سال سوم، شماره اول، بهار 1389، ص 107 ـ 123
رحيم حميديپور*
چكيده
بخشش، موضوعي است که به تازگي در ادبيات روانشناسي كانون توجه قرار گرفته،اما پژوهشهاي تجربي کمي دربارة آن انجام شده است. هدف پژوهش حاضر، بررسي تأثير مشاوره گروهي مبتني بر بخشش، بر رضايت زناشويي است. روش تحقيق، آزمايشي با طرح آميخته (درونگروهي ـ بينگروهي) بود. ابزارهاي پژوهش عبارتاند از مقياس رضايت زناشويي (انريچ) که براي ارزيابي زمينههاي بالقوة مشکلزا يا زمينههاي قوت و پرباري رابطة زناشويي و به منزلة يک ابزار معتبر پژوهشي براي بررسي رضايت زناشويي استفاده قرار ميگيرد، و مقياس بخشش، كه براي سنجش بخشش فرد خاطي طراحي شده است. نمونة تحقيق شامل ده زوج از افراد مراجعهكننده به مركز مشاوره بودند. پنج زوج در گروه آزمايش و پنج زوج ديگر در گروه كنترل به طور تصادفي جايگزين شدند. در قالب مشاوره گروهي، در بيست ساعت، مهارت بخشش به زوجها آموزش داده شد. تحليل واريانس نشان داد كه گروه آزمايش در مقايسه با گروه كنترل، هم در رضايت زناشويي و هم در مهارت بخشش، در مرحله پيگيري پيشرفت معناداري داشته است.
كليدواژهها: بخشش، رضايت زناشويي، مشاوره گروهي.
مقدمه
در طول قرنهاي متمادي، بخشش يکي از واژگان فرهنگهاي مختلف بوده است. ريشههاي بخشش را در بسياري از مذاهب ميتوان يافت. زماني که حضرت آدم دچار اشتباه شد ـ از ميوه ممنوعه خورد و از بهشت هبوط پيدا کرد ـ مورد رحمت خداوند قرار گرفت و بخشيده شد. حسادت برادران حضرت يوسف موجب شد که او را به چاه بيندازند؛ اما بعدها زماني که حضرت يوسف در اوج اقتدار بود، آنها را بخشيد.
چهبسا معنا و مفهوم بخشش در فرهنگها و اديان مختلف متفاوت باشد، اما ميتوان يک اتفاق نظر اساسي در مورد آن يافت و آن آزادي از گذشته است. با وجود ريشهدار بودن بخشش، تا اين اواخر توجهي به آن نشده بود. از سالهاي 1980، بخشش توجه روانشناسان، درمانگران و پژوهشگران را به خود جلب کرده است. شايد اين توجه، بازتابي از محيط اجتماعي انسان را نشان ميدهد؛ محيطي که طغيان و تغييرهاي آشكار فرهنگي و اجتماعي از ويژگيهاي آن است . جنبش روانشناسي مثبت نيز در توجه روانشناسان به بخشش، تأثير بسزايي داشته است؛ بخشش يکي از قابليتهاي مثبت انسان است .
اين پيشفرض که بخشش ميتواند به سلامت کمک کند، انگيزة بسياري از پژوهشهاي حوزة بخشش شده است. براي درک بيشتر تأثير بخشش بر سلامت، بهتر است پاسخ مقابل بخشش، يعني دشمني و کينهتوزي را در نظر گرفت. اين پاسخ يکي از عوامل بيماريهاي قلبي ـ عروقي و دردهاي مزمن است؛ اما مهمترين تأثير بخشش بر سلامت رواني، کمک به بهبود کيفيت ارتباطات و مناسبات بين فردي است . در قرآن کريم، آياتي وجود دارد که اهميت بخشش را در زندگي اجتماعي و فردي نشان ميدهد كه به برخي از آنها اشاره ميكنيم:.
در آية 149 سورة نسا، خداوند انسان را به عمل نيک، که به طور آشکار يا پنهان انجام ميشود، تشويق ميكند (اٍن تُبدوا خَيراً ....) و سپس به عفو و بخشش در برابر بديهاي ديگران (تَعفوا عَن سوءٍ ...) تأکيد، و در پايان آيه بيان ميكند که «اگر از بديهاي ديگران درگذريد، به يکي از صفات کماليه خداوند متصف شدهايد و آن صفت عفو با داشتن قدرت بر تلافي است» .
در آية 199 سورة اعراف، خداوند رسول اکرم را به در پيش گرفتن عفو و بخشش (خُذِالعَفو ....) سفارش ميكند. به فرمودة امام صادق در قرآن کريم آيهاي جامعتر از اين آيه دربارة مکارم اخلاق نيست. وقتي اين آيه نازل شد، پيامبر اکرم از جبرئيل توضيح، و شيوه عمل به اين آيه را درخواست كردند. جبرئيل پيام آورد که «از کسي که به تو ظلم کرده درگذر، و با کسي که با تو قطع رابطه كرده است، ارتباط برقرار کن».
قرآن براي تأمين آسايش و آرامش انسان و سعادت و نيکبختي خانواده دو نوع مقررات ارائه ميكند: حقوقي و اخلاقي يا به عبارت ديگر اجتماعي، و فردي. در مقررات حقوقي و اجتماعي، قرآن کريم اين حقيقت را بيان ميکند که حق بايد همانگونه که هست رعايت شود؛ اما از آنجا که قوانين حقوقي به تنهايي خشک و انعطافناپذير است، با برخي مقررات عاطفي و اخلاقي، زندگي را انسانيتر ميسازد. به همين دليل، در آية 237 سوره بقره، نخست حقوق و حدود زن و مرد را بيان ميكند و سپس آنان را به گذشت، ايثار، فداکاري و بخشش حتي در هنگام طلاق (و اَن تَعفوا ...) فرا ميخواند. اين آيه اهميت بخشش را در روابط زناشويي تا آنجا ترسيم ميكند که حتي طلاق و جدايي نبايد مانع عفو و بخشش شود. به عبارت ديگر، بخشش نه تنها در طول زندگي زناشويي، بلکه هنگام جدايي نيز مطرح است. امروزه پيامدهاي منفي طلاق بر همگان آشكار است. به نظر انرايت و فيتزگيبونز (2000)، يکي از پيامدهاي منفي طلاق «خشم» است. خشم ميتواند تهديدي براي سلامت فرد و جامعه به شمار رود. بخشش نوعي تقوا و فضيلت است که در تمام اديان وجود دارد و نه تنها ميتواند در افزايش کيفيت زندگي زناشويي و پيشگيري از طلاق مؤثر باشد، بلکه ميتواند آسيبهاي ناشي از طلاق را نيز کاهش دهد.
در تعريف و مفهومسازي بخشش، اختلافنظر وجود دارد و تعريفهاي متفاوتي از آن ارائه شده است. فرآيند کاهش خشم، كاهش نارضايتي يا تنفر از ديگران، آزادي از قضاوتها و ادراكهاي گذشته، آزادي از پاسخهاي آموخته و عادي نسبت به موقعيتها، و تلاش براي التيام زخمهاي گذشته از جمله تعريفهاي ارائه شدهاند . بيشتر پژوهشگران بخشش را نوعي رفتار انطباقي ميدانند که نداشتن آن به فشار رواني و آسيب و داشتن آن به سلامت مربوط ميشود . بخشش را نبايد با مصالحه، عفو قانوني، چشم پوشي و فراموشي اشتباه گرفت. بخشش فرآيندي درونفردي است که در آن جنبههاي شناختي، احساسي و رفتاري فرد در برابر خطا و خطاکار تغيير ميکند. تعريفي که بيشتر مورد توافق است عبارت است از: «انگيزشي که سبب کاهش کنارهگيري، خشم و انتقام نسبت به فرد خطاکار ميشود و احساسات مثبت را افزايش داده و جايگزين احساسات منفي مي نمايد» . کاهش احساسات منفي و افزايش احساسات مثبت، مهمترين جنبههاي بخشش است که بيشتر مورد توافق است . در پژوهش حاضر، از ابزاري که توسط راي و همکاران براي سنجش بخشش ساخته شده است، بهره بردهايم. بنابراين، در تعريف بخشش، بر دو جنبة کاهش احساسات منفي و افزايش احساسات مثبت تأکيد ميشود که در ساخت ابزار در نظر گرفته شده است.
الگوها و نظريههاي مختلفي دربارة بخشش مطرح شده است كه ميتوان آنها را در چهار طبقه دستهبندي كرد: 1. الگوهاي مبتني بر نظريههاي روانشناختي؛ 2. الگوهاي فرآيندي؛
3. الگوهاي مبتني بر رشد؛ 4. الگوهاي مبتني بر تيپشناسي بخشش. در اين بين، الگوهاي فرآيندي (مرحلهاي)، بيشترين توجه پژوهشگران را به خود جلب كرده، و تحقيقات بيشتري را جهت داده است. الگوهاي فرآيندي چهار تا شش مرحله را دربرميگيرد. با تكيه بر اين الگوها، ميتوان مراحل بخشش را آموزش داد و به تدريج و مرحلهبهمرحله فرد را به بخشش نزديك كرد .
پژوهشگران و درمانگران مختلف الگوهاي مرحلهاي گوناگوني را مطرح كردهاند؛ مانند الگوي پنج مرحلهاي ريپلي و ورتينگتن (2002) شامل: يادآوري آسيب، همدلي، تواضع، عمل و نگهداري؛ الگوي چهار مرحلهاي برانداسما (1982) شامل: تخليه و بيان احساسات منفي، مواجهه با حوادث گذشته و دردناك، درك نيازها، انگيزشها و دلايل رفتاري ديگران، و بخشش؛ الگوي چهار مرحلهاي هارگريو (1994) شامل: بينش، درك، جبران و بخشش؛ الگوي چهار مرحلهاي انرايت و فيتزگيبونز (2000) شامل: آشكار سازي، تصميمگيري، كار، و عمقبخشي؛ و الگوي شش مرحلهاي سيدني (1387) شامل: انكار، سرزنش خويشتن، قرباني، خشم، بازمانده و يكپارچگي.
در پژوهش حاضر، از الگوي ريپلي و ورتينگتن بهره گرفته شده است؛ زيرا اين الگو در مقايسه با الگوهاي ديگر جديدتر، و مراحل آن براي تسهيل بخشش در روابط زناشويي مناسبتر است. در مرحلة يادآوري آسيب، فرد بدي و دلخوريهاي خود را از ديگران مطرح ميكند. اين نشان ميدهد كه فرآيند بخشش، با فرآيندهايي مانند فراموشي و چشمپوشي كاملا متفاوت است. در مرحلة همدلي، توانايي همدلي به زوجها آموزش داده ميشود؛ اينكه آنها بتوانند زندگي را از نگاه ديگران ببينند. اين مهارت به آنها كمك ميكند تا انگيزشها و دلايل رفتاري يكديگر را درك كنند. در مرحلة تواضع، افراد بديهاي خود را نيز در نظر ميگيرند؛ زيرا هر انساني افزون بر اينكه بدي ديده است، بدي نيز كرده است و چهبسا به دليل اين بديها بخشش دريافت كرده باشد. در مرحلة عمل، مراجع آشكارا همسر يا فردي را كه به او بدي كرده است ميبخشد و در مرحلة نگهداري، ضمن ادامه بخشش، ميآموزد که با موقعيتهاي آينده برخورد سازندهاي داشته باشد. به اين ترتيب، فرد آسيبديده از بدي ديگران، به تدريج از سرزنش مطلق، به ميل به بخشش تغيير ادراك ميدهد و احساسات مثبت را جايگزين احساسات منفي ميكند.
آموزش بخشش به زوجها، هم جنبة پيشگيرانه دارد و هم جنبة درماني. تنها حدود 25 سال است كه به آموزشهاي پيشگيرانه و پربارسازي زندگي زناشويي توجه جدي شده است . آموزشهاي پيشگيرانه، دو هدف عمده را دنبال ميكند: يكي بهبود كيفيت زندگي خانواده و ديگري پيشگيري از طلاق. حدود چهل درصد اولين ازدواجها در امريكا به طلاق ميانجامد . براساس بررسي جن هوانگ (2005)، دربارة 7 كشور آسيايي، طلاق در كشورهاي آسيايي به طور چشمگيري افزايش پيدا كرده است. در ايران، در سالهاي اخير طلاق 12% رشد و ازدواج 22% كاهش داشته است. در 9 ماه اول سال 1386، 8365 طلاق رخ داده است كه در مقايسه با آمار مشابه سال قبل، 4٪ افزايش داشته است ( سازمان ثبت اسناد و املاك كشور،1387).
حدود يك دهه است كه دربارة تأثير بخشش بر سلامت روان تحقيقات تجربي انجام شده است . بررسيها نشان ميدهد كه بين بخشش و رضايت از زندگي، رابطه وجود دارد؛ اما نتايج تحقيقات متناقض است. برخي نشان ميدهند که تأثير بخشش در مرحلة پس آزمون معنادار است و در مرحله پيگيري ممکن است افت نشان دهد. نتايج برخي ديگر بيانگر تأثير بخشش در مرحله پيگيري است. افزون بر اين، پرسشهاي متعدد و اساسي در حوزة بخشش وجود دارد كه هنوز پاسخي به آنها داده نشده است. به اعتقاد سندايج و همكاران (2003)، پژوهشهاي مربوط به بخشش، هنوز ماهيت چندفرهنگي، اجتماعي و ديني آن را روشن نكرده است؛ٰ زيرا مردم فرهنگهاي مختلف (براي مثال فرهنگهاي جمعگرا و فردگرا) درك متفاوتي از آن دارند.
هارويتز (2005) ضمن بررسي ابعاد روان تحليلي بخشش، پرسشهايي را مطرح ميسازد که هنوز پاسخي براي آنها پيدا نشده است؛ چرا بعضي زودتر ميبخشند، اما برخي نميتوانند گذشت كنند؟ چه عوامل رواني بخشش را تسهيل ميكند؟ دورة رشد چه تأثيري بر توانايي بخشش دارد؟ آيا ممكن است بخشش يك نوع مكانيسم دفاعي واكنشسازي باشد؟ آيا ممكن است يك نوع سركوبي خشم باشد؟ چرا بخشيدن اشتباهات والدين براي بعضي دشوار است؟ پس از بررسي جنبههاي حقوقي بخشش، چند پرسش اساسي مطرح ميكنند كه پژوهشهاي فراواني بايد دربارة روشن شدن آنها انجام شود؛ مانند اينکه معنا و مفهوم بخشش چيست؟ آيا نبود احساسات منفي كافي است؟ آيا بخشش سبب افزايش خطاهاي فرد بخشيده شده نميشود؟ در چه شرايطي بخشش براي فرد رنجيده و خاطي مفيد است؟ آيا افراد يا خطاهاي خاصي مانند پيمانشكني، سوءاستفاده جنسي و قتل غيرقابل بخشش هستند؟ انگيزههاي زيربنايي بخشش چيست؟ آيا عواملي كه احساس بيعدالتي را تقويت ميكنند، بخشش را نيز تحت تأثير قرار ميدهند؟
پژوهش حاضر سه هدف اساسي را دنبال ميكند: 1. پربارسازي و افزايش كيفيت زندگي زناشويي؛ 2. پيشگيري از تعارضات زناشويي و طلاق؛ 3. ارائه راههاي مطلوبتر درمان مشكلات زناشويي که با زمينههاي ديني و فرهنگي همخواني داشته باشد و به دنبال آزمايش اين دو فرضيه است كه «ميزان رضايت زناشويي گروه بخشش و كنترل متفاوت است»، «ميزان بخشش گروه بخشش و کنترل متفاوت است». به عبارت ديگر، آيا ميتوان با آموزش بخشش با روش مشاورة گروهي به زوجها، رضايت زناشويي و توانايي بخشش را افزايش داد؟
روش تحقيق
روش تحقيق شبه آزمايشي 3*2 از نوع طرحهاي آميخته (بينگروهي ـ درونگروهي) با اندازههاي تكراري است. عامل مستقل پژوهش، شامل دو سطح گروه بخشش و كنترل است كه متغير بينگروهي را دربر ميگيرد. عامل وابسته نيز متغير درونگروهي تحقيق را دربرميگيرد كه از سه سطح پيشآزمون، پسآزمون و پيگيري تشكيل شده است. هر دو گروه بخشش و کنترل در سه مرحلة پيشآزمون، پسآزمون و پيگيري تحت آزمون قرار گرفتند. گروه بخشش پس از پيشآزمون به مدت بيست ساعت تحت مشاوره گروهي مبتني بر بخشش قرار گرفت و در مورد گروه کنترل مداخلهاي صورت نگرفت.
جامعه و نمونه آماري
جامعه آماري زوجهاي مراجعهكننده به يک مركز مشاوره واقع در کرج در پاييز 1387 است. نمونه شامل ده زوج داوطلب شركت در كلاسهاي آموزشي است. پنج زوج در گروه بخشش و پنج زوج در گروه كنترل به طور تصادفي گمارده شدند. روش انتخاب نمونه، تصادفي در دسترس است.
ابزار تحقيق
مقياس انريچ: پربارسازي و تقويت رابطه، ارتباط و خشنودي ( رضايت زناشويي) (ثنايي، 1379). مقياس اوليه انريچ داراي 115ماده و توسط اولسون و همکاران در سال 1989 ساخته شده است. اين ابزار براي ارزيابي زمينههاي بالقوة مشکلزا يا زمينههاي قوت و پرباري رابطة زناشويي در مشاوره و به منزلة يک ابزار معتبر پژوهشي براي بررسي رضايت زناشويي استفاده ميشود. فرم كوتاه اين مقياس، 47 پرسش دارد كه از 11 خرده مقياس (تحريف آرماني، رضايت زناشويي، رضايت از شخصيت همسر، رضايت از ارتباط، حل تعارض، رضايت از مديريت مالي، رضايت از فعاليتهاي اوقات فراغت، رضايت از روابط جنسي، رضايت از تربيت فرزندان، رضايت از روابط با خويشاوندان و دوستان، و رضايت از جهتگيري عقيدتي) تشکيل شده است. مجموع نمرههاي هر11 مقياس بيانگر رضايت زناشويي ميباشد. پاسخ به پرسشها به صورت پنج گزينهاي ليكرتي ( كاملاً موافق تا كاملاً مخالف) است. پرسشها بين 1 تا 5 نمرهگذاري ميشوند و نمرة بالا در آن نشاندهندة رضايت بالاتر است. ضريب همبستگي اين مقياس با مقياسهاي رضايت از زندگي و رضايت خانوادگي 41/0 گزارش شده است و توانايي تشخيص زوجهاي راضي و ناراضي را در کارهاي باليني و پژوهشي دارد. ضريب اعتبار خردهمقياسهاي اين پرسشنامه در گزارش اولسون و همکاران بين 86/0 و 92/0 گزارش شده است و در پژوهشهاي متفاوت داخلي توسط مهدويان، ميرخشتي و سليمانيان ضمن هنجاريابي، اعتبار آن بين 62/0 و 95/0به دست آمده است. در پژوهش مهدويان، ضريب همبستگي پيرسون به روش بازآزمايي (به فاصله يک هفته) براي گروه مردان و زنان94/0 به دست آمده است. در پژوهش حاضر، از فرم کوتاه اين مقياس استفاده شده است.
مقياس بخشش و : اين مقياس از 15 پرسش پنج گزينهاي ليكرتي (كاملاً موافق تا كاملاً مخالف) تشكيل، براي سنجش بخشش نسبت به فرد خاطي طراحي شده است. تحليل عاملي، دو عامل را نشان داده است؛ يک عامل مادههايي را دربرميگيرد که بيانگر نبود افکار، احساسات و رفتار منفي دربارة فرد خاطي است (نبود منفي)؛ عامل ديگر، بيانگر وجود افکار، احساسات و رفتار مثبت دربارة فرد خاطي است (وجود مثبت). بنابراين، مقياس حاضر هم پاسخهاي منفي و هم پاسخهاي مثبت را ميسنجد. پرسشها بين 1تا5 نمرهگذاري ميشود. نمرههاي بالا بيانگر بخشش و نمرههاي پايين نشانة عدم بخشش است. اين مقياس در سال 1998 براي سنجش واکنش زنان نسبت به بدي که در رابطة عاشقانه خود ديده بودند، ساخته شد؛ اما بعدها پرسشهاي آن بهگونهاي تغيير پيدا کرد که همة افراد و هر نوع بدي را دربرگيرد. بين اين مقياس و مقياس بخشش انرايت، همبستگي مثبت به دست آمده و بين اين مقياس و مقياسهاي دينداري، سلامت معنوي، اميد و اشتياق اجتماعي، همبستگي مثبت و مقياسهاي صفت خشم و حالت خشم همبستگي منفي به دست آمده است(N=287,P<0.0001) اعتبار آلفاي كرونباخ آننيز87/0 گزارش شده است. در پژوهش حاضر، پس از ترجمة پرسشنامه، بررسي روايي محتوا و مطابقت آن با نسخه اصلي، اعتبار آلفاي كرونباخ آن بر روي نمونة تحقيق 83/0 به دست آمد.
روش اجراي پژوهش
ابتدا ده زوج به طور تصادفي در دسترس از بين داوطلبان شركت در كلاسهاي آموزشي مركز مشاوره انتخاب، و در دو گروه بخشش و كنترل به طور تصادفي قرار گرفتند. پس از اجراي پيشآزمون بر روي هر دو گروه، آموزش بخشش با روش مشاوره گروهي به گروه بخشش آغاز شد. در طول دوره، مشاور به منزلة تسهيلگر عمل كرد و بر اصول اولية مشاوره گروهي مانند تعامل بين اعضا، ارائة بازخورد، بيان احساسات نسبت به يکديگر و حمايت تأکيد شد. در هر جلسه، پس از ارائه محتواي آن توسط مشاور، اعضاء تشويق ميشدند تا عقايد و احساسات خود را بيان كنند، در برابر يکديگر واکنش نشان دهند و مشارکت فعال داشته باشند. در طول دوره، از آموزشهاي سنتي و يکطرفه پرهيز شد. در پايان هر جلسه، تکليفي مرتبط با آن ارائه ميشد. اين آموزش به مدت 20 ساعت در 5 هفته، هر هفته 4 ساعت ارائه شد. محتواي جلسات بر اساس الگوي پنج مرحلهاي ريپلي و ورتينگتن (2002) در 5 هفته ارائه شد که عبارت است از:
بيان احساسات منفي و رنجش از ديگران: در اين جلسه پس از مقدمهاي کوتاه، اجراي پيشآزمون و ارائة محتوي جلسه، از زوجها خواسته شد تا فهرستي از رنجها آسيبها و بديهاي ديدهشده از دورة کودکي تا کنون تهيه كنند. سپس از آنها خواسته شد ميزان انرژي صرفشده بر روي هر يک از افراد فهرستشده را بر مبناي 1 تا 100 مشخص، و دربارة جزئيات آن با گروه تعامل كنند. هدف از چنين فرايندي، تخليه هيجاني و توجه به انرژي تلفشده براي بديهاي ديگران است.
درك نيازها، انگيزشها، دلايل رفتاري ديگران (همدلي): در اين مرحله، پس از بيان محتواي جلسه توسط مشاور، اعضاي گروه دربارة چگونگي درک ديدگاه ديگران، انگيزشها، دلايل رفتاري و توانايي همدلي به تعامل پرداخته و آموزش ديدند. اينکه چرا از نظر ما برخي بدي کرده و دلخوري ايجاد ميكنند، مورد بحث واقع شد.
بيان بديهايي كه آنها در حق ديگران كردهاند ( تواضع): پس از ارائه محتواي جلسه، از افراد خواسته شد تا فهرستي از بديهايي که در حق ديگران كردهاند تهيه، و دربارة جزئيات آن به تعامل بپردازند. چنين فرآيندي به افزايش تواضع و فروتني فرد کمک کرده، درمييابد که او هم زمانهايي در حق ديگران بدي كرده، بخشيده شده يا انتظار بخشش داشته است.
كنار گذاشتن كينه و انتقامجويي و ابراز بخشش: پس از ارائه محتواي جلسه توسط مشاور، از زوجها خواسته شد تا توانايي بخشش خود را آزمايش و دربارة آثار کينه و انتقامجويي تبادلنظر، و موانع بخشش را بررسي كنند. آنها از يکديگر طلب بخشش، و آشکارا ابراز بخشش كردند و دربارة نحوه بخشش ديگران نيز به تعامل پرداختند.
نگهداري و قرارداد: در اين مرحله، قرارداد افراد با خود براي مواجهه با موقعيتهاي آينده و ادامة بخشش مشخص شد؛ اينکه چگونه ميتوانند ضمن حفظ مهارتهاي آموختهشده آنها را در موقعيتهاي آينده به کار گيرند. همچنين دربارة اهداف و شرايط جديد زندگي به تعامل پرداختند؛ شرايطي که با ادامه بخشش از اضطراب، غم، اندوه و خشم ميتوان دور شد. در پايان پسآزمون اجرا شد.
پس از چهار ماه، براي اجراي آزمون پيگيري، از زوجها دعوت شد. در اين فاصله، هيچگونه مداخلهاي صورت نگرفت. در ضمن، گروه کنترل نيز در سه مرحلة پيشآزمون، پسآزمون و پيگيري فقط تحت آزمون قرار گرفتند.
نتايج
هدف از پژوهش حاضر، بررسي اثربخشي مشاوره گروهي مبتني بر بخشش بود. به طور خلاصه، ميتوان گفت آزمودنيها در رضايت زناشويي و بخشش در مرحله پيگيري پيشرفت معناداري نشان دادند و هر دو فرضيه (زوج درماني مبتني بر بخشش بر افزايش رضايت زناشويي و افزايش مهارت بخشش تأثير دارد) تأييد شدند. به عبارت ديگر، ميزان رضايت زناشويي گروه بخشش در مقايسه با گروه كنترل، در مرحله پيگيري افزايش معناداري داشته است ( 01/0 >P). ميزان بخشش آنها نيز در مرحلة پيگيري افزايش معناداري داشته است ( 03/0 > P ).
جدول 2. نمرههاي و سطح معناداري
آزمون سطح گروه ميانگين انحراف استاندارد N F معناداري
رضايت زناشويي پيشآزمون بخشش 131 24 10 40/5 01/0
کنترل 131 22 10
پسآزمون بخشش 131 31 10
کنترل 131 26 10
پيگيري بخشش 154 25 10
کنترل 127 25 10
بخشش پيشآزمون بخشش 46 10 10 87/3 03/0
کنترل 45 6 10
پسآزمون بخشش 50 9 10
کنترل 46 6 10
پيگيري بخشش 52 6 10
کنترل 44 7 10
ميانگين نمرهها، انحراف استاندارد و سطح معناداري آزمونها، به تفكيك گروه و سطح آزمونها در جدول 2 نشان داده شده است. اعداد بيانگر تأثير معنادار آزمايش و تأييد هر دو فرضيه پژوهش است؛ اما اين تأثير پس از چهار ماه در مرحلة پيگيري مشهود شده است. به عبارت ديگر، آزمودنيها در مرحلة پسآزمون تغييري از خود نشان ندادهاند. ميزان بخشش آنها در مرحلة پسآزمون تغيير داشته است ( 09/0 < P) اما معنادار نيست.
نمودار 1: مقايسة دو گروه كنترل و بخشش در آزمون بخشش
نمودار 2: مقايسة دو گروه كنترل و بخشش در آزمون رضايت زناشويي
نمودارهاي 1 و 2 تفاوت دو گروه كنترل و بخشش را در آزمون رضايت زناشويي و بخشش نشان ميدهند. همانطور كه نمودار 1 نشان ميدهد، گروه بخشش در مرحلة پسآزمون بخشش، افزايش نمره را نشان ميدهد. اين افزايش در مرحلة پيگيري معنادار است و گروه كنترل، كمي افت نشان ميدهد. همچنين نمودار 2 بيانگر تفاوت معنادار دو گروه بخشش و کنترل در مرحلة پيگيري رضايتزناشويي است. گروه بخشش پيشرفت محسوسي در رضايتزناشويي داشته است و گروه كنترل كمي افت نشان ميدهد.
جدول 3 مقايسههاي دوتايي سطوح آزمونها
آزمون سطوح مورد مقايسه تفاوت خطاي معيار معناداري
رضايت زناشويي پيشآزمون و پسآزمون 35/0 80/4 94/0
پيشآزمون و پيگيري 6/9 64/3 01/0
پسآزمون و پيگيري 25/9 10/5 09/0
بخشش پيشآزمون و پسآزمون 85/2 62/1 09/0
پيشآزمون و پيگيري 95/2 34/1 03/0
پسآزمون و پيگيري 1/0 15/1 93/0
در جدول 3 سطوح آزمونها (پيشآزمون، پسآزمون و پيگيري) به صورت دوبهدو مقايسه شد و مؤيد تفاوت معنادار بين پيشآزمون و پيگيري است؛ يعني زوجدرماني مبتني بر بخشش در مرحلة پيگيري، بر رضايتزناشويي و مهارت بخشش تأثيرگذار بوده است.
نتيجهگيري
نتايج پژوهش، تأثير معنادار مشاوره گروهي مبتني بر بخشش بر رضايت زناشويي و مهارت بخشش را در مرحله پيگيري نشان ميدهد. از دو منظر كلي ميتوان نتايج را بررسي كرد: يكي با تمركز بر پيدايش موضوع جديد بخشش و ديگري ماهيت زوجدرماني گروهي. امروزه گروهدرماني زوجها كه ماهيت آموزشي و پيشگيرانه دارد، مورد تأكيد است و اثربخشي آن در بهبود روابط زناشويي تأييد شده است. با اين حال، پژوهشگران و روانشناسان بر اين باورند كه در حال حاضر، خانوده بيش از گذشته نياز به يك زيربناي معنوي و اخلاقي دارد . ازاينروي، در گروه درماني زوجها بايد از روشهايي بهره گرفت كه زيربناي معنوي و اخلاقي خانواده تقويت شود؛ بخشش چنين زيربنايي را فراهم ميسازد.
براي تشخيص اينكه افزايش رضايت زناشويي زوجها بر اثر مشاوره گروهي و پوياييهاي ناشي از آن بوده است و يا آموزش بخشش نيز در آن تأثير داشته است، مقياس بخشش اجرا شد. نمرههاي بخشش بيانگر دو نكتة قابل توجه است؛ يكي اينكه بخشش در مرحلة پسآزمون ايجاد شده است؛ هرچند معنادار نيست؛ اما ميزان رضايت زناشويي در مرحلة پسآزمون تفاوتي با پيشآزمون نداشته است و در مرحلة پيگيري تفاوت چشمگيري داشته، و از ميزان بخشش نيز فراتر رفته است. به نظر ميرسد كه مقدار كمي بخشش، براي ايجاد مقدار بيشتري رضايت زناشويي مؤثر است و ممكن است افراد بتوانند زود ببخشند؛ اما فراگير شدن نتيجة بخشش بر زندگي و تعميق آن، به زمان نياز دارد. به همين دليل، تأثير آن بر رضايت زناشويي در مرحلة پيگيري، چهار ماه پس از آزمايش، آشكار شده است. ممكن است دليل ديگر به ماهيت آموزش بخشش مربوط باشد؛ زيرا فرآيند آموزش بخشش، به گونهاي است كه صرفنظر از نوع الگوي آن، افراد بايد بتوانند رنجشها و آسيبهاي گذشته را در اولين گام يادآوري كنند. چنين فرآيندي دو نكته را نشان مي دهد: يكي اينكه بخشش اجازة فراموشي و سركوبي آسيبهاي گذشته را به فرد نميدهد. اين تفاوت، بخشش را با برخي از فرآيندها مانند فراموشي، چشمپوشي و مصالحه نشان ميدهد؛ دوم اينكه يادآوري آسيبها و بديها به طور موقت ميتواند تعارضها درونفردي و بينفردي بيشتري را ايجاد کند و فرد را وارد برزخ كند. به همين دليل، براي اينکه فرد بتواند تعارضها و آسيبهاي آشكارشده را حل كند، به زمان نياز دارد. به نظر ميرسد چنين فرآيندي شبيه نبش قبر و دفن مجدد خاطرات و آسيبها است تا اينبار فرد براي هميشه از آسيبهاي گذشته خداحافظي كند. با در نظر گرفتن تأثير بخشش در مرحلة پيگيري و تبيين آن، نتايج پژوهش حاضر با برخي از پژوهشها همسو و با برخي ناهمسو است. بورچارد و همكاران (2003) نيز نشان ميدهند كه ميزان بخشش در مرحلة پيگيري معنادار است. اما سلز و همكاران (2002) نشان ميدهند كه ميزان بخشش در مرحلة پسآزمون معنادار است و در مرحلة پيگيري افت پيدا ميكند. به دليل ماهيت ويژة بخشش و زمانبر بودن تأثير آن، انتظار افت يا عدم تغيير رضايت زناشويي در مرحلة پسآزمون و افزايش آن در مرحلة پيگيري منطقيتر به نظر ميرسد و بيشتر شواهد، بهويژه شواهد جديدتر همسو با اين عقيده ميباشد . با اين حال، تفاوت در روش تحقيق، ابزارها و آزمودنيها را نبايد از نظر دور داشت. از نظر تأثير بخشش بر افزايش رضايت زناشويي و بهبود كيفيت زندگي زوجها، بدون در نظر گرفتن مرحلة تأثير گذاري آن و روش تحقيق، نتايج پژوهش حاضر با پژوهشهاي قبلي همسو است .
اما چگونه ممكن است بخشش بر رضايت زناشويي و كيفيت زندگي تأثير بگذارد. با استناد به آية 237 سورة بقره، بخشش نوعي قانون اخلاقي به شمار مي رود که در کنار قوانين حقوقي و اجتماعي، به زندگي خانوادگي روح انساني و عاطفي ميبخشد و رضايت زوج را از زندگي خود افزايش ميدهد. در آية 149 نسا، ضمن توصيه خداوند به گذشت از بديها، بخشش را به منزلة يکي از صفات خداوند معرفي كرده و عمل بخشش از جانب انسانها، يعني متصفشدن انسان به يکي از صفات خداوند . بنابراين، چنين اتصافي ميتواند سلامت و رضايت فردي و خانوادگي را در پي داشته باشد. براساس سخن امام علي كه ميفرمايد: «عفو و گذشت موجب نزول رحمت الهي است» ، نزول رحمت الهي در روابط زناشويي، شادي و احساسات مثبت را جايگزين کينه و احساسات منفي ميكند. امام در جاي ديگر ميفرمايد: «همانطور که دوست داري خداوند سبحان تو راعفو کند، تو نيز مردم را عفو کن و هيچ وقت بر گذشت و عفو خود پشيمان مباش» . به نظر ميرسد انسان با عفو و بخشش ديگران، حقي را براي خود حفظ ميکند و آن اينکه در وقت خطا و لغزش، از خداوند انتظار بخشش دارد. بنابراين، يکي از ريسمانهاي محکمي که فرد را به ديگران و خداوند نزديک ميکند، بخشش است.
پژوهشگران حوزة بخشش معتقدند فرآيند بخشش مشابه ساير فرآيندهاي انطباقي است. اگر روشهاي انطباقي را به دو دسته مسئلهمدار و هيجانمدار تقسيم كنيم، بخشش جزو روشهاي هيجانمدار است. پژوهشها نشان ميدهد كه شيوههاي مسئلهمدار در موقعيتها با كنترل بالا مؤثرتر است؛ زيرا فرد ميتواند در محيط خود تغيير هايي به وجود آورد؛ اما در موقعيتهاي با كنترل پايين، روشهاي مسئلهمحور ممكن است ايجاد ناكامي كند. در چنين موقعيتهايي، روشهاي هيجانمدار مؤثرتر است؛ زيرا ضمن كمك به تخليه و مديريت هيجانات منفي ناشي از درماندگي و نااميدي، به تقويت حمايت اجتماعي و سازگاري فرد كمك ميكند. در حالي كه كنترل ناچيزي بر محيط دارد . به اين ترتيب، فردي كه ميبخشد، يك فرآيند انطباقي هيجانمدار را طي ميكند و تغييري در نگرش و كيفيت ارتباط او به وجود ميآيد.
شواهد بيانگر آن است كه بخشش تغييرهايي در سيستم عصبي و فيزيولوژيكي فرد ايجاد كرده، و استرس را كاهش ميدهد. فعاليت سيستم عصبي در حالت نابخشودگي، مشابه حالتي است كه فرد استرس و هيجانات منفي را تجربه ميكند. بخشش، بخشهايي از نواحي مغز را فعال ميسازد كه با كاهش استرس و افزايش سازگاري مرتبط است. همچنين شواهدي مبني بر رابطة بخشش با كاهش سطح كورتيزول، كاهش فشار خون و كاهش تنش ماهيچههاي صورت وجود دارد.
از بعد روانتحليلي، بخشش تعارضهاي ناشي از دلبستگي را حل كرده، از سركوبي خشم جلوگيري ميكند. براساس نظرية دلبستگي، تعارضهاي دلبستگي دوران کودکي ممکن است به دوران بزرگسالي و ازدواج تسري پيدا کرده، زندگي زناشويي را با مشکل مواجه سازد. ظرفيت بخشش در دورة كودكي شكل ميگيرد؛ زماني كه كودك سعي ميکند تا دو بعد تصوير مادر (عشق و نفرت) را در درون خود به صورت يكپارچهاي حل كند، اولين بخشش بين او و مادر مبادله ميشود.
مشاوره گروهي مبتني بر بخشش، در ادبيات پژوهشي، موضوعي جديد است. تا سال 1997، تنها 58 مورد تحقيقات تجربي دربارة بخشش گزارش شده است. ما تقريباً چيزي درباره بخشش نميدانيم و براي درك ماهيت پيچيدة آن راهي دراز در پيش است. بنابراين به دليل تازگي اين حوزه، استفاده از گروههاي داوطلب و عدم کنترل تأثير متغيرهاي مداخلهگر، (مانند: عوامل مربوط به خانوادة اصلي، نقشهاي زن و مرد، ساختار قدرت، ماهيت آسيب ارتباطي، عوامل فرهنگي ـ ديني و شخصيت) در تعميم نتايج پژوهش حاضر بايد احتياط كرد. پيشنهاد ميشود تحقيقات آينده نيز اين عوامل، و هم اثربخشي مداخلههاي كوتاهمدت مبتني بر بخشش را بررسي كنند؛ زيرا پژوهش حاضر نشان ميدهد كه بخشش در بلندمدت مؤثرتر بوده است. امروزه بيشتر بر درمانهاي كوتاهمدت، تاكيد ميشود. با اين حال، ارزش پيگيريهاي بعدي و طولي آثار مشاوره مبتني بر بخشش بر ابعاد زندگي به جاي خود باقي است؛ زيرا بخشش ميتواند به مرور بر ابعاد معنوي و سلامت افراد تأثيرگذار باشد.
منابع
تمیمی آمدی، ع. م، غررالحکم و دررالکلم، شرح و ترجمه هاشم رسولی محلاتی، تهران، چ یازدهم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1388.
ثنائي ذاکر ،ب، مقياسهاي سنجش خانواده و ازدواج، تهران، بعثت، 1379.
سازمان ثبت اسناد و املاك كشور، «وضعيت طلاق و ازدواج»، روزنامه جام جم، شماره 2208، 1387.
سيمون،س، بخشودن، ترجمه مهدي قراچه داغي، تهران، درسا، 1385.
طباطبائی، سيدمحمدحسين، المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ بیست و دوم ، 1385.
مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ سی ام، 1387.
Barnett, J K., & Youngberg, C, Forgiveness as a ritual couples therapy. Counseling and Therapy for Couples and Families, 12, 14-20, 2004.
pandsma, J. M, Forgiveness: A dynamic, theological, and therapeutic analysis: Pastoral Psychology, 31,41- 50, 1982.
push, B. L., et al., Forgiveness: a concept analysis. Journal of Holistic Nurses Association, 2001, 19, 27-24.
Burchard, C, et al., A study of two marital enrichment programs and couples quality of life, Journal of Psychology and Theology, 3,240 -252, 2003.
Denton, R., & Martin, M, Defining forgiveness: an empirical exploration of process and role. The American Journal of Family Therapy, 26, 1998, 281 – 292.
Diblasio, F. A., & Benda, B. B, Forgiveness intervention with married couples: Two empirical analyses Journal of Psychology and Christianity,27, 2008, 150-158.
Dinkmeyer, D. Jr, A systematic approach to marriage education, Journal of Individual Psychology, 3, 2007, 315-321.
Enright, R. D., & Fitzgibons, R. P, Helping Clients Forgive, an Empirical Guide for Resolving Anger and Restoring Hope. American Psychological Association, 2000.
Exline, J. J., et al., Forgiveness and Justice: A research agenda for social and personality psychology. Personality and Social Psychology Review,4, 2003, 337-348.
Fasta, L. M,. A review of forgiveness literature with implications for nursing practice. Holist Nurse Pract, 4, 2000, 77- 86.
Gordon, K. C., & Baucam, D. H, Forgiveness and marriage: Preliminary support for a measure based on a model of recovery from a marital betrayal. The American Journal of Family Therapy, 31, 2003, 179-199.
Hargrave, T. D, Families and forgiveness: A theoretical and therapeutic framework, Therapy for Couples and Families, 2, 1994, 339-348.
Harris, A. H. S, Effects of a group forgiveness, perceived stress, and trait-anger, Journal of Clinical Psychology, 6, 2006, 715-733.
Hawley, D., & Olson, D. H, Enriching newlyweds: an evaluation of three enrichment programs, The American Journal of Family Therapy, 2, 1995, 129- 147.
Horwitz, L, The capacity to forgive: intra psychic and developmental perspectives, Journal of American Psychoanalytic Association, 53, 2005, 4585-511.
Jen Huang, W, An Asian perspective on relationship and marriage education, Family Process, 2, 2005, 161-173.
Karremans, J. C., et al., Forgiveness and its association with personal thinking, feeling and doing beyond the relationship with the offender, Personality and Social Psychology Bulletin, 10, 2005, 1315-1326.
Kruglanski, A.W.,& Higgins, E .T, Social Psychology: Handbook of basic principles. New York: The Guilford Press, 2007.
Linley, P. A., & Joseph, S, Positive Psychology in Practice. Hoboken, New Jersey: John Wily& Sons, 2004.
Macaskill, A, Defining forgiveness: Christian clergy and general population perspectives, Journal of Personality, 5, 2005, 1237-1269.
Maltby, J., Macaskill, A., & Gillet, R, The cognitive nature of forgiveness: using cognitive strategies of primary appraisal and coping to describe the process of forgiving. Journal of Clinical Psychology, 63, 2007, 555-565
Mauldin, G. R, Forgive and Forget: A Case example of Contextual Marital Therapy, Counseling And Therapy For Couples and Families, 11, 2003, 180-18
Murray, R, Forgiveness as therapeutic option. Counseling and Therapy for Couples and Families, 3, 2002, 315- 321
Palery, F. G., Realia, C., & Finchman, F, Marital quality, forgiveness, empathy, and rumination: A longitudinal analysis. Personality and Social Psychology (PSBS), 3, 2005, 368-378.
Ripley, J., &Worthington, E. l. Jr., hope – focused and forgiveness – based group interventions to promote marital enrichment, Journal of Counseling & Development,80, 2002, 452 - 463.
Risch, G., Riley, L & Lawer, M, Problematic issues in the early years of marriage: content for premarital education. Journal of psychology and theology, 3, 2003, 315-321.
Rotter, J, Letting go: Forgiveness in counseling. Counseling and Therapy for Couples and Families,9, 2001,174- 177.
Rye, M. S., Loiacono, D. M., Folk, C. D., Olszewski, B. T.,Heim, T.A., & Madia, B. P, Evaluation of the psychometric properties of two forgiveness scales.Current Psychology: Development. Learning. Personality, 20, 2001, 260-277.
Sager, D. E., & Sager, W.G, Sanctus marriage enrichment. Counseling and Therapy for Couples and Families, 2, 2005, 212-218.
Sandage, S.J., Hill, P.C., & Vang, H.C, Toward a multicultural positive psychology: Indigenous forgiveness and Hmong culture. The Counseling Psychologist, 31, 2003, 564- 592.
Sells, J.N., Giordano, F. G., & King, L, A Pilot study in marital group therapy: Process and outcome. Counseling and Therapy for Couples and Families,10, 2002, 156-166.
Snyder, C. R, Handbook of Hope. Academic press, 2000..
Smith, E.J, The strength – based counseling model. The Counseling Psychologist, 34, 2006, 13-79.
Stanly, S. M., Markman, H. J., Whitton, S. W, Communication, conflict and commitment: Insight on the foundations of relationship success from a national survey. Family process, 4, 2002, 659-674.
Staub, Ervin, The psychology of good and evil. Campidge University Press, 2003.
Teresa, Maria. , Vinsonneau, Genevieve. , Neto, Felix. , Girard, Michelle, Etienne, Forgiveness and satisfaction with life, Journal of happiness studies, 4, 2003, 323-335.
Thompson, L.y., Snyder, c,r., Hoffman,l.,Michael,S.T., Rasmussen, H., B.,Laurels, H,L., Neufeld, J. E., shorey, H.S., Roberts, J.,& Roberts, D.E, Dispositional forgiveness of self, others, and situations. Journal of Personality, 2, 2005, 313 - 359.
Waldron, V.R., Kelly, D. L, Forgiving communication as a response to relational transgressions, Journal of social and Personal Relationships, 22, 2005, 723-742.
Worthington, E. L. Jr., & Wade, N. G, The Psychology of unforgiveness and forgiveness, an implications for clinical practice, Journal of Personality and Social Psychology, 82, 1999, 675-686.
Worthington, E. L. Jr., & Scherer, Michael, Forgiveness is an emotional-focused coping strategies that can health risks and promote health resilience: theory, Review, and hypotheses. Psychology and Health,19, 2004, 385-405.
Worthington, E. l. Jr, Hope focused marriage: recommendation for researchers, clinicians and church workers, Journal of psychology and theology, 3, 2003, 231-239.
Worthington, E. l. jr, Everett. Buston, Beverley g, & Hammond's, Michael, A component analysis of marriage enrichment: information and treatment modality, Journal of Counseling and Development, 67, 1989, 555 - 560.