه گامهاي نخستين را براي ارزيابي هوش هيجاني به عنوان معياري از سلامت برداشته است. وي در رساله دكتري خود اصطلاح ضريب هيجاني را در مقابل بهره هوشي به كار برده است. اين، درست زماني است كه اصطلاح هوش هيجاني هنوز معروفيت عمومي پيدا نكرده و هنوز سالوي و ماير اولين مدل هوش هيجاني خود را به چاپ نرساندهاند. بارون (2000م) اينك هوش هيجاني را به عنوان مجموعهاي مشتمل بر دانش هيجاني و اجتماعي و تواناييهايي مطرح ميكند كه بر توانايي عمومي ما در برخورد مؤثر با خواستههاي محيطي تأثير ميگذارند. اين مجموعه، شامل مواردي است كه عبارتاند از:
توانايي آگاه بودن، فهميدن و بيان كردن خود،
توانايي آگاه بودن، فهميدن و برقراري ارتباط با ديگران،
توانايي برخورد با هيجانهاي شديد و كنترل سائقها و تكانههاي دروني،
توانايي سازگاري با تغيير و حل مشكلات شخصي يا اجتماعي.
پنج حوزه مطروحه در مدل وي عبارتاند از: مهارتهاي درون فردي، مهارتهاي ميان فردي، سازگاري، مديريت استرس، و حال عمومي. بالأخره در سال 1990م پيتر سالوي و همكارش جان ماير كه در حال حاضر در دانشگاه نيوهمپشاير54 كار ميكنند، مقاله خود با عنوان «هوش هيجاني» كه بيشترين تأثير را در حوزه تئوري هوش هيجاني برجا گذاشته، به چاپ رساندند.55
سالوي و ماير در مدل اوليه خود (1990م) هوش هيجاني را اين گونه تعريف كردند: «توانايي نظارت بر احساسات و هيجانهاي خود و ديگران، توانايي تمييز دادن هيجانهاي متفاوت و متنوع و توانايي استفاده از اين اطلاعات براي راهنمايي و هدايت فكر و عمل.»56
گلمن در سال 1995م با استفاده از تحقيقات سالوي، ماير و ديگران، كتابي با عنوان هوش هيجاني نوشت. از اين تاريخ به بعد، اصطلاح هوش هيجاني شهرت جهاني پيدا كرد. در حال حاضر در جهان و ايران صدها كتاب و مقاله در مورد هوش هيجاني تدوين شده و چندين همايش و كارگاه آموزشي نيز به آن اختصاص يافته است. نظريههاي چند هوشي، از قبيل نظريه گاردنر و استرنبرگ، حرفهاي زيادي براي گفتن داشتهاند. اين نظريهها ما را واداشتهاند كه تلقي وسيعتري از هوش و قابليت داشته باشيم. متوليان تعليم و تربيت را نيز ترغيب كردهاند برنامههايي تدوين كنند كه در حيطههاي مختلف به دانش آموزان و دانشجويان آموزش بدهند.57
از نظر بسياري از فلاسفه و ديدگاههاي سنتي روانشناسي، مفاهيم «هوش» و «هيجان» دو مفهوم بيارتباط با هم بوده و حتي در مقابل هم قرار ميگرفتند. «هوش» از ديدگاه سنتي عمدتاً به عنوان مفهومي تك بعدي و به معناي توانايي تفكر انتزاعي و تواناييهاي شناختي تعريف شده و هيجانها هم يك سري پاسخهاي سازمان نيافته به محركها انگاشته ميشدند. اما تحولات عظيمي كه در حوزههاي هوش و هيجان رخ داد، ديدگاههاي سنتي را زير سؤال برده و بر ارتباط نزديك و در هم تنيده هوش و هيجان تأكيد كرد. از پيشگامان اين تحولات در حوزه هوش ميتوان به گاردنر (1983م) و استرنبرگ (1996م) اشاره كرد و در حوزه هيجان از كشفيات ژوزف لي دوكس،58 آوريل و نانلي59 (1994 ـ 1989م) نام برد. ولي اوج اين تحولات به مطرح شدن مفهوم هوش هيجاني توسط سالوي و ماير (1990م) برميگردد كه آشكارا بر درهمتنيدگي هوش و هيجان تأكيد ميكنند. از نظر آنها هوش هيجاني عمدتاً به عنوان توانايي فرد در بازنگري احساسات و هيجانهاي خود و ديگران، تمييز قائل شدن ميان هيجانها و استفاده از اطلاعات هيجاني در حل مسئله و نظمبخشي رفتار تعريف ميشود. البته در طول دهه گذشته (از 1995 به بعد) رويكردها و الگوهاي متفاوتي در مورد هوش هيجاني ارائه شده است. معروفترين چهره اين حوزه در ميان عموم مردم دانيل گلمن است كه در كتابي تحت عنوان هوش هيجاني به تشريح عمومي اين سازه، پرداخته است. بارون (1997م) نيز نظريهپرداز ديگري است كه هوش هيجاني و ابعاد آن را مطالعه و بررسي كرده است.60
هوشبهر (IQ) و هوش هيجاني (EQ) قابليتهاي كاملاً متضاد نيستند، بلكه بيشتر ميتوان چنين گفت كه متمايزند. همه ما از تركيبي از هوش و عواطف بهرهمنديم. افرادي داراي هوشبهر بالا و هوش هيجاني پايين (يا هوشبهر پايين و هوش هيجاني بالا) بهرغم وجود نمونههايي نوعي، نسبتاً نادرند. در واقع، ميان هوشبهر و برخي جوانب هوش هيجاني همبستگي مختصري وجود دارد.61
نظريهپردازان هوش هيجاني معتقدند كه IQ به ما ميگويد كه چه كار ميتوانيم انجام دهيم در حالي كه EQ به ما ميگويد كه چه كاري بايد انجام دهيم.62 IQ شامل توانايي ما براي يادگيري، تفكر منطقي و انتزاعي ميشود، در حالي كه EQ به ما ميگويد كه چگونه از IQ در جهت موفقيت زندگي استفاده كنيم. هوش هيجاني شامل توانايي ما در جهت خود آگاهي هيجاني و اجتماعي ما ميشود و مهارتهاي لازم در اين حوزهها را اندازه ميگيرد. همچنين شامل مهارتهاي ما در شناخت احساسات خود و ديگران و مهارتهاي كافي در ايجاد روابط سالم با ديگران و حس مسئوليتپذيري در مقابل وظايف است.63
بهترين حوزه مناسب براي مقايسه هوش هيجاني و هوش شناختي، محيط كار است، زيرا فرد در محيط كار خود، علاوه بر توانمنديهاي علمي (كه از هوش عقلي نتيجه ميشود) از قابليتهاي عاطفي خود نيز استفاده ميكند. گلمن نيز در كتاب جديد خود به نام كار با هوش عاطفي(1998م) بر نياز به هوش عاطفي در محيط كار، يعني محيطي كه اغلب به عقل توجه ميشود تا قلب و احساسات، تمركز ميكند. او معتقد است كه نه تنها مديران و رؤساي شركتها و سازمانها به هوش عاطفي نياز دارند، بلكه هر كسي كه در سازمان كار ميكند نيازمند هوش عاطفي است.64
امروزه بسياري از روانشناسان موفقيت انسان را در زندگي به دليل يك هوش (IQ) و استعداد يكپارچه و واحد نميدانند، بلكه طيف گستردهاي از هوش وجود دارد كه موجب بروز تواناييهاي مختلف فرد در عرصههاي گوناگون ميشود. يكي از انواع اين طيف گسترده، هوشي است به نام هوش هيجاني كه از سال 1990م به صورت رسمي وارد ادبيات روانشناسي شد.65
همانگونه كه ملاحظه شد هوش شناختي و هوش هيجاني دو مفهوم كاملاً متضاد و متناقض نيستند و تنها چيزي كه وجود دارد اين است كه با هم تفاوتهايي دارند. از آنجا كه اين دو مفهوم نه كاملاً متناقض و نه كاملاً مساوياند، بنابراين، شباهتها و تفاوتهايي دارند.
براي سنجش هوش هيجاني سه نوع مقياس كلي وجود دارد:
1. مقياسهاي خودسنجي: تكيه بر گزارش خود فرد،
2. مقياسهاي چند رتبهاي: تكيه بر گزارش ديگران در مورد فرد،
3. مقياسهاي عملي: قرار دادن فرد در موقعيت طبيعي و نظارهكردن عملكرد وي در اين موقعيت.66
معرفي اين مقياسها نيز نيازمند فرصت و مقاله ديگري است.
اكنون اين پرسش مطرح ميشود كه آيا هوش هيجاني واقعاً پديدهاي كاملاً جديد و رويكردي كاملاً نو در روانشناسي به شمار ميآيد يا صرفاً اصطلاحي جديد است كه سابقه تاريخي دارد. با بررسي تاريخچه و ديدگاههاي مربوط به هوش هيجاني ميتوان به نتيجه زير رسيد:
اولاً: عدهاي از روانشناسان هوش هيجاني را به عنوان يك هوش مستقل قبول ندارند. اينها همان كساني هستند كه هوش را استعداد واحد ميدانند و به تقسيمات و انواع هوش اعتقاد چنداني ندارند. هوش از ديد اين افراد، يك استعداد واحد شناختي است كه ابعاد و جنبههاي متعدد دارد كه به تناسب شرايط محيطي و خصوصيات فردي، جنبه يا جنبههاي خاصي از آن بروز و ظهور ميكند. از جمله اين ابعاد ميتوان به بعد عاطفي، بعد اخلاقي و بعد اجتماعي اشاره كرد. از ميان اين عده ميتوان به ژان پياژه67 و كلبرگ68 اشاره كرد كه در تحقيقات خود، نامي از هوش هيجاني به ميان نياوردهاند.
در مقابل، عدهاي ديگر از روانشناسان با شدت و حدّت تمام آن را قبول داشته، تاكنون نام و عنوان آن را نيز به دست آوردهاند. از جمله آنها ميتوان به ماير، سالوي، بارون، گلمن و ديگران اشاره كرد.
ديدگاه محقق اين است كه هوش هيجاني موضوعي كاملاً تازه، كشف جديد و ابتكار بديعي نيست، زيرا ساليان پيش از اين نيز عدهاي از روانشناسان با واژههاي ديگر به اين هوش اشاره كردهاند. براي مثال، ميتوان موارد زير را نام برد:
1. ثرندايك، هوش اجتماعي، 1921م،
2. وكسلر، توانايي عاطفي، 1952م،
3. استرنبرگ، هوش اجتماعي و هوش كاربردي، 1977م به بعد،
4. گاردنر، هوش درونفردي و هوش برونفردي، 1983م به بعد.
بنابراين، در ميدان علم روانشناسي، هوش هيجاني چيز بكري نيست و صرفاً نوعي ابتكار دراصطلاحسازي و نوعي مهارت در واژهپروري است. اصطلاح «هوش هيجاني» از دو واژه تركيب شده است: هوش و هيجان. اين دو واژه، صفت و موصوف نيستند تا معنايش «هوشي كه هيجان است» باشد، بلكه آنها مضاف و مضاف اليه هستند؛ يعني هوشي كه مربوط به هيجان است. در اين صورت، هوش هيجاني، هوش مستقلي نيست، بلكه بخشي و جنبهاي از همان استعداد واحد است كه در هيجانها كاناليزه شده و در اين بعد به بروز و ظهور ميرسد.
پيشتر اشاره شد كه هوش هيجاني در روانشناسي پديده جديدي نيست و صرفاً نوعي نوآوري در اصطلاحسازي است. حتي اگر بپذيريم كه موضوعي كاملاً تازه و نوآوري در پديده است، از ديدگاه اسلام چيز جديدي محسوب نميشود، زيرا اسلام در 1400 سال پيش، هم به هوش هيجاني، هم به مؤلفههاي آن و هم به كاربردها و فوايد آن به صورت مستوفي اشاره كرده است. بر اساس آنچه در رساله دكتري محقق69 تحليل و تبيين شده است، عقل و هوش هيجاني با هم مرتبط بوده و هوش هيجاني بخش جداناپذيري از عقل است، زيرا تمام ويژگيها و مؤلفههاي هوش هيجاني در احكام، آثار، كاربردها، ويژگيها و توصيههاي عقل، به ويژه در احكام فردي و اجتماعي عقل (ارتباط فرد با خود با 151 شاخص و ارتباط فرد با ديگران با 95 شاخص) به چشم ميخورد. در اين ويژگيها به خودآگاهي، خودمديريتي، خودكنترلي، قدرت بروز احساسات و عواطف، قدرت شناخت حالات و هيجانات خود و ديگران، و قدرت برقراري ارتباط سالم و سازنده با خود و ديگران اشاره شده است. براي نمونه به چند مورد اشاره ميشود:
1. يكي از شاخصها و آثار عقل اين است كه آدم عاقل همواره حد و مرز و اندازه خود را ميشناسد و بيخودي از آن تجاوز نميكند. حضرت علي(ع) ميفرمايد: «لاعقل لمن يتجاوز حدّه و قدره؛ آنكه از مرز و اندازه خويش بگذرد، خردمند نيست». و باز ميفرمايند: «ماعقل من عدا طوره؛ آنكه از اندازه خود بگذرد، خردمند نيست».70 آن حضرت در روايتي ديگر ميفرمايند: «اعقل الناس من كان بعيبه بصيراً و عن عيب غيره ضريراً؛ عاقلترين مردم كسي است كه به عيب خود بينا و بصير باشد و به عيب ديگران كور و نابينا».
براساس اين چند روايت، انسان عاقل از خود و حالات خود شناخت و آگاهي دارد و همواره با مديريت خود بر خود، از حد خود تجاوز نميكند. همانطور كه گفته شد، شناخت خود و مديريت خود از مؤلفههاي اساسي هوش هيجاني هستند.
2. تسلط بر نفس در همه حال: علي(ع) در اين باره ميفرمايد: «العاقل من يملك نفسه اذا غضب و اذا رغب و اذا رهب؛ فرد خردمند كسي است كه نفس خويش را در خشم، رغبت و ترس در اختيار خود بگيرد».71
3. گذر نكردن از حدّ: علي(ع): «ليس علي العاقل اعتراض المقادير انّما عليه وضع الشئ في حقّه؛ بر خردمند روا نيست كه از حدود بگذرد، بلكه بر اوست تا هر چيز را در جاي خود نهد».72
اين روايات نيز بر تسلط بر خود، كنترل حالات خود و رعايت حد اعتدال، دلالت دارند كه از مؤلفههاي هوش هيجاني به حساب ميآيند.
4. حفظ شأن، حفظ زبان و شناخت اهل زمان: امام صادق(ع): «ينبغي للعاقل ان يكون مقبلاً علي شأنه حافظاً للسانه عارفاً بأهل زمانه؛ براي عاقل شايسته و سزاوار است كه قدر شأن خود را بداند و ملازم با آن باشد، زبانش را نگه دارد و از اهل زمان خود آگاه باشد».73
اين روايت نيز به حفظ شأن خود، مديريت زبان و شناخت اطرافيان دلالت دارد كه همگي به گونهاي از مؤلفههاي هوش هيجاني به حساب ميآيند. به طور كلي، همه آيات و رواياتي كه در زير به آنها اشاره ميشود به گونهاي دربردارنده هوش هيجاني و مؤلفههاي آن هستند.
5. پيشوايي و هدايت افكار: امام علي(ع): «العقول ائمة الافكار و الافكار ائمة القلوب و القلوب ائمة الحواس و الحواس ائمة الاعضاء؛ عقلها پيشوايان انديشهاند، انديشهها پيشوايان دلها، و دلها پيشوايان حواس و حواس پيشوايان اعضاء».74
6. عامل حسن عمل و عامل تعادل در رفتار: امام علي(ع): «من كَمُلَ عقله حَسُنَ عمله؛ كسي كه عقلش كامل باشد عملش نيكو است». و نيز فرمود: «من علامات العقل العمل بِسَّنِةِ العدل؛ عدالت و تعادل در رفتار از نشانههاي عقل است».75
7. عامل قراردادن هر چيز بر سر جاي خود: علي(ع): «العاقل من وضع الاشياء مواضعها و الجاهل ضد ذلك؛ عاقل كسي است كه هر چيزي را در جاي خودش قرار ميدهد و جاهل به عكس عمل ميكند».76
8. آمر به انتخاب بهتر و وسيله استفاده و بهرهوري از عمر: علي(ع): «العقل يأمرك بالانفع...؛ عقل تو را به انتخاب برتر امر ميكند». و نيز فرمود: «العاقل من لايضيع له نَفْساً فيما لاينفعه و لايقتني مالايصحبه؛ خردمند كسي است كه لحظهاي از عمر خود را در كارهاي بيفايده صرف نكند و چيزهاي ناپايدار را ذخيره نسازد».77
9. حسن تدبير (تدبير نيكو): رسول الله(ص): «لا عقل كالتدبير؛ هيچ عقلي مثل تدبير و دور انديشي نيست». علي(ع): «ادلّ شيء علي غزارة العقل حسن التدبير؛ بهترين دليل بر زيادتي عقل، مديريت و دورانديشي خوب است».78
10. با كمي دقت و تأمل، اين واقعيت آشكار ميشود كه عقل علت و عامل اساسي برقراري ارتباط با مردم، خوش اخلاقي و رفق و مدارا كردن با آنان است. وقتي آدمي در كوران حوادث تلخ و دشوار قرار ميگيرد، بر اثر توصيههاي عقلي و انعطاف پذيري از غلظتها و خشونتها جلوگيري به عمل آمده به جاي درگيريها و صلابتها، آدمي نرم و ملايم شده با سازگاري و نرمش از كنار حوادث ميگذرد. خداوند در قرآن به پيامبرش ميفرمايد:
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ؛ (آل عمران: 159) پس به بركتي از جانب خداوند با آنها نرمخو شدي و اگر بد خلق و سخت دل بودي حتماً از دورت پراكنده ميشدند. پس از آنها درگذر و برايشان آمرزش طلب و در كارها با آنان مشورت نما و چون تصميم گرفتي بر خدا توكل كن كه بيترديد، خداوند توكل كنندگان را دوست دارد.
همانا خلق نيكو و زيباي رسولخدا(ص) عامل اساسي پيروزي و موفقيت ايشان در انتشار و گسترش اسلام گرديد، چه اگر اندكي ايشان تند خو بود همه از اطراف او پراكنده ميشدند.
11. معاشرت و مهرباني با مردم: پيامبر اكرم(ص): «التودّد الي الناس نصف العقل؛ مهرورزي و دوستي با ديگران، خود نيمي از عقل را در بردارد».79 در زندگي با افرادي برخورد كردهايم كه در مدت عمرشان كمتر عصباني شدهاند. بديهي است كه اينگونه افراد از عقل سرشاري بهرهمند بوده با الهام گرفتن از عقل، با كوچك و بزرگ، و عاقل و احمق سازگاري پيشه ساخته، از بروز درگيريها جلوگيري به عمل ميآورند. مفاد برخي از روايات وارده، اين است كه هر كس از نظر ايماني قويتر باشد، خلق و خوياش نيز والاتر و انسانيتر خواهد بود. و پرواضح است كه هرگز نميتوان از ايمان والايي بهرهمند بود، مگر اينكه عقل و خرد والا و برومندي داشته باشيم. پس با يك واسطه به اين حقيقت ميرسيم كه عقل و خرد موجب پيدايش خلق و خوي نيكو ميباشد. ميتوان گفت كه انسانها از اين جهت به دو دسته كلي تقسيم ميشوند: افرادي كه اساساً از خلق و خوي ملايم بهرهمند نبوده با كوچك و بزرگ، عالم و عامي به جنگ و جدال ميپردازند در حاليكه برخي از افراد با ملايمت و سازگاري رفتار مينمايند. ترديدي نداريم كه اين الفت و تأليف تنها در پرتو عقلِ توانا و خرد نيرومندي است كه اين عده از آن بهرهمندند.
12. حضرت علي(ع): «اعجز الناس من عجز من اكتساب الاخوان و اعجز منه من ضيع من ظفر به منهم؛80 كساني كه نميتوانند دوستان تازهاي را براي خود فراهم آورند به طور قطع عاجز هستند و از اين عده عاجزتر، افرادي هستند كه بر اثر ضعف عقلي، حتي اين توانايي را ندارند كه دوستان خود را حفظ نمايند و به مرور زمان همه دوستان خود را از دست ميدهند». بيترديد، اين ضعف و ناتواني، ضعف جسمي نيست، بلكه از نظر عقل و خرد است. پس به خوبي اين حقيقت، آشكار ميشود كه در پرتو عقل و قوت آن، اخلاق و انعطاف به وجود ميآيد، چنانكه ضعف عقلي نيز موجب بروز درگيريها و خشونتها ميشود.
13. امام رضا(ع) در جواب سؤالي در مورد عقل فرمودند: «العقل التجرّع للغصّة و مداهنة الاعداء و مداراة الأصدقاء [الناس]81؛ عقل عبارت است از شكيبايي در برابر گرفتاريها و سازگاري با دشمنان و دوستي و مهرورزي با مردم و دوستان». شناخت هيجانها به شناخت خود انسانها كمك ميكند و مديريت هيجانها به معناي «بهتر زندگي كردن در حال» است. كساني كه هوش هيجاني بالايي دارند، اميدوارتر و خوشبينتر هستند و از فرصتها نيز خوب بهره ميبرند. همدلي با ديگران، درك آنها، كمك كردن به رشد و پيشرفت آنان، همكاري و مشاركت با همنوعان، اعتماد كردن به خود، پذيرش مسئوليت، انعطافپذيري، نوآوري و ابتكار عمل، احترام به خود و ديگران، از جمله آثار و مؤلفههاي هوش هيجاني شمرده ميشوند.82
پس با اندكي تأمل و نگاه به شاخصها و ويژگيهاي عقل در مييابيم كه همه آثار هوش هيجاني، به گونهاي از آثار و ويژگيهاي عقل ميباشند. تطبيق آثار هوش هيجاني بر آثار و ويژگيهاي عقل، مؤيد اين است كه هوش هيجاني بخشي جداناپذير از عقل ديني است. هوش هيجاني براي فرزندپروري، كار، خانواده، اجتماع، آموزش و ارتباطات، توصيههايي دارد كه عقل نيز داراي اين توصيههاست.
ابن ابي الحديد، عبدالحميد، شرح نهج البلاغه، بيروت، دارالكتب العلميه، 1418ق.
استيو، هين، هوش هيجاني براي همه، ترجمه رويا كوچك انتظار و مژگان موسوي شوشتري، تهران، تجسم خلاق، 1384.
افروز، غلامعلي و كامبيز كامكاري، مباني روانشناختي هوش و خلاقيت؛ تاريخچه، نظريهها و رويكردها، تهران، دانشگاه تهران، 1387.
آمدي تميمي، عبدالواحد، غررالحكم و دررالكلم، بيروت، موسسه اعلمي مطبوعات، 1407ق.
برادبري، تراويس و جين گريوز، آزمون هوش هيجاني، ترجمه مهدي گنجي، تهران، ساوالان، 1384.
ـــــ، هوش هيجاني(مهارتها و آزمونها)، ترجمه مهدي گنجي، تهران، ساوالان، 1384.
ـــــ، EQ چيست و چرا مهم تر از IQ است، ترجمه هادي ابراهيمي، تهران، نسل نو انديش، 1387.
جعفري، اباذر، مفهوم عقل در كتاب العقل و الجهل اصول كافي با تاكيد بر شرح ملاصدرا، پاياننامه كارشناسي ارشد، الهيات و معارف، موسسه امام حميني(ره)، 80 - 1379.
حسيني، سيدحسين، رسالت عقل از ديدگاه قرآن، پاياننامه كارشناسي ارشد، الهيات و معارف اسلامي، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1379.
الدر، هري، چگونه هوش خود را افزايش دهيد؟، ترجمه فرشاد نجفيپور، تهران، نسل نوانديش، 1382.
رمضاني، ولياله و محمدحسين عبدالهي، «بررسي ارتباط هوش هيجاني با بروز و مهار خشم در دانشجويان»، فصلنامه روانشناسي، ش 37، بهار 1385، ص 84-66.
سانتراك، جان دبليو، زمينه روانشناسي، ترجمه مهرداد فيروزبخت، چ دوم، تهران، رسا، 1385.
سلامي، محسن، رابطه عقل و قلب در قرآن، پاياننامه كارشناسي ارشد، الهيات و معارف، موسسه آموزشي و پژوهشي حميني(ره)، 1378.
سياروچي، ژوزف و همكاران، هوش عاطفي در زندگي روزمره، ترجمه اصغر نوري و حبيبالله نصيري، چ دوم، اصفهان، نشر نوشته، 1384.
شيخ الاسلامي، سيدحسين، گفتار اميرالمومنين(ترجمه غررالحكم)، چ چهارم، قم، انصاريان، 1378.
الصالح، صبحي، نهج البلاغه، بيروت، بي نا، 1387ق.
طباطبايي، محمدحسين، تفسير الميزان، بيروت، موسسه اعلمي مطبوعات، 1417ق.
عبدي، حمزه، «هوش هيجاني»، حديث زندگي، ش 7، مهر و آبان 1381، ص 71-66.
عزيزي، عباس، نهج البلاغه موضوعي، تهران، صلاة، 1380.
فاطمي، سيدمحسن، هوش هيجاني، تهران، سارگل، 1385.
قمي، شيخعباس، سفينه البحار، تهران، اسوه، 1416 ق.
كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، ترجمه و شرح محمدباقر كمره اي، تهران، اسوه، 1372.
گلمن، دانيل، هوش هيجاني، ترجمه نسرين پارسا، تهران، رشد، 1380.
گيتوني، منصف و وست ايوبري، هويت و هوش هيجاني، ترجمه پريچهر بهكيش (طوبي)، تهران، انجمن اوليا و مربيان، 1385.
مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، چ دوم، بيروت، موسسه وفاء، 1403ق.
محمدعليزاده، محمدرضا، نقش عقل در اجتهاد، پاياننامه كارشناسي ارشد، الهيات و معارف، موسسه آموزشي و پژوهشي امام حميني(ره)، 1378.
محمدي ريشهري، محمد، خردگرايي در قرآن و حديث، ترجمه مهدي مهريزي، قم، دارالحديث، 1378.
ـــــ، علم و حكمت در قرآن و حديث، ترجمه عبدالهادي مسعودي، قم، دارالحديث، 1379.
ـــــ، منتخب ميزان الحكمه، چ سوم، قم، دارالحديث، 1381.
ـــــ، ميزان الحكمه با ترجمه فارسي، ترجمه حميدرضا شفيعي، ويرايش دوم، چ هشتم، قم، دارالحديث، 1386.
ـــــ، ميزان الحكمه، قم، دارالحديث، 1375.
موحد، فريناز، بررسي تطبيقي عقل و هوش در قلمرو روانشناسي و تعليم و تربيت، پاياننامه كارشناسي ارشد، روانشناسي تربيتي، دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران، 75- 1374.
موسوي همداني، سيد محمدباقر، ترجمه تفسير الميزان، قم، انتشارات اسلامي، 1364.
مهديزاده، حسين، بررسي جايگاه عقل در تربيت از ديدگاه امام موسي كاظم(ع) در روايت هشام بن حكم، پاياننامه كارشناسي ارشد، علوم تربيتي، موسسه آموزشي و پژوهشي امام حميني(ره)، 1377.
ميردريكوندي، رحيم، مقايسه هوش، هوش هيجاني و عقل از ديدگاه روانشناسي و منابع اسلامي وساخت مقياس سنجش عقل، پاياننامه دكتري، روانشناسي تربيتي، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1380
ناصري، اسماعيل، بررسي مفهوم و مولفههاي هوش معنوي و ساخت ابزاري براي سنجش آن در بين دانشجويان دانشگاه علامه طباطبايي در سال 87-1386، پاياننامه دكتري، روانشناسي، دانشگاه علامه طباطبايي، 1387.
نجفي، هادي، موسوعه احاديث اهل بيت(ع)، بيروت، دار احيا التراث العربي، 1423 ق.
نوريان، مهدي، «هوش هيجاني»، اصلاح و تربيت، ش 108، بهمن1382، ص 12-9 و ش 109، اسفند،ص 24-20.
تاريخچه هوش هيجاني، ارائه شده در سايت: www.Parsei.Com/history.htm ، 1385.
هوش هيجاني را بشناسيم، ارائه شده در سايت: www.E-Hoom.com/Magazine ، 1385.
هوش عاطفي، ارائه شده در سايت: www.Imi.ir/tadbir/tadbir-166 ، 1385.
هوش هيجاني و هوش عمومي، ارائه شده در سايت: www.parsei.com/passage.htm ، 1386.
شريفي، پرويز، هيجان در ذهن، ارائه شده در سايت: www.magiran.com/npview.asp?ID=1076610 ، 1386
علم الهدايي، سيدحسن، هوش هيجاني و زندگي خانوادگي، ارائه شده در سايت: www.Iranhealers.com ، 1385.
Aggarwal, J. C., Essential of Educational Psychology, New Delhi, Vikas Publishing House PVT LTD, 1998.
Atkinson, L. et al., Introduction to Psychology, USA, Harcourt Brace Jovanovich Publishers (HBJ), 1983.
Ciarrochi, J. et al., Emotional Intelligence in everyday life, New York, Psychology Press, 2001.
Colman, M. A., A Dictionary of Psychology, UK & USA, Oxford University Press, 2003.
Corsini, J. R., The Dictionary of Psychology, UK and USA, Taylor & Francis Group, 1999.
Gardner, H., The mind's New Science A History of the Cognitive Revolution, New York, Basic Books, INC. Publishers, 1985.
_____, Are there additional intelligence? The case of naturalistic, spiritual and existential intelligence, NewYork, Upper Saddle River, NJ: Prentice - Hall, 1998.
Goleman, D., Emotional Intelligence why it can matter more than IQ, London, Bloomsbury Publishing PLC, 1995.
Hornby, A. et al., Oxford advanced learner's dictionary of Current English, 7th edition, London, Oxford University press, 2005.
Reber, A. & E. Reber, The Penguin Dictionary of Psychology, Third edition, London, Penguin Books, 2001.
Reber, S. et al., The Penguin Dictionary of Psychology, Third edition, London & NewYork, Penguin Books, 2001.
Reber, S. A., Dictionary of Psychology, Tehran, Roshd press, 1368.
Strenberg, R., Wisdom its Nature, Origins, and Development, New York, Combridge University Press, 1992.
* استاديار گروه روانشناسي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) mirderikvandi@qabas.net
دريافت: 15/4/1390ـ پذيرش: 28/9/1390
1. Wilhelm Wundt
2. Galton
3. Esquirol
4. Aggarwal.J.C.
5. Thorndike. E. L.
6. Spearman.C.
7. Binet and Wechsler
8. Thurstone
9. Guilford
10. Vernon
11. Cattell. Raymond
12. Sternberg
13. Gardner. Howard
14. Emotional Intelligence
15. سيدمحسن فاطمي، هوش هيجاني، بخش مقدمه.
16. ژوزف سياروچي و همکاران، هوش عاطفي در زندگي روزمره، ترجمه اصغر نوري امام زاده اي و حبيب الله نصيري، ص21 و 53.
17. Mayer. John
18. هري الدر، چگونه هوش خود را افزايش دهيد؟، ترجمه فرشاد نجفي پور، ص 55.
19. Hein. Steve
20. هين استيو، هوش هيجاني براي همه، ترجمه روياکوچک انتظار و مژگان موسوي شوشتري، ص 11.
21. Bradberry. Travis and Greaves. Jean
22. تراويس برادبري و جين گريوز، هوش هيجاني(مهارتها و آزمون ها)، ترجمه مهدي گنجي، ص148.
23. Goleman. Daniel
24. Corsini, J. R., The Dictionary of Psychology, p 326.
25. پرويز شريفي درآمدي، هيجان در ذهن، ارائه شده در سايت: www.magiran.com/npview.asp?ID=1076610
26. Salovy. Peter
27. منصف گيتوني و وست ايوبري، هويت و هوش هيجاني، ترجمه پريچهر بهکيش (طوبي)، ص 10.
28. تراويس برادبري و جين گريوز، هوش هيجاني(مهارتها و آزمون ها)، ترجمه مهدي گنجي، ص15 و 16.
29. سيدمحسن فاطمي، همان، ص 7.
30. Baron. Reuven
31. سيدمحسن فاطمي، همان، ص 42.
32. www.imi.ir/tadbir-166/article
33. ر.ك: سيدحسن علم الهدايي، هوش هيجاني و زندگي خانوادگي (www.Iranhealers.com).
34. مهدي نوريان، «هوش هيجاني»، اصلاح و تربيت، ش 109، اسفند 1382، ص 20.
35. همان، ص 9.
38. سيدمحسن فاطمي، همان، ص 50 و 51.
39. تراويس برادبري و جين گريوز، هوش هيجاني(مهارتها و آزمون ها)، ترجمه مهدي گنجي، ص 100-98.
40. همان، ص 104-101.
41. هين استيو، همان، ص 135 و 136.
42. هوش هيجاني(مهارتها و آزمون ها)، برادبري و گريوز، ترجمه مهدي گنجي، ص 30 و 31.
43. همان، ص 30 تا 33.
44. هوش هيجاني، محسن فاطمي، ص 49 و 50.
45. تراويس برادبري و جين گريوز، هوش هيجاني(مهارتها و آزمون ها)، ترجمه مهدي گنجي، ص 33 و 79.
46. همان، ص 34.
47. همان، ص 34 و 35.
48. سيدمحسن فاطمي، همان، ص 52.
49. همان، ص 53.
50. هين استيو، همان، ص 12.
51. جان دبليو سانتراک، زمينه روانشناسي، ترجمه مهرداد فيروزبخت، ص 31 و 32.
52. Social Intelligence
53. Saul Stern
54. New Hampshire
55. سيدمحسن فاطمي، همان، ص 43-39.
56. همان.
57. جان دبليو سانتراک، همان، ص 32.
58. Dox. Joseph. Lie
59. Averril and Nunley
60. وليالله رمضاني و محمدحسين عبدالهي، «بررسي ارتباط هوش هيجاني بابروز و مهار خشم در دانشجويان»، فصلنامه انجمن ايراني روانشناسي، ش 37، بهار 1385، ص 66.
61. دانيل گلمن، هوش هيجاني، ترجمه نسرين پارسا، ص 75.
62. مفهوم اين جمله نشان مي دهد که در هوش هيجاني بايد و نبايد(سيستم ارزشي) وجود دارد.
63. www.Parsei.Com/history.htm.
64. www.Imi.ir/tadbir/tadbir-166.
65. سيدحسن علم الهدايي، هوش هيجاني و زندگي خانوادگي، ارائه شده در سايت: www.iranhealers.com.
66. تراويس برادبري و جين گريوز، هوش هيجاني(مهارتها و آزمون ها)، ترجمه مهدي گنجي، ص 148 و 149؛ ژوزف سياروچي و همکاران، همان، ص60 تا 73.
67. Piaget.Jean
68. Kohlberg. Lawrence
69. رحيم ميردريكوندي، مقايسه هوش، هوش هيجاني و عقل از ديدگاه روانشناسي و منابع اسلامي وساخت مقياس سنجش عقل.
70. محمد محمدي ريشهري، خردگرايي در قرآن و حديث، ص 230، ح 727؛ همان، ص 232، ح 728.
71. همان، ص180، ح 503.
72. همان، ص 152، ح 378.
73. هادي نجفي، موسوعه احاديث اهل بيت، ج 7، ص 223، ح 16.
74. محمدباقر، مجلسي، بحارالانوار، ج 1، ص96، ح40.
75. محمد محمدي ريشهري، خردگرايي در قرآن و حديث، ص 150، ح 366 و ح 368.
76. عبدالواحد، آمدي تميمي، غررالحکم و دررالکلم، ح 1911.
77. محمد محمدي ريشهري، خردگرايي در قرآن و حديث، ص 154، ح 379 و 382.
78. همان، ح 392 و 393.
79. محمد محمدي ريشهري، خردگرايي در قرآن و حديث، ص 140، ح 309.
80. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، حکمت 12.
81. شيخ عباس قمي، سفينه البحار، ج 6، ص 327.
82. سيدمحسن فاطمي، همان، ص 50 و 51.