سال ششم، شماره دوم، پياپي 12، پاييز و زمستان 1393
سيدمحمدرضا موسوي نسب / استاديار مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني ره smrmn1346@gmail.com
دريافت: 12/7/1393 ـ پذيرش: 10/12/1393
تربيت عرفاني و معنوي با موضوع )معرفت الله(، هدف )قرب و فناي في الله) و روش خاص (کشف و شهود(، از مهم ترين ساحات و جنبه هاي تربيتي انسان است. ازاين رو شايسته است كه تلاش هاي تربيتي انسان در مسير رشد و شکوفايي اين ساحت، يعني تعالي معنوي و عرفاني انسان جهت دهي شود. اهداف اين عرصه (معرفت يابي، محبت يابي، اطاعت ورزي و خداگونگي) مبتني بر هست ها و نيست هايي در حوزة هستي شناختي و انسان شناختي و معرفت شناختي است. دستيابي به اين اهداف نيز از سويي بر بايدها و نبايدهاي برآمده از مباني استوار است و از سوي ديگر به روش ها و راهبردهايي نياز دارد که از منابع اصيل ديني و بيانات رهپويان اين وادي به دست آمده است. در پژوهش پيش رو با روش توصيفي ـ تحليلي به بررسي اهداف اصول و روش هاي عرفاني پرداخته ايم.
کليدواژه ها: تربيت عرفاني، تربيت معنوي، اصول تربيت عرفاني، اهداف تربيت عرفاني، روش هاي تربيت عرفاني.
ساحت تربيت عرفاني و معنوي، در مقايسة با ديگر ساحت هاي تربيتي، از يك نگاه كه داراي موضوع (معرفت الله)، هدف (قرب و فناي في الله) و روش خاص (كشف و شهود) است، در عرض ديگر ساحات تربيتي قلمداد مي شود؛ اما از اين نگاه كه هدف اين ساحت، مآل و هدف غايي ديگر ساحات است، در طول ديگر ساحات جاي دارد و در حكم لُبّ اللباب و نقطة اوج است؛ يعني هدف از تحقق همة ساحت هاي تربيتي، عبارت است از شكوفايي گرايش به معرفت الله و تجربة معنويت تام توحيدي كه حقيقت قرب الهي در زندگي است. علامه مصباح در اين باره مي گويد: ترديدي نيست كه بايد جامعه اي مبتني بر عدل و داد به وجود آيد؛ ظلم برچيده شود و هر كس به حق خود برسد؛ روابط انساني و اجتماعي سالم ميان افراد جامعه برقرار گردد و انسان هايي سالم و تن درست در جامعه زندگي كنند. همة اين امور بايد محقق شوند تا زمينه هاي لازم براي رشد معنوي و روحي هرچه بيشتر و بهتر انسان ها و تحقق كمال واقعي ايشان كه قرب الي الله است فراهم آيد. ازاين رو مي توان گفت عرفان حقيقي تلاشي است براي رسيدن به عالي ترين مقامي كه براي يك انسان ممكن است (مصباح يزدي، 1390، ص32).
تربيت عرفاني معنوي با گذار متربي از دست كم سه مرحلة معرفت، محبت و اطاعت همراه است. بر اساس تحليل مفهومي واژة اطاعت و نيز آيات و روايات مي توان اثبات كرد كه حقيقت اطاعت جز با وجود معرفت و محبت حاصل نمي شود. توضيح اينكه دين ورزي و اطاعت فرايندي مركب از دو عنصر است: بينش و گرايش. بينش از سنخ جزم و علم است و گرايش از سنخ انگيزه و ميل و علاقه و عمل است. همة رواياتي كه دين را بر مبناي حب و بغض معرفي مي كنند، به اين مسئله اشاره دارند كه دين داري صرفاً علم و يقين منطقي نيست؛ بلكه گرايش قلبي و محبت دروني در كنار معرفت موجب مي شود كه انسان به سوي كمالات محبوب كشيده شود.
بي ترديد هرگونه گرايشي معلول معرفت است و محبت به خدا از اين قاعده مستثنا نيست. محبت راستين كه عبادت و اطاعت صادقانه را به دنبال دارد، ناشي از معرفت عظمت و جلال و جمال الهي است. روايت امام صادق گوياي اين حقيقت است: ايها الناس ان الله جلّ ذكره، ما خلق العباد الا ليعرفوه فاذا عرفوه عبدوه فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عباده ما سواه... (ابن بابويه، 1385، باب 9، ح1)؛ اي آدميان همانا خداوند بندگان را خلق نكرد مگر آنكه او را بشناسند و هنگامي كه شناختند بندگي كنند و چون بندگي كنند، به بندگي خداوند از بردگي ديگران بي نياز گردند.
متربيان نخست بايد به بالاترين و عميق ترين سطح معرفت الله دست يابند. به دنبال اين معرفت، عشق و دل دادگي به خداي سبحان و مظاهر اسما و صفات او ظهور مي يابد. اين عشق اگر حقيقي و واقعي باشد، بنده را به اطاعت و تسليم در برابر ربوبيت تشريعي او وا مي دارد. اين فرايند حاكي از درهم تنيدگي شريعت، طريقت و حقيقت است (مصباح يزدي، 1390، ص63)؛ چراكه بر پاية آية كريمة ما خَلَقْتُ الْجِنَّ والْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ (ذاريات: 56) دستيبابي به فلسفة اصلي آفرينش آدمي، معرفت الله است كه به پايبندي به عبوديت و تسليم مي انجامد. اگر غايت آفرينش را اطاعت پروردگار بدانيم، اين معرفت است كه به واسطة محبت، عبادت الهي را به ارمغان مي آورد. شاهد اين مدعا، آية قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ (آل عمران:31) است كه به خوبي به رابطة محبت و اطاعت اشاره دارد.
بر پاية مفاد برخي از آيات و روايات، تربيت عرفاني و معنوي، در همة متربيان شكوفا نمي شود و در ميان كساني هم كه به اين موهبت دست مي يابند، تحقق آن تشكيكي است. اهميت پرداختن به تبيين و توضيح فرايند تربيت عرفاني و معنوي، به دليل افراط و تفريط هايي است كه در طول تاريخ و به ويژه در دورة معاصر در زمينة سير و سلوك، تزكيه، تهذيب و معنويت خواهي روي داده است. مقالة حاضر تلاشي براي نظام مندسازي تربيت اين ساحت بر اساس تبيين اهداف، اصول و روش هاي تربيت عرفاني و معنوي است. اين پژوهش ماهيتي كيفي دارد كه به روش توصيفي ـ تحليلي و با استفاده از منابع كتابخانه اي به انجام رسيده است.
عرفان در لغت به معناي معرفت (شناخت) است (همان، ص33). اين واژه دست كم با شش كاربرد در مضامين مفهوم كلي استفاده شده كه هركدام شامل بيان ها و برداشت هاي گوناگوني است. اين كاربردهاي شش گانه عبارت اند از: عرفان به مثابه آموزه، تجربه، علم، راه نجات، نوعي معرفت ويژه، فرايندي از تغيير و دگرگوني (ر.ك: قاسم كاكايي و علي موحديان عطار، 1384).
عرفان به مثابه يك علم، خود به دو شاخة عرفان عملي و نظري تقسيم مي شود. عرفان عملي عبارت است از مجموعه سفارش هاي لازم ديني براي مبارزه با هواي نفس و رسيدن به مقامات معنوي شناخت حضوري و شهودي خداوند. عرفان نظري شامل منظومه اي از دريافت هاي باطني، از طريق كشف و شهود پيرامون نظام هستي است كه افراد واجد شرايط آن را ادراك مي كنند و عارف آن دريافت ها را با زبان استدلال و برهان بيان مي كند. به عبارت ديگر مراد از عرفان عملي آن دسته از تعليماتي است كه مشتمل بر شيوة سلوك و آيين رفتار است؛ ولي عرفان نظري متكي بر مفاهيم است و به منزلة علم داراي مسئله و برهان است (مصباح يزدي، 1390، ص37). با اين حال در نوشتار پيش رو، عرفان عبارت است از نوعي معرفت مستقيم و حضوري منتج از كشف و شهود. به بيان دقيق تر عرفان، معرفت شهودي خداوند است، كه از طريق تهذيب نفس و صفاي باطن حاصل مي شود. ابن سينا مي نويسد: آن كس كه فكر خود را متوجه عالم قدس كرده است تا نور حق پيوسته بر باطنش بتابد، عارف نام دارد (ابن سينا، 1375، ص143). بر پاية يك فرمودة علوي مي توان عارف را كسي دانست كه به هيچ چيزي نمي نگرد مگر آنكه پيش از آن، خدا را مي بيند (مازندراني، 1382، ج1، ص250).
واژة معنوي منسوب به معنا و در مقابلِ واژة لفظي است. اين كلمه در معاني ديگري از جمله حقيقي، راست، اصلي، ذاتي، مطلق، باطني، و روحاني نيز به كار ميرود و در اصطلاح عرفان اسلامي، شخص معنوي يعني كسي كه درگير امور غيرمادي است و به واقعيتي فراتر از ماده ميپردازد و خود را به خدا منتسب ميكند (لغتنامه دهخدا).
معنويت در لغت، مصدر جَعلي، و برگرفته از واژة معنوي است. معنويت در طول تاريخ كاربردهاي گوناگوني داشته است. واژة معنويت در اوايل قرن پنجم، با توجه به كاربردهاي كتاب انجيل، به هر چيزي كه به كليسا و روحانيون تعلق داشته است، گفته مي شد. با آغاز قرن دوازدهم، معنويت، در مقابل جسمانيت و ماديت قرار گرفت. در قرن هجدهم و نوزدهم، كاربرد اين معنا رو به افول گذاشت و در دوران مدرن، معنويت به كلي از مفهوم مطرح در مفهوم اديان ابراهيمي جدا شد و متضمن مفهومي شد كه بيشتر توسط روان شناسان انسان گرا به كار مي رود و عبارت است از ويژگي درون گرايي كه منجر به رفاه و توسعة تجربة دروني افراد مي شود. اين واژه تنها در اوايل قرن بيستم دوباره، با تجديد حياتي كه عمدتاً به كمك نويسندگان كاتوليك فرانسوي صورت گرفت، در معناي اصلي ديني يا نيايشي به كار رفت و به تدريج بر اموري ويژه و گوناگون اطلاق شد (بهرامي، 1387). امروزه با تحولاتي در معناي اين واژه روبه روييم و معناهايي چون تمركز، ايجاد خلأ، آرامش حاصل از تأمين نيازهاي مادي، معناي زندگي و هدفمندي آن، از آن اراده مي شود.
با اين حال معنويت در نوشتار حاضر عبارت است حالت نوراني ملكوتي و باطني، كه بر اثر بندگي و اطاعت از دستورهاي خداوند و دوري از پليدي ها در انسان ايجاد مي شود. در آموزه هاي برگرفته از قرآن و مكتب اهل بيت، معنويت اشاره به توانايي ارتباط معنوي و عرفاني با خداوند، و ابراز فقر و وابستگي(فاطر: 15) به او و نيز استمداد از درگاهش در قالب ذكر، دعا، نيايش، توسل و مانند آن دارد. اهل بيت عصمت و طهارت به ويژه امام علي بن الحسين در صحيفة سجاديه با عرضة دعاها و نيايش هاي گوناگوني كه آدمي را در فراز و نشيب زندگي به خداي خود ربط مي دهد، شيرين ترين و جذاب ترين روش كسب معنويت را به جامعة بشري هديه كرده اند. پيش از اين منابع معنوي و عرفاني، قرآن كريم به منزلة كتاب زندگي و آيين ارتباط بندگان با خداي سبحان، بهترين و كامل ترين معارف و روش هاي رسيدن به اوج قلة معنويت را در اختيار آدمي قرار داده است.
تربيت عرفاني عبارت است از: زمينه سازي براي تعالي بخشي و شكوفاسازي نيازها و ظرفيت هاي معنوي متربي در چارچوب شريعت و آماده سازي وي براي پيمودن مراحل سير و سلوك و شهود حق.[1] بنابراين در تربيت عرفاني و معنوي، نخست بايد به دنبال آگاه سازي متربي نسبت به نياز و ظرفيت معنوي خود و سپس هدايت او به بهره گيري از راه هاي پرورش توانايي هاي باطني خويش با دوري از حجاب هاي نفس و مراتب پست دنياي حس و ماده، و رهايي از چنگ نفس اماره و تقويت ايمان و اخلاص در چارچوب موازين ديني و دستيابي به عشق خدا بود. در پايان متربي مي كوشد همزمان با پيمودن منازل، حالات و مقامات، جذبه ها، نفحات و حالات روحاني را دريابد و به فناي في الله و بقاي بالله برسد.[2]
با توجه به اين نكته كه دين دست كم سه عرصة باورها، ارزش هاي اخلاقي و احكام رفتاري را دربر مي گيرد، بر اساس اين سه عرصه، سه ساحت تربيت اعتقادي، عبادي و اخلاقي، شكل مي پذيرد. تربيت معنوي و عرفاني، روح و باطن هريك از اين ساحات قلمداد مي شود؛ چراكه در تربيت اعتقادي، متربي در رسيدن به باورهاي متقن و مستدل، ياري رساني مي شود؛ در تربيت اخلاقي، به شناخت و دروني سازي ارزش هاي اخلاقي كشانده مي شود و سرانجام در تربيت عبادي، باورها و ارزش ها به يكديگر پيوند مي خورند و ميوة اطاعت، عبادت و تسليم در برابر احكام الله را به بار مي آورند. برايند تربيت يافتگي در سه ساحتي كه مجموعاً تربيت ديني به شمار مي روند، به شرط آنكه به صبغة شهود، كشف و محبت الهي آذين شود، باطن و گوهر تربيت ديني يعني تربيت عرفاني است.
بر پاية آنچه در آغاز توصيف اين ساحت سترگ تربيتي گفتيم، تربيت عرفاني بر سه ستون معرفت، محبت و اطاعت استوار است. چيدمان اهداف، اصول و روش هاي اين ساحت، بر پاية اين الگوي ساختاري پيش رفته است. در اين الگو مربيان مي كوشند متربيِ سالك را به مواهب معرفت، محبت و اطاعت مفتخر سازند و او را در راه يابي به قلة كمال انساني كه همان خدايابي و خداگونگي است، ياري دهند. فرايند تربيت معنوي و عرفاني از جاده اي پيچان و پررهزن مي گذرد كه نيازمند نظارت مربي و خودباني سالك است. كوچك ترين غفلت يا بي توجهي از سوي مربي يا سالك، منجر به ازراه افتادگي و فرورفتن در دام شيطان است. در دوران معاصر با ظهور مكتب هاي عرفاني انحرافي، اين ديده باني و مراقبت ضرورتي دوچندان دارد و كارشناسان را بر آن مي دارد كه نقشة راهِ هموار و مطمئني را براي اين امر مهم تدارك ببينند. چيدمان اهداف، اصول و روش هاي زير، اقدام نخستيني براي تدارك اين مهم است.
مربيان يا پيران عرصة تربيت معنوي و عرفاني، در نخستين گام تربيتي، بايد سالك متربي را به خوديابي، خودباوري و خودشناسي اي برسانند كه سكوي پرش وي براي معرفت الله باشد. بر پاية يك فرمودة مشهور نبوي كه مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ (مجلسي، 1403ق، ج 1، ص32)، معرفت شهودي از خويشتن، فقر ذاتي و ظرفيت هاي كمال جويانه مي تواند به معرفت الله بينجامد. متربيان بايد به هوش باشند كه برخلاف ديگر ساحت ها، ساحت تربيت معنوي و عرفاني در گرو دستيابي به معرفت حضوري، كشفي و شهودي است. اين دستيابي در گام نخست، نيازمند بيداري و فعال سازي معرفت اجمالي و بالقوة خداجويي است.
وجود ميل به معنويت و گرايش به عرفان در انسان موجب شده است تا فرقه ها، نحله ها و مكتب هاي فراواني با اغراض گوناگوني مانند اغراض سياسي، سودجويي هاي مادي، مريدپروري و مبارزه با عرفان حقيقي به وجود آيند. وجود فرقه هايي مانند شيطان پرستي، عرفان هاي كيهاني، اوشو، اكنكار، دالايي لاما، كابالا، بودا، جين و برهمن گونه اي از اين عرفان ها هستند كه برخي از آنها معنويت را در حد تمركز و خلأ معرفتي يا آرامش در پرتو رسيدن به نيازهاي مادي تنزل داده اند (ر.ك: شريفي، 1389).
بايد توجه داشت كه يكي از آداب دانستن و عمل به معارف الهي، نداشتن ديدگاه هاي انحرافي است. اين آمادگي، مراتب گوناگوني دارد كه نخستين مرتبة ضروري براي ورود به معارف (چه از جهت علمي و چه از حيث عملي) نداشتن ديدگاه منفي نسبت به حقايق و معارف است. سالك طريق معنويت بايد به دنبال معرفت صحيح از هدف باشد تا با درك صحيحي از راه و طريق رسيدن به هدف والاي خلقت، آن را از بي راهه ها باز شناسد و بدون چنين آگاهي هايي، حركت جز دوري و بعد حاصل ديگري براي او نخواهد داشت. به فرمودة امام صادق: العامل علي غير بصيره كالسائر علي غير طريق ولا يزيده سرعة السير من الطريق الا بعدا (مجلسي، 1404ق، ج1، ص206)؛ عمل كننده بدون بينايي مانند سيركنندة بر غير راه است كه سرعت سير او را جز دوري از راه نمي افزايد (تحريري، 1388، ص34).
تبيين معيارها و ملاك هاي عرفان حقيقي مبتني بر مباني فكري و اعتقادي مستدل و محكم مي تواند طالب معنويت را راهنمايي و از افتادن در ورطه ها و پرتگاه هاي پوچ گرايي و ماديت نجات بخشد. اين هدف در پرتو اصول و روش هاي زير دست يافتني است.
هرچند در فطرت و آفرينش انسان ميل و كشش به سوي معنويت و خداي سبحان به وديعه گذاشته شده است و به تعبيري استعداد عرفاني در انسان ذاتي است، اين امرِ فطري و استعداد ذاتي، گاه كانون بي توجهي قرار مي گيرد و به غفلت سپرده مي شود. افزون بر اين بايد توجه كرد كه به اين كشش فطري و معرفت ابتدايي اصطلاحاً عرفان گفته نمي شود. معرفت عرفاني، مجموعه شهودهايي است كه معمولاً پس از سلوك حاصل مي شود. بنابراين در تربيت عرفاني بايد به بيدار كردن اين ميل فطري و جهت دهي به آن توجه شود.[3] دستيابي به اين هدف (بيداري و جهت دهي گرايش معنوي خداخواهي و توحيدگرايي) با توجه به اصول و روش هايي امكان پذير است كه بدانها اشاره مي كنيم.
آگاه سازي متربي از: 1. آيات و روايات مقامات سالكان، 2. عوامل غفلت زدا (رفتن به قبرستان، گوش سپردن به واعظ)، 3. زيارت مشاهد مشرفه، 4. ديدار با ابرار و سالكان، 5. قرائت آيات انذاري قرآن، دعا و ذكر، 5. سير و سلوك از دوران جواني.
هشدار نسبت به: 1. ضرورت برخاستن از دامن خاك (رضايي تهراني، 1392، ص107 -117)،
2. تكرار نشدن فرصت ها، 3. پيامدهاي غفلت از معنويت (گمراهي، سردرگمي، پشيماني)،
4. سطحي نگري در مسائل زندگي، 5. هم نشيني با اهل دنيا و غفلت، 6. عوامل غفلت آور (مجالس لهو و لعب، دوستان غافل، دنيازدگي، موسيقي غنايي).
آگاه سازي متربي نسبت به: 1. انسان شناسي اسلامي با تأكيد بر فطرت الهي، 2. ظرفيت هاي خداگرايي، 3. زيبايي طلبي، 4. معنويت جويي و كمال خواهي، 5. ماهيتِ از اويي و به سوي اويي انسان، 6. عوامل شكوفايي ظرفيت هاي معنوي، 7. مكتوم و بالقوه بودن ظرفيت هاي معنوي، 8. بيان شاخص هاي فطرت خداجويي و تقويت آن در برابر ظرفيت هاي فجورآور،(شمس: 8) 9. نقش اراده و اختيار در شكوفاسازي ظرفيت هاي معنوي.
آگاه سازي متربي نسبت به: 1. دورنماي زيبايي ها و لذات معنوي، 2. لطافت هاي عرفاني آيات، روايات و نثر و نظم عرفاني،3. آيات و روايات مربوط به معرفت شهودي (اسراء: 1)، 4. زيبايي هاي باطن عقايد، احكام و اخلاق، 5. كتاب هاي سرگذشت سالكان واصل، 6. آثار و بركات سير معنوي (زيستن با آرامش، رستن از دام شيطان، هم جواري با افراد پاك، انسان كامل شدن)، 7. لذت ها و زيبايي هاي تجربه هاي عرفاني و مكاشفات عارفان واصل.
آگاه سازي متربي نسبت به: 1. ادبيات عرفاني با تأكيد بر خداشناسي، 2. شرح اسماء الله و صفات الهي، 3. مضامين آيات عرفاني با تأكيد بر خداشناسي، 4. انس با ادعيه و توجه به مضامين اعتقادي و خداشناسي آن مانند دعاي جوشن كبير، ابوحمزه، افتتاح و صحيفه سجاديه، 5. اعتقادات شيعي با تدريس و يادگيري كتاب هاي اعتقادي، كلامي و عرفاني با تأكيد بر خداشناسي و توحيد مانند كتاب توحيد صدوق، 6. توجه كردن به رعايت تفاوت هاي فردي در دستيابي به معرفت الهي و طي مراحل آن، 7. تشبيه هاي معقول به محسوس در معرفت بخشي نسبت به خداوند.
آگاه سازي متربي نسبت به: 1. معيارهاي عرفان ناب محمدي، نقش شريعت در طريقت و رسيدن به حقيقت، 2. ظرفيت شريعت در ارائه توصيه ها، 3. فلسفة احكام و دستورهاي ديني در ارتقاي معنوي، 4. شمول و دوام آيات مربوط به لزوم اطاعت از دستورهاي خداوند نسبت به واصل و غيرواصل، 5. لزوم مطابقت مباني و دستور هاي عرفاني با داشته هاي فطري، 6. عرفان هاي نوظهورِ منحرف از شريعت و فطرت (افراطي و تفريطي) و سيرة عالمان سالكِ شريعت محور و فطرت گرا (مصباح، 13890، ص153- 136).
آگاه سازي متربي نسبت به: 1. فراواني و درهم تنيدگي ابعاد و نيازهاي انسان، 2. لزوم جامعيت سير و سلوك در توجه به نيازهاي روح و بدن، و اعتدال در تأمين نيازهاي روح و بدن در سير معنوي، 3. لزوم جامعيت سير و سلوك نسبت به رفتارهاي جوارحي و جوانحي، 4. وظايف فردي و اجتماعي،
5. ارتباط و همراهي دنيا و آخرت و مقدمه بودن دنيا براي آخرت، 6. آيات و روايات مربوط به بهره گيري از دنيا و رابطة آن با آخرت، 7. سيرة معصومان و عارفان صادق در بهره گيري از دنيا،
8. درهم تنيدگي دين و سياست در اسلام. 9. نتايج سركوب اميال و غرايز در سير معنوي،
10. دسيسه هاي استعمار در تشويق به گوشه نشيني و رهبانيت و گوشه گيري در اسلام.
تربيت پذيري معنوي متربي سالك، بايد بر پاية اصول تدريج، استمرار و مرحله واري پيش رود. مكتب هاي عرفاني در تربيت متربيان خود، نقشه ها و رويكردهاي گوناگوني را ترسيم مي كنند. برخي به منازل، گروهي به سفرها، شماري به مراحل و عده اي به مقامات سلوك اشاره كرده اند (رضايي تهراني، 1392، ص377). مربيان و كارگزاران بايد با توجه به ظرفيت هاي متربي و همچنين رويكرد و شيوه اي كه مربي در پيش مي گيرد به اين يا آن روش اقدام كنند. براي مربي بالاترين دغدغه اين است كه از متربي خود حي يقظان بسازد؛ سالكي كه هم زنده است و هم بيدار. در اين مقاله تلاش ما بر اين امر متمركز است كه خطوط پهن و معيارهاي كلي مرحله مندي سلوك را ترسيم كنيم (همان، ص389)؛ اما چگونگي و تفصيل مراحل و مقامات به عوامل پيش گفته منوط است. اين خطوط و معيارها بدين قرارند:
آگاه سازي متربي نسبت به: 1. لزوم سير گام به گامِ سلوك، 2. وجود مكاتب و رويكردهاي گوناگون در تبيين مراحل و مقامات سلوك، 3. لزوم متابعت از دستور هاي مرحله مندِ مربي، 4. منازل سلوك (مثلاً توبه، ورع، شكر، يقين، توكل و رضا)، 5. لزوم ترتب زنجيره اي روش هاي عام سلوك (براي نمونه: مشارطه، مراقبه، محاسبه، معاقبه، مجاهده، معاتبه)، 6. آسيب هاي شتاب زدگي و جهش در سلوك، 7. تندروي و كندروي و عدم رعايت ترتب مراحل.
آگاه سازي متربي نسبت به: 1. اصالت داشتن كشف و شهود در سير و سلوك، 2. برتري معرفت هاي شهودي بر علوم حصولي (عقلي، تجربي، نقلي)، 3. نواقص معرفت هاي حصولي در كشف حقايق (يزدان پناه، 1391، ص112)، 4. روش هاي كشف و شهود به ويژه تقوا و رعايت حريم هاي الهي، 5. معيارهاي اعتبارِ كشف و شهود (مطابقت با شريعت و عقل پذيري)، 6. بايستگي تصحيح شناخت نسبت به يافتني بودن معرفت شهودي و لزوم تلاش حضوري متربي،
7. آسيب هاي بيان شهودات و مكاشفات.
آگاه سازي متربي نسبت به: 1. عوامل سير و سلوك (رضايي تهراني، 1392، ص123): عزم و ارادة جدي، معرفت و بصيرت، صبر و استقامت، سلامت و نيرومندي بدن، راهنما و مربي، توسل و ارتباط با صاحب ولايت، رفيقان راه، تفكر و عقلانيت، مداومت و مدارا در عبادت، دوام طهارت، تضرع و ابتهال، ذكر (بهشتي، 1386، ج1، ص45)، 2. موانع عام سير و سلوك اعم از دنيا، نفس و شيطان (مصباح يزدي، 1380، ج1، ص233- 195)، و نقش گناه در سلب توفيقات معنوي، 3. شبهات سير الي الله (منافات سلوك با كار و كسب، و تحصيل علم، بي معنا دانستن سفر الي الله، نامشروع پنداشتن رياضات، و خطرناك پنداشتن راه) و پاسخ آن.
در دومين گام تربيت معنوي و عرفاني، بر پاية ارشادات و دست گيري هاي مربي عارفِ واصل، متربي با رشد و تعالي در حوزة معرفت الله، به فراخناي عشق به خدا و اولياي او كامياب مي شود (رضايي تهراني، 1392، ص201). اگر معرفت شهودي در گام نخست، درست و عميق شكل گرفته باشد، جوانة محبت و دل دادگي به خدا و تجليات اسما و صفات او در دل متربي سالك سر مي زند. اين محبت، وي را به هواي تعميق و ارتقاي معرفت الله و پايبندي به ربوبيت تشريعي او و عبوديت در چارچوب شريعت مي كشاند. محبت و دل دادگي همانند معرفت، به گونه اي اجمالي و بالقوه در كفة فطرت آدمي به موهبت گذاشته شده است. اين گرايش در گام نخست نيازمند بيدارسازي و فعال كردن است؛ اما اقدامات بعدي مربي واصل مي تواند اين محبت را در قالب عشقي سوزان شعله ور كند و متربي را مجنون خداوند سازد. اين جنون عاشقانه، به نوبة خود ميوة طاعت و بندگي را به بار مي آورد. اصول و روش هاي برشمرده زير، به دست دهندة نقشة راه شكوفاسازي و ارتقاي دل دادگي به خداوند و اولياي الهي است.
آشناسازي متربي سالك با صفات جمال الهي و تجليات جمال الهي در گسترة هستي (جمادات، نباتات، حيوانات و انسان ها به ويژه معصومان)؛ و ترغيب متربي به تبيين و تفسير جلوه هاي رحمت الهي مبتني بر آيات و روايات و تبيين و تفسير محبت به منزلة گوهر دين (ر.ك: مجلسي، 1403ق، ج 65، ص 63)، در كنار تشويق به انس با قرآن و توجه به زيبايي هاي لفظي و معنايي قرآن كريم، و داستان هاي بيانگر لطف، رحمت و امدادهاي الهي (داستان هاي انبياي الهي و اوليا).
توجه دادن متربي به: 1. نعمت هاي مادي و معنوي و دروني و بيروني (ر.ك: كليني، 1407ق، ج2، ص555)، 2. نعمت اسلام، 3. ايمان و ولايت اهل بيت، 4. روابط سببي و نسبي (پدر، فرزند و...)، 5. شمارش ناپذيري نعمت هاي الهي (نحل: 18)، 6. عنايات و امدادهاي الهي در مراحل گوناگون رشدي انسان (قيامه: 37).
ترغيب متربي به: 1. مطالعه در آفرينش با هدف نعمت نگري (سير آفاق و انفس)، 2. مطالعة كتاب هايي در زمينة نعمت شناسي مانند توحيد مفضل و شگفتي هاي آفرينش، 3. نگريستن آيَوي به آسمان و زمين.
توجه دادن متربي به: 1. روايات بيانگر محبوبيت مخلوقات به منزلة يك حكمت آفرينش، 2. توجه به گروه هاي گوناگون محبوب نزد خداوند بر اساس كريمه هاي قرآني متوكلين (آل عمران: 156)، صابرين، محسنين (بقره: 195)، توابين (بقره: 222)، متقين (توبه: 4) و مقسطين (مائده: 43)، 3. نقش اطاعت از معصومان در محبوب شدن نزد خداوند (آل عمران: 31)، 4. نقش تقويت و تعميق ايمان در تشديد محبت به خداوند (بقره: 165)، 5. بركات و سودمندي محبت به خداوند و اولياي الهي براي خود سالك(فرقان: 57)، 6. محبوبيت پاكيزگان و توبه كنندگان نزد خداوند (بقره: 222).
فراهم سازي شرايط: 1. سخن گفتن با خدا (در قالب نماز، ذكر، دعا و نيايش)، 2. چشيدن شيريني ياد خدا و انس با او (تجربة عشق مجازي در محدودة شرع و قانون به منزلة پل درك عشق حقيقي) (رضايي تهراني، 1392، ص 216)، 3. فضاي معنوي با هدف تجربة عشق شهودي به خداوند (پخش اذان، قرآن، ادعيه، نماز جماعت و سخنراني هاي معنوي)، 4. سفر به مشاهد مشرفه و مواقف كريمه به ويژه تشرف به حج، 5. توسل به اولياي الهي به ويژه اهل بيت با هدف انس با خداوند.
ترغيب متربي به: 1. حضور در مجالس انس با خدا، 2. ديدار با عارفان و اولياي الهي، 3. تضرع و انابه بر آستان حق در دل شب و انس با خداوند، 4. خواندن عارفانة ادعيه به ويژه دعاي عرفه، خضر (كميل) و ابوحمزه، 5. محبت نسبت به هم نوعان، 6. مطالعة سرگذشت عاشقان واقعي و سيرة شهدا.
تشويق متربي به: 1. خالص سازي نيت و انگيزه در سير معنوي (پرهيز از سير و سلوك به اميد رسيدن به كرامات و يا با چشم داشت به تشويق ديگران)، 2. توسل، ارتباط و پيروي از اهل بيت پيامبر، 3. مداومت بر اذكار و ادعيه به ويژه صلوات بر پيامبر و اهل بيت، 4. پنهان كردن ذكر و نيايش و خدمت به خلق، 5. هم نشيني با فقرا و نيازمندان و پرهيز از هم نوايي با مترفان،
6. شكرگزاري در فراز و فرود زندگي (ابراهيم: 7)، 7. توجه به فقر ذاتي و عجز و ناتواني در همة زمينه ها در برابر خداوند (فاطر: 15)، 8. مطالعة زندگي معصومان و فانيان في الله و الگوگيري از آنان، 9. پرهيز از خودخواهي و انانيت.
اطاعت و سرسپاري به ساحت ربوبيت تكويني و تشريعي، زيباترين جلوة تربيت عرفاني و معنوي است. متربي سالك، در جادة سلوك، با برخورداري از موهبت معرفت و محبت، خود را در برابر ربوبيت تشريعي خداوند سبحان دل باخته مي يابد. عبوديت و سرسپردگي متربي سالك، وي را محبوب خداي سبحان و گام زدن در مسير خداگونگي مي كند. پرهيز از عبوديت خودساخته و التزام به مشيت خداوند در قالب تعبد به شريعت، پيش نياز اجتناب ناپذير اوج گيري به بارگاه قدس خداگونگي است. حساس ترين و دشوارترين مرحلة تربيت شدگي عرفاني، التزام تام و موبه مو در عرصة عبوديت و بندگي است. گذار كامل و بي دغدغه از اين مرحلة حساس، در گرو به كارگيري اصول و روش هايي است كه در ادامه به بخشي از آنها اشاره مي كنيم.
توجه دادن متربي به: 1. فراهم سازي زمينه هاي سلامتي و آمادگي بدني و مزاجي، 2. تطهير و تنظيف قلب و روح، 3. اصلاح رفتارها و عادات رهزن (مانند پرخوابي، پرخوري، پرگويي)،
4. تصعيد و ارتقاي تجارب معنوي پيش از سلوك، 5. تمرين متربي به خودباني و خودمهاري از راه هايي همانند ناديده انگاشتن تكانه ها و شهوات نفساني يا تغيير موقعيت، 6. تقويت اراده با به كارگيري روش هايي همانند تمرين مهار اندام ها و خطورات، 7. حسن ظن متربي به خداوند، 8. روحية صبر بر معصيت، اطاعت و مصيبت با بيان پاداش ها و درجات معنوي صابران، 9. اميد و پيش روي در مسير معنوي، 10. روح تسليم كامل در برابر استاد و پير راه، 11. دل نبستن به امكانات دنيوي.
توجه دادن به: 1. ارائه و مقدم داشتن دستور هاي سهل الوصول به متربي، 2. ترغيب متربي به پيمودن آهسته و پيوستة راه سلوك، 3. زدودن تزلزل هاي انگيزشي و وسواس هاي فكري متربي سالك، 4. گام هاي پيموده شدة هرچند ناچيز، 5. پذيرش ميزان ميسور رشد معنوي و ناديده انگاشتن آنچه در توان متربي نيست (كليني، 1407ق، ج6، ص50)، 6. تجربة پيش كسوتان و عارفان واصل، 7. پرهيز از شتاب زدگي، و رعايت توالي مراحل و دستور ها.
گفتني است كه چون دستور ها در مكاتب و مشي هاي عرفاني موجود در عرفان شيعي، فراوان و گوناگون است، تنظيم و سامان دهي آنها مربوط به حوزة عرفان عملي است و متن حاضر تنها درصدد بيان اصول و روش هاي تربيتي است كه فرايند تربيت معنوي و عرفاني را تسهيل و كارشناسي مي كند و تهية دستور ها و نحوة سلوك، نيازمند سرفصل و متن ويژه و جداگانه اي است كه در جاي خود بايد به آن پرداخته شود. براي دستيابي به اصل پيش گفته اين روش ها توصيه مي شود:
آگاه سازي متربي نسبت به: 1. شرايط و مقتضيات هر مرحله، 2. مشروعيت و اعتبار دستور ها براي متربي، 3. نقش التزام به دستورها و اقتضائات هر مرحله در رشد معنوي، 4. فلسفه و حكمت دنيوي و اخروي دستور هاي هر مرحله، 5. پيوند مقتضاي هر مرحله و چگوني التزام (از نظر تندي، كندي و مانند آن)، 6. سنديت و مرجعيت مربي و پير راه براي متربي، 7. بهره گيري از تشويق، تنبيه و تنبه در پايبندي به دستورها.
توجه دادن متربي نسبت به: 1. پرهيز از افراط و تفريط در عمل و نظر، 2. ميانه روي نسبت به مقتضيات ظاهر و باطن، نفس و بدن، جوارح و جوانح، و دنيا و آخرت، 3. جمع خدمت به خدا و خلق (رضايي تهراني، 1392، ص491)، 4. تشويق متربي به رعايت اعتدال در التزام به محرمات و رخصت ها (عروسي حويزي، 1415ق، ج4، ص 207)، 5. ضرورت اعتدال در فهم و التزام در زهد، صبر و توكل، قضا و قدر و اختيار.
توجه دادن متربي نسبت به: 1. ضرورت رجوع جاهل به عالم (نحل: 43)، 2. نياز به مربي در هر تربيت عملي به ويژه تربيت عرفاني و معنوي، 3. ضرورتِ داشتن استاد به ويژه در مراحل عالي سلوك، 4. نقش استاد در ارائة رهنمودها بر پاية تفاوت هاي فردي و مراحل گوناگون سلوك، 4. نقش نَفَس و ولايت انسان كامل در سير و سلوك، 5. ضرورت حضور استادان عام و خاص در تربيت عرفاني، 5. شرايط استادان خاص معنوي (عصمت، مانند پيامبر و امام)، 6. شرايط استادان عام با اختلاف مراتب (صاحب سر، داراي ولايت باطني، صاحب نفس، صادق، مورد وثوق، دين شناس، راه شناس، راه پيموده، هماهنگي سياست و ديانت، رسيدن به مقام فنا)، 7. راه هاي شناخت استاد و شاخص هاي او (اجماع بر استاد بودن او نزد اهل فن، شهادت انسان كامل بر صلاحيت استاد مورد نظر، اعتماد و مراجعه انسان هاي سالك به او)، 8. اطمينان يافتن از مصيب بودن رهنمودهاي استاد (هماهنگ بودن دستورهاي او با كتاب، سنت، عقل و فطرت)، 9. اعتماد و عمل بي چون وچرا به رهنمود هاي استاد كامل، 10. همراهي با استاد كامل و جدا نشدن از او در همة مراحل سير،
11. آسيب هاي عمل بدون استاد و خطرات مرادپروري و مريدپروري از سوي استاد.
توجه دادن متربي نسبت به: 1. رعايت اصول و روش هاي پيش گفته، 2. آساني و موفقيت بيشتر سير و سلوك در جواني، 3. بايسته هاي سلوك، همانند تفكر، اصلاح قلب، سكوت، خلوت، روزه داري، دوام بر طهارت، تأدب به آداب شريعت، اهتمام به نماز اول وقت، توسل و پاس داشت مواليد و وفيات ائمة هدي، قرائت و تدبر در قرآن و ادعيه، به ويژه دعاي يا من اظهر الجميل، امين الله، مناجات شعبانيه و زيارت جامعة كبيره، 4. ضرورت مدارا با نفس و بدن.
ترغيب متربي نسبت به: 1. عمل كردن به دانسته ها و توقف و احتياط در ندانسته ها،
2. داشتن برنامة سلوك از عارف واصل، 3. مداومت بر برنامة سلوك و پرهيز از تسويف و تذبذب، 4. تلاش براي خدايي كردن انگيزه ها، 5. انجام مقدور مستحبات و پرهيز از مكروهات، 6. ترك مباحات در غيرمقدار، 7. خودارزيابي گام به گام و مرحله اي در سلوك، 8. خوگيري به تمرين، رياضت، تحمل معقول و مشروع.
ترغيب متربي نسبت به: 1. سپاس گزاري از خداوند در برابر توفيقات سلوك، 2. خشنودي و رضايت در هر مرحله از سلوك، 3. پرهيز از افراط و تفريط و رعايت اعتدال، 4. تمرين و ممارست در برنامه هاي سلوك، 5. استمرار ذكر و پرهيز از غفلت، 6. توسل و توجه مستمر به اهل بيت، و بردباري و استقامت در برابر سختي هاي سلوك.
هشدار متربي نسبت به: 1. آفات علمي اعم از فهم نادرست معارف، توهم بي نيازي به استاد، خيال جذبه، و توهم كمال، 2. آفات عملي اعم از بدبيني به غيرسالكان، بدبيني به علماي ظاهر، سهل انگاري نسبت به شريعت، افشاي سر، دل دادن به كشف، كرامات و مقامات، تعدد استاد، خلط منزل با مقصد، سرپيچي از دستورهاي استاد، و مربيگري پيش از كمال، 3. عوامل قبض و بسط در مسير سلوك.
خدايابي و خداگونگي به منزلة نقطة اوج تربيت معنوي و عرفاني، شاهكار ربوبيت تكويني و تشريعي خداي سبحان است. كليت آفرينش، ارسال رسل و انزال كتب، با هدف بلند كردن آدمي از دامن دنياي خاكي به سوي اوج قلة كمال و خداگونگي است. اگر متربي سالك، در مسير سلوك توفيق يابد كه مراحل پيش گفته را يكي پس از ديگري با دقت و تدريج پشت سر گذارد و در التزام به اصول و روش هاي پيش گفته كوتاهي نكند، حلاوت باريابي به مقام قرب و نشستن بر بام هستي و نظارة مظاهر جلال و جمال الهي، فلاحي است كه به منزلة دستاورد عبوديت و بندگي به آن مي بالد. لذت باريابي به مقام قرب آن چنان عميق و از خود بي خودكننده است كه متربي سالك را به راحتي از خود عبور مي دهد و به مقام فنا مي كشاند. توجه به جامعيت و همه جانبه بودن رشد معنوي و دستيابي به مقامات بلند صبر و تسليم و رضا، پيش نياز اين باريافتگي است. با توجه به الگوي مثلثي معرفت، محبت و اطاعت در باب تربيت عرفاني و معنوي، عروج و باريابي به مقام خداگونگي و قرب در گرو التزام بي چون وچرا نسبت به دستورالعمل هاي دين و سلوك و پشت سر گذاشتن اين مقامات سه گانه است. گفتني است كه قرب و خداگونگي در سير و سلوك معنوي، همان اشتداد وجودي، توسعة نفساني، شكوفايي ظرفيت هاي فطري و اتصاف به اسما و صفات ذات باري است. اين امر چيزي نيست كه در بند الفاظ يا دستور هاي تربيتي در آيد؛ چراكه عارف سالك آن را مي يابد، شهود مي كند و به آن مي رسد. ازاين رو نمي توان براي ترسيم آن يا ارائة روش دستيابي به آن، همانند اهداف پيش گفته، اصول و روش بيان كرد. عارفان واصل و انسان هاي كامل اين مقام را در همين حد توصيف كرده اند و نظام نامة تربيتي چيزي بيش از اين در ترسيم و توصيف آن ندارد.
اصل عرفان در جان انسان ريشه دارد. فطرت بشر با عرفان و گرايش به غيب سرشته شده است و سر اينكه عرفان هندي، بودايي، سرخ پوستي، يهودي، اسلامي و شيعي به وجود آمده نيز همين است. رسالت اصلي اديان الهي بيدارسازي همين فطرت و هدايت آدميان به سوي خداوند سبحان و معنويت واقعي است. اگر فطرت آدمي بيدار و هدايت نشود، وي مقام انسانيت خود را باز نمي يابد. اميرالمؤمنين علي دربارة انساني كه فطرتي خفته يا منحرف شده دارد مي فرمايد: فاصورۀ صوۀ الانسان والقلب قلب حيوان (نهج البلاغه، خطبة 87)؛ در صورت به ظاهر آدمي است؛ ولي در جان و قلب حيوان است. بنابراين وظيفة مربيان و عالمان جامعة اسلامي، تدارك سازوكارهايي مناسب است تا اين جنبة فطرت آدميان بيدار و شكوفا شود و در مسير تصعيد قرار گيرد. پيمودن اين سفر از بيداري و معرفت لازم آغاز مي شود، و با مركب محبت و عشق، انسان را به اطاعت و تسليم مي رساند.
تربيت معنوي و عرفاني همانند سفري است كه در آن نياز به شناخت و سازوكارهاي مناسب است. عارفان واصل و راه يافتگان كوي دوست سير الي الله را همچون سفري ترسيم كرده اند كه در آن بايد به موانع آغاز سفر، مدت سفر، لوازم سفر، مركب راهوار سفر، راهنمايان سفر، زاد و توشة سفر، مقاطع سفر، منازل سفر، مقصد سفر، گردنه ها و راه ميان بر سفر، بايد توجه كرد. در اين سفر رهزنان فراوان و راه هاي انحرافي بسياري وجود دارند كه بدون استعانت و ياري طلبي از رهبران راه يافته، ناشناخته مي مانند و رهرو را در گردنه هاي مسير زمين گير مي كنند.
سحرم هاتف ميخانه به دولتخواهي گفت |
| باز آي كه ديرينة اين درگاهي |
ابن بابويه، محمد بن علي، 1385، علل الشرايع، ترجمه محمدجواد ذهني تهراني، قم، مؤمنين.
ابن سينا، حسين، 1375، الاشارات و التنبيهات، نمط نهم، في مقامات العارفين، قم، البلاغه.
اميني نژاد، علي، 1390، آشنايي با مجموعه عرفان اسلامي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني ره.
بهرامي، هاجر، 1387، معنا و معنويت از ديدگاه روان شناختي، راه تربيت، ش10، ص 169- 143.
بهشتي، محمد، 1386، آراء تربيتي انديشمندان مسلمان، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه.
تحريري، محمدباقر، 1388، شرح حيث عنوان بصري، قم، حر ـ سبحان.
رضايي تهراني، علي، 1392، سير و سلوك، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني ره.
شجاعي، محمد، 1388، مقالات، تهران، سروش.
شريفي، احمدحسين، 1389، درآمدي بر عرفان هاي حقيقي و كاذب، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني ره.
عروسي حويزي، عبدعلي، 1415ق، نور الثقلين، قم، اسماعيليان.
كاشي، عبدالرزاق جلال الدين، 1379، شرح منازل السائرين، ترجمه علي شيرواني، تهران، نشر الزهراء.
كاكايي، قاسم و علي موحديان عطار، 1384، نگاهي پديدارشناسانه به كاربردهاي مفهومي عرفان، فصلنامه انجمن معارف اسلامي ايران، ش2.
كليني، محمدبن يعقوب، 1407ق، اصول كافي، تهران، دار الكتب الاسلاميه.
مازندراني، محمدصالح، 1382، شرح اصول كافي، تهران، مكتبه الاسلاميه.
مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحار الانوار، بيروت، مؤسسۀ الوفاء.
مصباح يزدي، محمدتقي، 1390، در جستجوي عرفان اسلامي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني ره.
ـــــ ، 1380، اخلاق در قرآن، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني ره.
يزدان پناه، سيديدالله، 1390، مباني و اصول، عرفان نظري، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني ره.
[2]. در تحقق تربيت عرفاني ديدگاه هاي متفاوتي وجود داد؛ برخي معتقدند چنانچه تربيت معنوي و عرفاني آغاز شود، تربيت اخلاقي نيز خودبه خود تحقق پيدا مي كند. چون كه صد آمد نود هم پيش ماست. يعني در حقيقت وقتي متربي در جريان تربيت معنوي قرار گرفت همچنان كه مراحل تربيت معنوي را طي مي كند و گام به گام پيش مي رود، تربيت اخلاقي كه وجه رقيق تربيت عرفاني است نيز محقق مي شود. در حقيقت آنچنان كه در تربيت عرفاني مراحل به صورت گام به گام مطرح شده است مثل منازل السائرين، در تربيت اخلاقي مراحل اين گونه نيامده است و بسته به مشكلات فرد راهنمايي هاي لازم ارائه مي شود (برداشت از بحث هاي استاد تحريري).
[3]. با مطالعه برخي از منابع عرفاني كه در فهرست منابع آمده است مجموعه اي از روش ها به دست آمد كه بر اساس اهداف و اصول تنظيم و طبقه بندي شده است.