علياصغر سياحتهويدا
استاد کمی با تاخیر وارد کلاس شد؛ بچهها گرم صحبت بودند که آمدن استاد را متوجه نشدند، استاد گلویی صاف کرد و سرجای خود ایستاد، بچهها هم خودی جمع کردند و به احترام استاد ایستادند. استاد با لبخند خواست تا بنشینند و گفت: فکر کنم بحث مهمی است که اینقدر گرم صحبت شدهاید، خب میشنوم، یکی برایم تعریف کند که چه خبر است...