سال پنجم، شماره سوم، پاييز 1391، ص 63 ـ 95
Ravanshenasi-va ـ Din, Vol.5. No.3, Fall 2012
صادق كريمزاده*
چكيده
اين مقاله به بررسي و نقد رويآوردهاي گذشته و معاصر به رشد اخلاقي و تغيير جهتگيريهاي عمده در مطالعه علمي آن ميپردازد. بررسي موضوع به شيوه تحليل محتوا بوده و هدف از آن فراهم نمودن چهارچوبي براي مطالعات تطبيقي آينده، به ويژه در حوزه اخلاق ديني، ميباشد. رويآوردهاي گذشته بر تكوين فرامن و همسانسازي با والد همجنس، جريانهاي متكي بر پيرامون فرد، به ويژه تقويتهاي بيروني، سائق وابستگي كودك، فرايند يادگيري مشاهدهاي، جريان خودنظمدهي و نظام استدلال در درك روابط اجتماعي، تإكيد ميكنند. مفهومسازيهاي جايگزين، بينشهاي جديدي را در مورد شكلگيري اخلاق بر اساس مؤلفههاي چهارگانه، موضوع عدالت مثبت، درنظرگرفتن ديدگاه ديگران، ادراك خود، استدلال اجتماعي قراردادگرايي و هويت اخلاقي به ارمغان آوردهاند. دستاوردهاي مهم اين جهتگيريها عبارتند از: تأكيد بر الگوي تطوري ـ جانشيني در برابر الگوي مرحلهاي ـ تراكمي، توجه به ساختهاي جزئي در اخلاق در برابر انسجام سلسله مراتبي و وحدت ساختاري، تأكيد بر طرحوارههاي اخلاقي به جاي مراحل، اهتمام به ساير قلمروهاي رشد اجتماعي ـ شناختي در مقابل ناديدهگرفتن آنها، توجه به شخصيت اخلاقي به منزله هدف. با وجود اين، نگاه تكمؤلفهاي به فرايند رشد اخلاقي و ضعف در نتايج عملي در حوزه تربيت اخلاقي از كاستيهاي بيشتر رويكردهاي يادشده ميباشد.
كليدواژهها: رشد اخلاقي، رويآوردهاي معاصر، تغيير.