سال دوم، شماره اول، بهار و تابستان 1389، 95 ـ 124
ابوالفضل ساجدي*
چكيده
به رغم وجود اشتراك بين تعليم و تربيت ديني و غيرديني، تفاوتهايي نيز ميان آنها وجود دارد كه مقالة حاضر در صدد تبيين آنهاست. تحقيق در عرصة تفاوتها و نيل به نتايج گستردهتر، از ضرورتهاي پژوهشي در اين عرصه است. نوشتار پيشروي كه به شيوة كتابخانهاي و تحليلي و با نگاهي به كتاب و سنت نگارش يافته، با برشمردن شانزده مورد از ويژگيهاي مشخصات تربيت ديني، و به بيان لوازم آن پرداخته است. موفقيت در تربيت ديني بدون توجه به مشخصههاي آن حاصل نميشود و بخش عمدهاي از علل ناكامي در تعليم و تربيت ديني در غفلت از تفاوتها نهفته است.
كليد واژهها: آموزش، آموزش و پرورش، آموزش و پرورش ديني، آموزش و پرورش غير ديني، روح، حقمداري.
مقدمه
تربيت ديني به معناي به فعليت رساندن كمالات معنوي بالقوه در متربي است. به بيان ديگر، تربيت ديني عبارت است از ايجاد تغيير تدريجي در متربي براي سير از «بودن» به «شدن» يا انتقال از وضعيت بالقوه به بالفعل بر اساس اهداف و ارزشهاي ديني در هر يك از ابعاد يا ساحتهاي بدني، شناختي، عاطفي و رفتاري. بر اين اساس، تربيت غيرديني عبارت است از ايجاد تغيير تدريجي در متربي در يك يا چند بعد از ابعاد چهارگانه مزبور، بر اساس اهداف و ارزشهاي غيرديني.
آيا تعليم و تربيت ديني و غيرديني از وضعيت كاملاً مساوي برخوردارند؟ آيا ميتوان بر همسانانگاري اين دو در مباني، اصول و روشها فتوا داد؟ پاسخ منفي است؛ آموزشهاي ديني به دليل ويژگيهاي خاص محتوايي و تمايز آن از ساير دروس مانند: رياضي، فيزيك، بيولوژي و ...، اقتضائات ويژهاي دارد. در نتيجه، افزون بر لزوم كاربست ثمرات دانش آموزش و پرورش غيرديني، توجه به نكات ديگري نيز در عرصة دين ضروري است. توجه به اين ويژگيها رعايت اصول خاصي را براي آموزش موفق ديني ميطلبد. مقالة حاضر در صدد آشكارسازي پارهاي از اين تفاوتهاست.
تحقيق در اين عرصه، گامي ضروري براي تحقق تربيت ديني در جامعه اسلامي است؛ زيرا نيل به اين هدف در گرو شناخت علمي ابعاد اين موضوع است. سالهاست كه آموزش و پرورش رشتهاي را در علوم انساني به خود اختصاص داده و پژوهشهاي تحقيقات گستردهاي عرضه كرده است. ظهور و رشد اين شاخه از دانش كه از ثمرات روانشناسي نيز بهرهاي فراوان برده، گوياي اين حقيقت است كه آموزش و پرورش فرزندان به دقتي زياد و علمي نياز دارد. اگر بپذيريم كه نيل به مقاصد تدريس دروسي چون رياضي، فيزيك، فارسي و عربي در گرو رعايت قواعد علمي طبقهبنديشده براي دانشآموزان بر اساس سن، جنس، رشته، كتاب، مدرسه و معلم است، آيا تحقق اهداف تعليم و تربيت ديني عاري از قانون و راهكارهاي علمي است؟ بيترديد چنين نيست. پرسش مهمي كه به دنبال اين سخن مطرح ميشود، آن است كه آيا كاربست راهكارهاي عرضهشده براي اهداف آموزش و پرورش غيرديني ميتواند ما را به اهداف نوع ديني نيز برساند؟ به نظر ميرسد جامعة ما در جهت رشد ديني نسل نو در كاربست راهكارهاي مشترك ميان تعليم و تربيت ديني و غيرديني نيز در گامهاي اوليه است، چه رسد به اينكه به راهكارها اختصاصي آن توجه كند.
در ميان آثار موجود در حوزة آموزش و پرورش، كمتر كتاب يا مقالهاي ميتوان يافت كه به بررسي مرز ديني و غيرديني آن پرداخته، و تفاوتها را محور سخن قرار داده باشد. فقط آثاري كه بيانگر مباني تعليم و تربيت ديني هستند، غيرمستقيم به تفاوتها اشاره دارند؛ اما آنگاه كه نوبت به بيان روشها و حتي اصول ميرسد، بيشتر آنچه در كتابها عرضه ميشود، همان چيزي است كه در تعليم و تربيت غيرديني نيز آمده است و كاربرد دارد. برخي از نكات در اينباره ميتوان از منابعي كه به آسيبشناسي تربيت ديني پرداختهاند، استخراج كرد.
در منابع غربي نيز در اين موضوع منابع اندكي يافت ميشود. ريشة اين امر نيز به تفاوت تعريف و قلمرو تربيت ديني در اسلام و غرب بازميگردد. تربيت ديني Religious Education در غرب، بيشتر در عرض تربيت عاطفي، اجتماعي، شناختي، و رفتاري قرار دارد و به معناي آموزش اداب و مناسك خاص ديني است؛ اما در اسلام، تربيت ديني قلمرو وسيعتري دارد و در طول ساير تربيتها قرار ميگيرد. تربيت اسلامي در اين معنا، به اصول، اهداف و شيوههاي رايج تربيتي جهت ميدهد و عرصههاي مختلف جسمي، رواني، شناختي، عاطفي و رفتاري را در برميگيرد.
گفتني است كه برخي از ويژگيهايي كه ذكر ميشود، فقط مخصوص تعليم و تربيت ديني است و در نوع غيرديني آن يافت نميشود، و برخي از آنها در امور ديني برجستهتر و آشكارتر است. در نهايت، تركيب اين عناصر، تفاوت تعليم و تربيت ديني را از غالب تعليمات رسمي مدارس و دانشگاهها برملا ميسازد. نكتة ديگر آنكه، هدف از دين در اين مقاله، اسلام است نه هر ديني، گرچه آنچه كه ذكر شده است تا حدودي در مورد ساير اديان الهي نيز ميتواند صادق باشد.
در اين قسمت به بيان تفاوتهايي ميپردازيم كه تربيت ديني را از غيرديني تفكيك ميسازد؛ اين موارد عبارتند از:
1. فقدان پژوهشهاي آكادميك كافي
يكي از موارد اختلاف تعليم و ترييت ديني كه چه بسا ميتوان آن را منشأ غفلت از سايرين تلقي كرد، حجم اندك سرمايهگذاري در اين عرصه، در مقايسه با تعليم دروس رسمي مدارس، و در نتيجه فقدان پژوهشهاي آكادميك كافي است. تحقق اهداف تعليم و تربيت ديني به حجم گسترده كار نياز دارد؛ اما جامعة ما در اين زمينه فعاليتهاي اندك و نيروهاي قليلي دارد. اساساً پژوهشهاي علمي اسلامي در عرصههاي علوم انساني و اجتماعي كه تعليم و تربيت ديني نيز در آن جاي ميگيريد، گامهاي آغازين خود را طي ميكند. علوم ديني ـ در عين گسترش نسبي ـ هنوز بسيار كمتر از ظرفيت واقعي خود، موضوع پژوهش بوده است. بر خلاف دروس رسمي، هنوز يك نظام تعليم و تربيت ديني، حاوي اصول و قواعد و روشهاي لازم براي ارائة علمي و عملي آموزههاي ديني تهيه نشده است، چه رسد به آنكه در سطح جامعه بهطور گسترده به كار گرفته شده باشد. دانشآموزش و پرورش به پيشرفتهاي فراواني دست يافته است، اما پژوهش در عرصة تربيت ديني و درونيسازي و ارتقاي ارزشهاي اخلاقي مورد تأكيد اديان الهي، چندان مورد توجه انديشمندان غربي نيز نبوده است.
2. نگاه دوساحتي به انسان
تعليم و تربيت ديني بر نگاه دوسويه به انسان مبتني است؛ زيرا دين بر چنين رويكردي تكيه دارد. بر اين اساس، انسان افزون بر جسم، جان دارد و بيجان نيست و روح برتر دارد و حيوان نيست. قرآن در سخن از آفرينش انسان به هر دو ويژگي اشاره دارد: َبَدَأَ خَلْقَ الإِنسَانِ مِنْ طِينٍ:(سجده:7) خداوند آدمي را نخست از خاك آفريد»؛ «ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلاَلَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ؛ (سجده: 8)، سپس نسل او را از عصارهاي از آب ناچيز و بيقدر خلق كرد»؛ «ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ؛ (سجده: 9) بعد اندام او را موزون ساخت و از روح خويش در وي دميد».
روح الهي، عنصري ملكوتي، شريف و فناناپذير است. از نگاه اسلام، اين عنصر ماورايي بعد از متلاشي شدن بدن نيز باقي ميماند و از حياتي جاودان و سعادت يا شقاوتي ابدي برخوردار خواهد بود. از لوازم توجه به طبيعت تركيبي انسان، رعايت اصل جامعنگري است. جامعنگري مستلزم شناخت و تربيت هر دو بعد مادي و معنوي و طراحي برنامهاي جامع است. روايات متعددي توجه به مجموع نيازهاي جسمي و رواني، معيشتي و فضيلتي، بروني و دروني را توصيه، برنامه زندگي مؤمن را متنوع و متناسب با ابعاد گوناگون و حاوي پالايش و آرايش ظاهر و باطن معرفي كرده است.
در مقابل، آموزش رياضي و فيزيك يا پرورش جسماني و مادي ضرورتاً بر چنين نگاهي مبتني نيست و اگر كساني از روان هم سخن به ميان ميآورند، آن را امري مادي و دنيوي ميپندارند كه با ديدگاه روح مجرد و متكامل متفاوت است.
3. شرافت روح بر جسم
نوع نگاه تعليم و تربيت ديني به انسان، تقدمبخش روح بر جسم است. انسانشناسي الهي آشكار ميسازد كه كمال آدمي در پرتو تكامل روحاني و كسب صفات برتر انساني آشكار ميشود. چنانكه دريافت روح او را شايسته سجدة ملائكه ميسازد: « فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينََ؛ (ص:72) هنگامي كه آن را نظام بخشيدم و از روح خودم در آن دميدم براي او سجده كنيد».
در آيه ديگري خداوند هنگامي خلقت انسان را به « فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ» توصيف ميكند كه روح به بدن افزوده ميشود.
كمال هر موجود و از جمله انسان در گرو تحقق عيني تمام استعدادهاي نوعي اوست. بيترديد عينيتيافتن خواستهاي مادي و حيواني را نبايد كمال انساني شمرد؛ زيرا آنها ميان انسان و حيوان مشتركند و شكوفايي آن به معناي تكامل انسان در بعد حيواني است. در چنين شرايطي انسانيت انسان همچنان بالقوه است. شكوفايي ابعاد حيواني، زودگذر و ناپايدار، مساوي شكوفايي هويت حقيقي انسان، يعني روح فناناپذير، جاودانهطلب و نامحدودخواهِ او نيست. هرگاه روان فناناپذير او شكوفا شود و به كمال و لذت بيپايان، ناب و بدون محدويت و مزاحم دست يابد، انسانيت او به فعليت رسيده است. بر اين اساس، ميتوان گفت كمال نهايي آدمي نقطهاي است كه كمالي فراتر از آن براي انسان متصور نيست و آن نيل به بالاترين، نابترين، گستردهترين و پايدارترين لذت است كه از طريق قرب الهي حاصل ميشود.
با توجه به برتري تعالي روح، توجه به بدن تا آنجا لازم است كه ابزاري براي كسب درجات برتر انساني باشد. شرافت آن در ساير آموزشها كه به بعد مادي توجه و تكيه دارد، اگر روح به كلي ناديده گرفته نشود، چه بسا مورد غفلت قرار گيرد. در آنجا، توجه به امور ملموس و محسوس به حس ظاهري است.
4. اهداف چند ساحتي
اهداف تعليم و تربيت ديني بر خلاف سايرين، به بخش خاصي از زندگي محدود نيست، بلكه به كل زندگي جلوهاي ويژه ميبخشد. برخي از پژوهشگران غربي مانند زورديگ، زبان آموزههاي ديني را زبان هستي و زبان ساير دروس را زبان كاربردي ناميدهاند تا به اين حقيقت اشاره كنند كه آموزههاي ديني با كل وجود و هستي انسان پيوند دارد. كسي كه نگرش الهي را ميپذيرد، كل زندگي او رنگي جديد به خود ميگيرد، اما ساير دانشهاي بشري چنين خاصيتي ندارند. ما ساير دانشها را به كار ميگيريم، اما اعتقادات با هستي ما گره خورده است. وقتي زبان آموزههاي ديني، زبان وجود باشد و به كل حيات فرد رنگ ويژهاي دهد، پيوند آن با عمل و تربيت آشكار ميشود.
به دليل ارتباط آموزشهاي ديني با كل شخصيت فرد و برخورداري از زبان وجود، نبايد اين دروس در عرض ساير دروس تجربي، رياضي، فيزيك و ... قرار گيرد، بلكه در طول آنها، مهمتر از آنها و جلابخش كل حيات فرد تلقي شود. دينآموزي يادگيري مؤثر و مرتبط به تمام وجود و هستي آدمي است؛ در حاليكه ديگر دروس، كشف اطلاعاتي در خصوص بخشهاي جزئي و مادي را پي ميگيرد. توجه به اين نكته لوازمي دارد كه بر كل ساختار تعليم دين سايه ميافكند. بنابراين، ساير دروس ميتوانند در عرض هم قرار گيرند، اما دروس ديني بايد در طول آنها تلقي شود.
پيوند با اهداف تربيتي
از جمله آثار چندساحتي بودن اهداف در تعليم و تربيت ديني، پيوند تعليم با تربيت است. آموزشهاي ديني به دليل محتوا و مقصد خاص خود، با ساير دروس همچون رياضي و فيزيك تفاوت دارد. تعليم ديني فقط ياد دادن علوم توصيفي و گزارشگر را هدف قرار نميدهد، بلكه با مقاصد تربيتي گره خورده است. اين آموزهها به دو دستة كلي قابل تقسيم است:
1. مسائل نظري و اعتقادي؛
2. مسائل عملي، اخلاقي و تربيتي و جهتدهي گرايشها و عواطف.
هر دو آموزه در اسلام مورد تأكيد قرار گرفته است. تبيين مسائل اعتقادي و پاسخگويي به شبهات در سخنان امير مومنانعليهالسلام آمده است. هدف از آموزش نوع دوم، ايجاد تغييرهاي رفتاري، هدايت اخلاقي و گرايشي است. آموزش نوع نخست نيز چون مقدمة پذيرش و عمل به دين است، با هدايت عملي آدمي پيوند دارد. بنابراين، آموزههاي ديني، مستقيم يا غيرمستقيم، با اهداف تربيتي آميخته است. قرآن نيز با ذكر تعليم و تزكيه در كنار هم ميفرمايد: «هُوَ الَّذِي بَعَث في الاُمِّيينَ رَسولاً مِّنهُمْ يتْلُوا عَلَيهِمْ ءَايتِهِ وَ يزَكِّيهِمْ وَ يعَلِّمُهُمُ الْكِتَب وَ الحِْكْمَةَ وَ إِن كانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضلَلٍ مُّبِينٍ؛ (جمعه:2) اوست خدايي كه ميان عرب اُمي (يعني قومي كه خواندن و نوشتن هم نميدانستند)، پيغمبري بزرگوار از همان مردم برانگيخت تا بر آنان آيات وحي خدا تلاوت كند و آنها را از لوث جهل و اخلاق زشت پاك سازد و شريعت كتاب سماوي و حكمت الهي بياموزد؛ با آنكه پيش از اين، همه در ورطة جهالت و گمراهي بودند.
فرود دين از آسمان، پرورش ملكوتي و آرايش روح به كمالات اخلاق در بشري است كه توان كسب زشتي و زيبايي اخلاقي را دارد.
لازمة پيوند اهداف تعليم و تربيت در دين، اين است كه هر يك از معلم و مربي بايد صفات ديگري را نيز دارا باشند تا بتوانند در كار خود موفق شوند؛ گرچه جمع ميان اين دو، بهويژه كسب صفات مربي، چندان آسان نيست. توفيق در آموزش ديني تا حدي در گرو رعايت اصول تربيتي است. يكي از برجستهترين اين اصول، تخلّق آموزشگر به اخلاق اسلامي است. او بايد تمام ويژگيهاي يك مشاور ماهر را داشته باشد؛ خود را دلسوز جلوه دهد؛ از نقصهاي مخاطب چشمپوشي كند؛ با شيوههاي ارتباط كلامي و غيركلامي متربي را بهخوبي بشناسد و با او ارتباط برقرار كند. همچنين وي نيازمند كسب مقبوليت و محبوبيت نزد متربيان است.
آموزش فرد تربيتنايافته مانند تعليم ورزش از سوي فردي نحيف، ضعيف و بيحال، يا آموزش بهداشت از سوي شخصي بدبو، كثيفروي و چركينپوش است. ازاينرو، يكي از عناصر مهم در توفيق معلم و استاد علوم ديني، تربيتيافتگي اوست؛ همانگونه كه پيامبران الهي در ابلاغ رسالت خود به اين صفات مزين بودند.
ساير آموزشهاي مدارس و دانشگاهها اينگونه با اهداف تربيتي پيوند نخورده است. دانشجو آمادگي پذيرش رياضي از هر استادي را دارد و رفتارهاي بيروني او را در پذيرش درس او دخالت نميدهد؛ اما تدريس دروس ديني چنين نيست.
5. اصطكاك با تعصبها، خرافات و غرايز حيواني
آموزشهاي ديني با موانع ويژة شناختي و گرايشي روبهروست. از يك سو با تعصبهاي فردي و قبيلهاي، عقايد خرافي و جاهلي، شرقزدگي و غربزدگي، مادينگري، عقايد فاسد و التقاطي و علمزدگي در تضاد است، از سوي ديگر، از آنجا كه دين اميال مادي، شهوي و غريزي را كنترل و محدود ميسازد، به طبع كوتهنظران ناخوشايند ميآيد. برخي آيات از موانع انديشه صحيح و ابتلا به جمود فكري پرده برميدارد و در اين ميان به عواملي همچون پايبندي به انديشههاي كهنه، تكيه بر گمان بدون داشتن دليل كافي و تبعيت از هواي نفس اشاره كرده است. قرآن مردم را از گمانهاي واهي نهي كرده است. در حالي است كه هيچيك از اين مشكلات در تدريس دروس رسمي مانند رياضي، فيزيك، شيمي و ... وجود ندارد. در تدريس اين موضوعها، يادگيرنده، علايق، تعصبها و دشمني خاصي نسبت به يادگيري آنها ندارد؛ اما آموزش ديني، بيشتر به چنين موانعي مبتلا است. نگاه عاميانه به دين و همراهسازي آن با تعصبها موجب شده است كه جمع زيادي گمان كنند تمام دين همين مطالب رايج ميان مردم است. اين مسائل ريشة بحثهايي مانند اسطورهانگاري و احساسانگاري و... دربارة دين شده است. از اينجا ميتوان به پيچيدگي ويژة مسير آموزش و تربيت ديني پي برد؛ مشكلاتي كه در آموزش هيچ درس ديگري يافت نميشود. اقناع فكري در اين حوزه كار آساني نيست؛ زيرا چه بسا به مبارزه با تعصبها، ذهنيات غلط و عاداتي نياز داشته باشد كه سالها در فرد راسخ شده است. با توجه به اين مشكلات، نگرش علمي به موضوع آموزش ديني، اقتضا ميكند كه بيش از آموزش ساير دروس مورد دقت، مطالعه و كارشناسي قرار گيرد.
دين با قلب پيوندي عميق دارد و نيل به تحول دروني و قلبي بهسختي حاصل ميشود؛ چنانچه امام صادقعليهالسلام نيز ميفرمايد: «ازالة الجبال اهون من ازالة القلب عن موضعه؛ حركتدادن كوهها، از برطرفكردن باورهاي قلبي افراد آسانتراست».
تعليم و تربيت ديني، در برابر طوفان و موج گسترده و جهانشمول دينگريزي دوران رنسانس و مدرنيسم غرب قرار دارد؛ زيرا در دوران مدرنيسم، بهويژه قرن نوزده و بيست، دين امري مذموم تلقي ميشده است. اين مشكل در آموزش علوم تجربي يا تربيت مادي آدمي وجود ندارد. فضاي فكري فراگير جهان، نه تنها اين نوع تعليم و تربيت را منع نميكند، بلكه مشوق و محرك آن است؛ در حالي كه دينگرايي را منفور ميپندارد.
البته آموزههاي ديني نيز موافق فطرت است. بنابراين، بينصيب از اميال موافق نيست؛ اما غلبة تبليعات و تحريكات افراطي مادي ميتواند آتش غرايز حيواني را بهگونهاي شعلهور سازد كه شمع فطرت را بسوزاند و از شكوفايي بازدارد.
اصطكاك آموزش دين با تعصبها و خرافات اقتضا ميكند كه آموزگار دين از سويي با انواع آنها، زواياي آشكار و نهان و درجة ابتلاي متعلم به آنها آشنايي كامل داشته باشد و از سوي ديگر، از صبري جميل، صدري وسيع، قلبي شفيق، نفسي مطمئن، معتمد به خويش و متوكل بر خدا برخوردار باشد.
6. اصطكاك با اهداف سلطهجويان جهاني
قدرتهاي سلطهطلب اقتصادي و سياسي جهاني حيات منافع خويش را در گسترش ظلم و بيداد، تبعيض و فساد، وابستگي و انقياد، محروميت و اعتياد، و بيثباتي و اختلاف ميان كشورهاي اسلامي ميبينند؛ از سوي ديگر، چون آنان ثمره تعليم و تربيت موفق اسلامي را حركت جامعه به سمت اسلام و گسترش عدالت و رحمت، مساوات و فضيلت، استقلال و عزّت، برخورداري و قدرت، ثبات و وحدت، غيرت و شوكت، رفع ضعف و ذلت و زبوني و وحشت ميبينند، بناي بنيانكني و براندازي نظام اسلامي و تضعيف باورهاي اسلامي را در پيش ميگيرند. همچنين جامعه و امتي كه در مسير تربيت اسلامي حركت ميكند، به كمالاتي ميرسد كه دشمنان اسلام آن را برنميتابند، بلكه به آن حسد ميورزند و در صدد سلب آن بر ميآيند. قران نيز به اين گرايش و ميل آنان اشاره دارد.
براي اشاره به مستندات قرآني فقط دو نمونه از مولفههاي تعليم و تربيت ديني را كه با اهداف سلطهجويان اصطكاك دارد، توضيح بيشتري ميدهيم: حقمداري و عدلگرايي.
حقمداري
آموزش ديني و قرآني، ارائة فرقاني است كه تفكيك حق از باطل را وجهة همت خويش مينهد. فرقان بودن جز در ساية حقمداري حاصل نميشود: «و انزل الفرقان؛ (آلعمران:4) خداوند فرقان (جداكننده حق از باطل) فرستاد»؛ «وَ لَقَدْ ءَاتَينَا مُوسي وَ هَرُونَ الْفُرْقَانَ وَ ضِياءً وَ ذِكْراً لِّلْمُتَّقِينَ(انبيأ: 48)؛ ما به موسي و هارون وسيله تفكيك حق از باطل و روشنيبخش دلها و آنچه ماية يادآوري پرهيزكاران است عطا كرديم».
مربي ديني نميتواند در عين حقمداري، از كفر و نفاق پيروي كند. ازاينروي، قرآن، پيامبرصلاللهعليهوآله را در انجام رسالت ابلاغ دين در ناحية ايجابي بر حقمحوري، و در جانب سلبي بر نفي پيروي غير خدا، توصيه ميكند: «ثُمَّ جَعَلْنَك عَلي شرِيعَةٍ مِّنَ الاَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَ لا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ لا يعْلَمُونَ؛(جاثيه: 18) سپس ما تو را بر شريعتي از امر دين واقف ساختيم؛ پس همان را پيروي كن، نه هواهاي كساني را كه علم ندارند».
خداوند در اين آية كريمه پيروي از وحي را مساوي ترك غوطهوري در دام جهل و دوري از حقيقت تلقي كرده است.
رعايت اصل حقمداري، مستلزم آن است كه در آموزش دين، از كتمان حقيقت اجتناب شود، و در موقعيت مناسب، حجاب از چهره حق زدوده، و سيماي نوراني و روشنگر آن بر همگان مكشوف شود. كتمان حقيقت به معناي مستور نهادن آن است. قرآن اهل كتمان را ملعون ميشمارد و ميفرمايد: «يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون». البته اگر دليل موجهي چون فقدان ظرفيت شنونده يا پارهاي شرايط مشروع، عدم بيان را اقتضا كند، ميتوان براي مدتي بيان آن را به تأخير انداخت؛ ولي كتمان حقيقت براي حفظ مقام، منصب و مطامع نفس خودكامه در آموزش ديني راه ندارد.
عدلگرايي
افزون بر حقمداري، تعليم دين بايد به سمت عدلگستري و حاكميت قسط در جامعه حركت كند و فسادستيزي پيشه كند. مصلحتانديشيهاي ظلمپرور، از آسيبهايي است كه تعليم دين را عقيم و بيثمر ميسازد؛ «لا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَ قُلْ ءَامَنت بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن كتَابٍ وَ أُمِرْت لاَعْدِلَ بَينَكُمُ؛ (شوري: 15) دنبال هواهاي آنان مرو و بگو من خود به آنچه خدا از كتاب نازل كرده ايمان دارم و مأمور شدهام بين شما عدالت برقرار كنم». در اين آية كريمه، آموزش دين و دعوت به آن با عدلگستري همراه شده است و پيامبر از سوي خدا مأمور به آن شده است. «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَينَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ؛ به تحقيق ما رسولان خود را با بينات فرستاديم و با آنها كتاب و ميزان نازل كرديم تا مردم را به عدالت عادت دهند» (حديد: 25) در اين آيه هدف رسالت انبيا، عدلگستري قلمداد شده است. آموزگار دين با ريشههاي فساد به مبارزه برميخيزد و طغيانگران را بر جاي خود مينشاند: «اذْهَبَا إِلي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طغَي؛ (طه: 43) به سوي فرعون رويد كه طغيان كرده است».
عدلگستري با استكبارگرايي جمع شدني نيست. ازاينرو، خداوند آموزگار نخست دين را به رويتافتن از زيادهخواهان امر ميكند: «فَتَوَلَّ عَنهُمْ فَمَا أَنت بِمَلُومٍ؛ (ذاريات:54) پس تو از آنان روي بگردان كه هيچ سرزنشي بر تو نيست».
«فَذَرْهُمْ حَتَّي يلاَقُوا يوْمَهُمُ الَّذِي فِيهِ يُصْعَقُونَ، (طور: 45) حال كه با هيچ برهاني به راه نميآيند، رهايشان كن، تا روز خود را ديدار كنند؛ روزي كه در آن هلاك ميشوند». تربيتيافتةديني، نميتواند در مقابل باطل و فساد جامعه ساكت بنشيند و عزلتنشيني را برگزيند. او بايد تمام تلاش خود را براي اصلاح جامعه استفاده كند.
اصطكاكِ مسلك تربيتي اسلام و دنياخواهان، بهويژه تقابل آنان با حقمداري و عدلگرايي، ميتواند مشكلاتي را در راه تعليم و تربيت ديني فراهم سازد كه در ساير آموزشها كمتر مشاهده ميشود. همين دو ويژگي موجب شده است كه دشمنان اسلام با تربيت ديني مقابله كنند و موانع گستردهاي در برابر آن قرار دهند. ازاينرو، آنان جوانان را طعمة تبليغات سودجويانة خويش ميكنند. آنان براي شكار جوانان و ممانعت آنان از تعليم و تربيت ديني، ابزارهاي فراواني را به كار ميگيرند تا كالاهاي ضدديني خود را به فروش رسانند. آنان با تبليغات پيدا و پنهان و توسل به روش اقناع هوشمندانه، به هدايت فرهنگي و ضداسلامي جوامع همت ميگمارند و شاهرگهاي تبليغاتي جهان را در اختيار ميگيرند. به اذعان روانشناسانِ تبليغ، مردم اغلب نقش تبليغات را اندك ميانگارند، در حالي كه قربانيان ساده آن هستند. روشهاي اقناع جوانان نشان ميدهد كه در زمان هشياري و ناهشياري، ميتوان آنان را تحت تأثير قرار داد. البته هر قدر افراد داراي ايمان ضعيفتري باشند، بيشتر در معرض تأثيرپذيري از تبليغات دشمنان اسلام هستند. آنان نيز به اين مطلب پي برده و در صدد جذب چنين افرادي برميآيند.
7. ضعف انگيزه
انگيزة افراد براي بهرهبرداري از تعليم و تربيت ديني، ضعيفتر از ساير دروس است. عوامل مختلف خانوادگي و اجتماعي سبب كاهش رغبت دانشآموزان و دانشجويان به شركت در كلاسها و جلسات دينآموزي شده است. انگيزههايي مانند كسب مدارج دانشگاهي و موقعيتهاي شغلي سبب شده است كه فراگيري ساير دروس، بسي بيشتر مورد استقبال جوانان و خانوادهها باشد. اين ضعف انگيزه، مسئوليت معلمان و مربيان را افزون و شناخت راهحلهاي آن را ضروري ميِسازد. اهداف و نتايج تعليم و تربيت ديني به خوبي براي جوانان آشكار نشده است. البته جمعي از متعلمان نيز كه «دغدغه رسيدن به كمال برتر» را دارند و مستعد آموزشهاي مربوطهاند، به دلايلي مانند تكراري ديدن آموزشها، دور ديدن هدف يا شكستهاي بين راه، دچار ضعف روحي ميشوند. بنابراين، بايد براي هريك از اينها چارهاي انديشيد.
8. سختي پيشروي و آساني عقبگرد
به دليل وجود موانع فراوان شناختي و گرايشي، حركت در اين مسير ناهموار با سختي همراه است. پيشروي به سختي انجام ميشود، اما عقبگرد بسي آسان و سريع است. ازاينرو، آموزش و پرورش ديني هميشه در معرض خنثي شدن است و نوعي حركت بر خلاف موج غريزهگرايي دروني و ماديگرايي بروني است. به همين دليل، در روايات، حركت در مسير الهي و كسب فضايل، جهاد اكبر ناميده شده است.
از اينجا لزوم تقويت، پيگيري، تكرار و تذكر آموزش ديني نيز معلوم ميشود. البته ميزان سختي حركت و سرعت عقبگرد در همة افراد يكسان نيست. هر قدر آدميان بتوانند گرايشهاي فطري معنوي خود را تقويت كنند، توانايي مقاومت آنها در برابر موانع افزايش مييابد.
حركت در مسير غرايز، آسانتر از حركت در مسير فطرت است. اگر عواملي به تحريك غرايز بينجامد، طوفان، آن نهالهاي فطرت را اگر از ريشه برنكند، بسختي بدانها «آسيب ميرساند و حتي شاخ و برگ نهالهاي رشديافته و درختشده را نيز بر ميكند.
9. انتزاعي بودن مفاهيم
يكي از ويژگيهاي برخي از مفاهيم ديني، انتزاعي و نامحسوس بودن آنهاست. بحث از خدا، صفات وي، روح، عالم غيب و ماوراي طبيعت، ملائكه، آسمانهاي هفتگانه، وحي، رسالت، برزخ، معاد و قيامت، مباحثي ذهني، انتزاعي، غيرتجربي و ناپيدا تلقي ميشوند كه تصور آن براي مخاطب با مشكلاتي مواجه است. اين مشكل اختصاص به مفاهيم ديني ندارد، اما در غالب آموزشهاي رسمي مانند دروس فيزيك، شيمي، بهداشت و علوم تجربي وجود ندارد. دانشآموز براي شنيدن مباحث ملموس و تجربي آمادگي بيشتري دارد.
از پيامدهاي منفي اين ويژگي، خستهكنندگي، ديرهضمي و بعيد بودن آنها از ذهن مخاطب است. هر يك از اين ها پذيرش آموزهها را با مشكل جدي مواجه ميسازد. بنابراين، بايد به شيوههاي گوناگوني از جمله سادهسازي و به كارگيري تمثيلها، آن را براي مخاطب ملموس ساخت.
خداوند نيز در قرآن كه كتاب آموزشي مستقيم خود اوست، از تمثيلهاي زيادي استفاده كرده است. خداوند در سورة كهف ميفرمايد: «ما در قرآن براي مردم از طريقهاي مختلف، همه نوع مثلي به كار بردهايم». همچنين در سورة روم ميفرمايد: «ما در اين قران همهگونه مثلي را زدهايم». طرح مفاهيم انتزاعي عقيدتي براي كودكان، مشكلي مضاعف دارد و نوع نگاه كودك به جهان اقتضا ميكند كه باورهاي ديني به سبكي مناسب و متفاوت از بزرگسالان براي آنان عرضه شود. او در دنياي عقيدتي خاصي زندگي ميكند و آمادگي درك مفاهيم انتزاعي را ندارد، بلكه به الهيات كودكانه نياز دارد.
10. جايگزينپذيري ثمرات نقد
ميتوان براي آثار دنيوي دين تا حدودي جايگزين يافت. راهكارهاي معنوي ساير اديان يا عرفانهاي كاذب ميتواند اين نياز را بهطور ناقص يا كاذب پاسخ دهد و پاسخگوي عطش موقت فرد باشد. همين امر سبب ترديد متربي در عمل به دين ميشود. نوعي نگاه تكثرگرايانه در عرفان سبب شده است عرفان اسلامي در ميان نسل جوان مهجور و غريب بماند. ازاينرو، لازم است كه مقايسهاي صورت گيرد تا روشن شود كه صحت و شدت و ميزان تأثير راهكارهاي معنوي در قرب الهي كاملاً متفاوت از گزينههاي كاذب است.
در آموزش و پرورش غيرديني مرسوم مدارس و دانشگاهها، چنين جايگزيني مشاهده نميشود. مواد درسي كه در رشتههاي مختلف علوم تجربي عرضه ميشود، استانداردهاي مرسومي دارد كه چندان مورد اختلاف و جايگزيني نيست.
11. نسيه بودن آثار اخروي
از جمله تفاوتهاي تربيت ديني و غيرديني، سختي دستيابي به آثار دنيوي و دوردستي نسبي و نسيه بودن جزا و پاداش اخروي است. توضيح انكه آثار عمل به آموزههاي ديني دو دستهاند: دنيوي و اخروي. زندگي شرافتمندانه و آرامش رواني كه از نتايج دنيوي عمل به دين است، در گرو تلاش و مقاومت فراواني در عمل است؛ يعني كسي ميتواند دريافت بركات دنيوي تربيت ديني را احساس كند كه مدتي مديد به آموزهاي ديني پايبند باشد. آثار برتر دين نيز در جهاني ديگر آشكار ميشود كه نسبت به آثار تربيت دنيوي، از فاصله زماني بيشتري برخوردار است. همين امر سبب ميشود كار بر مربي مشكل شود. هر چه ثمرة تلاش ديرتر حاصل شود، انگيزه ورود فرد براي نيل به آن كمتر ميشود. هر چه در تربيت، اهداف و نتايج نقدتري مد نظر باشد، كار مربي آسانتر است. اين عامل در بسياري از موارد مانع از انجام عمل ميشود. اگر در مسائل روزمره دقت كنيم، در مييابيم كه «نسيه بودن ثمره»، ميتواند انسان را نسبت به عمل دلسرد كند. نسيه بودن نتايج، حتي ميتواند در امور مادي نيز تأثير منفي برجاي نهد. براي مثال، كم نيستند كسانيكه به مسائل بهداشت غذايي و ورزش توجه نميكنند و لذت آني غذا و عدم تحرك را بر سلامت در دوران پيري يا داشتن وزن مناسب ترجيح ميدهند.
به دليل نقش آثار نقد دنيوي، قرآن در شيوة تربيتي خود به آثار دنيوي ايمان و پايبندي به دين نيز ميپردازد. براي مثال، در آية 40 سورة انعام ميفرمايد: «كساني كه ايمان ميآورند و در ايمانشان هيچ خطا و ظلمي نميكنند، آسايش و امنيت براي آنهاست و آنها هدايتشدگانند». همچنين خداوند حج را منشأ منافع معنوي و اجتماعي معرفي ميكند.
براي حل مشكل تلقي نسيه بودن ثمرات، افزون بر توجه به كاركردهاي دنيوي، تقويت يقين به جهان آخرت و تفكر دربارة ارزش والاي ثمرات از نظر كمي و كيفي و نيز ياد مرگ و احتمال وقوع آن در زماني نزديك، اهميت فراوان دارد. البته در كنار اين سه امر (يقين، تفكر و ياد مرگ)، توجه به اهداف متوسط نيز مفيد است. آيات و روايات و نيز دانش روانشناسي نشان ميدهند كه پيوند با خدا كه با پايبندي به دين حاصل ميشود، بهترين راه براي كسب آرامش دنيوي است. اين امر مهمترين عامل در رسيدن به لذت دنيوي است؛ زيرا اگر كسي از تمام نعمتهاي دنيوي برخوردار باشد، اما آرامش نداشته باشد، هيچ لذتي نميبرد و برعكس، انسان تهيدست ميتواند با آرامش روان، سختيهاي زندگي را فراموش و بر خود آسان سازد.
12. باطنگرايي متعالي
يكي از ويژگيهاي تربيت ديني، توجه خاص به نيت يا باطنگرايي متعالي و اجتناب از ظاهربيني است. در تربيت ديني ظاهر و باطن هر دو مهم است، اما نيت از جايگاه برتري برخوردار است. محور اصلي ثواب و عقاب خداوند نيز بر اساس نيات است. خداوند در سوره اسراء ميفرمايد: «هر كس طبق شاكله و روش خود عمل ميكند و خداوند به كسي كه روش بهتر را انتخاب كرده، آگاهتر است». طبق تفسيري كه ائمهعليهمالسلام در مورد اين آيه كردهاند، منظور از «شاكله عمل» همان نيات انسان است كه جهت اعمال را مشخص ميكند. در بين ابعاد وجودي انسان، توجه اصلي دين، به اصلاح انگيزه و نيت و پاكسازي قلوب است. آموزههاي نظري دين نيز مقدمة تحولات دروني است. بنابراين، معلّم در صورتي موفق است كه بتواند در متعلّم مداخله رواني كند و او را تعالي ببخشد. سختي تربيت ديني در آنجا آشكارتر ميشود كه بدانيم نيت نهايي مورد توجه دين، كمال و معنويت الهي و متعالي و به عبارتي تقرب وجودي به خدا و نقش محوريبخشيدن به وي در تمام افعال است. حتي عرفان ديني نيز متفاوت از ساير عرفانها كه محصور به دنياست، هدفي الهي و متعالي دارد كه دامنة آن دنيا و آخرت را دربرميگيرد. خدا حقيقتي بينهايت و جامع تمام ارزشها و كمالات است. منظور از هدفبودنِ او، حضور وي در متن زندگي است. تعليم و تربيت اگر طريق صواب بپيمايد، شميم معنويت دنياي وي را فراميگيرد و آدمي را به آنجا ميرساند كه در پايان عمر با نفسي كماليافته و با مسرت تمام، راهي كوي دوست ميشود و نداي بدرقه او را ميشنود كه: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلي رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً،فَادْخُلِي فِي عِبادِي، وَ ادْخُلِي جَنَّتِي؛ (الفجر:27-30). اي نفس مطمنن، خشنود و پسنديده به سوي پروردگارت باز گرد، و به صف بندگان من درآي، و به بهشت من وارد شو».
البته اهداف واسطه نيز وجود دارد كه به ارتباط انسان با خود، ديگران و طبيعت قابل تقسيم است، اما همة اينها بايد در جهت هدف نهايي باشد.
پاكسازي قلوب و تعالي بخشيدن به آن، به مراتب سختتر از افزودن اطلاعات و تأثير در عقايد سطحي يا تقويت انگيزههاي مادي و زودگذر است كه هدف غالب آموزشهاي رايج است. سختي پالايش قلوب و رشد معنوي سبب شده است كه شيوههاي آموزشي آن مورد بازنگري قرار گيرد.
13. فزوني پرسشهاي ديني نسل نو
يكي از مشكلات عرصة تعليم و تربيت ديني، پرسشهاي پنهان جوانان است. نوع كنجكاوي و پرسشهايي كه نوجوان و جوان در مسائل عقيدتي دارد، بيش از ساير موضوعات است. ذهن او مخزني از پرسشهاي نهان در اين امور است، ولي چون زمينة مناسبي براي طرح آن در حضور والدين نميبيند، آن را در سينه محبوس ميسازد. او به جواب دسترسي بالفعل ندارند. اين پرسشها وابسته به سن، سطح تحصيلي و وضعيت اجتماعي متفاوت است. يكي از ويژگيهاي عمده در دو مرحلة نوجواني و بلوغ، كه آثار آن در جواني نيز استمرار دارد، افزون بر تغييرات جسمي، تحولات روحي و رشد شناختي است. اين امر، سبب بروز پرسشهايي ميشود كه با هر دو حوزة رشد شناختي و گرايشهاي روحي جوان پيوند دارد. اين پرسشها به دو دستة كلي قابل تقسيم است:
الف). پرسشهاي مقتضاي رشد سني، بلوغ فكري، جسمي و وضعيت رواني جوانان؛ براي نمونه، ميتوان در اين زمينه به پررسشهايي در عرصة شناخت خود، خدا، جهان، دنيا، آخرت، معاد، معجزه، وحي، قبر، عدل، اختيار، هدف زندگي و خلقت، راهكارهاي معنابخشي به حيات و تثبيت فكري جهانبيني ايدئال، راهكارهاي توفيق در ابعاد مختلف مادي و معنوي و كسب كمالات برتر انساني، روش كسب عزّت نفس، آزادي و رهايي از وابستگيها و استقلال فكري اشاره كرد.
ب. پرسشهاي مقتضاي فرهنگ و زمان؛ اينگونه پرسشها با حضور در مدارس و دانشگاه و ارتباط با برخي افراد و افكار برجستهتر ميشود. گاه اهميت پرسش بهگونهاي است كه اشتغال ذهني به آن، آمادگي پذيرش آموزههاي ديني را بهطور كامل از فرد سلب ميكند. گاه چه بسا از اين حد هم فزونتر رود و به افت تحصيلي و عدم تمركز در درس منجر شود. جواني كه بهطور طبيعي تشنة دين است، مواجهه با شبهات، او را دچار ترديد جدي در روند كار خود ميسازد؛ او را نسبت به اساس باورهاي ديني به چالش ميكشاند و در برابر دوراهي و بلكه چندراهي قرار ميدهد. نوع و ميزان شبهات و پرسشهاي مطرح براي جوانان، مختلف است و به سطح هوشي، ميزان پيگيري مباحث، و فضاي فكري آنها بستگي دارد. كم نيستند جوانانِ بااستعداد و كاوشگري كه در دام رهزني اين پرسشها گرفتار آمده و به تدريج مشكلات فكري خود را به ساير جوانان نيز منتقل ميكنند. غالب نقشآفرينان جامعه، نيروهاي فكور و پرسشگر هستند كه به همقطاران خويش نيز جهت ميدهند. غالب اين جوانان در ابتدا افراد صادقي هستند كه براي گزينش دين و فهم صواب سردرگم ميشوند. از كتابهاي درسي، استادان مربوطه و منابع و جلساتي كه به آنها دسترسي دارند، پاسخهايي نامتوازن دريافت ميكنند و با سردرگمي و ذهني مشوش در كلاس حضور مييابند.
14. جهل مركب يا پيشفرضهاي غلط
آموزش ديني مبتني بر مباني و پيشفرضهاي خاصي در انسانشناسي، جهانشناسي، خداشناسي، راه و راهنماشناسي، و فرجامشناسي است. اين مباني، علم دين را از ديگر علوم متمايز ميسازد و فهم آن را در چارچوب خاصي قرار ميدهد. ساير علوم نيز از مباني خاص خود برخوردارند، اما فهم مباني در علم ديني مشكلتر از ساير علوم است.
در آموزشهاي غيرديني، غالباً متعلم با ذهني عاري از پيشفرضهاي غلط در كلاس حضور مييابد. دانشآموز نسبت به فرضيهها و نظريههايي كه در كتب رياضي، فيزيك و علوم تجربي ميخواند يا ذهني خالي و اماده دارد و يا اگر اطلاعات پيشيني نيز وجود داشته باشد، غالباً در چهت دانشهاي عرضهشده و مؤيد آنهاست. اگر شما از يك دانشآموز كه هنوز در كلاس درس فيزيك مدرسه شركت نكرده است يك پرسش تخصصي فيزيك بپرسيد، خواهد گفت: «نميدانم» يعني او نسبت به جواب آن، جهل بسيط دارد و خاليالذهن است. اما در آموزش ديني به گونة ديگري است. اگر از همان دانشآموز يك پرسش ديني دقيق بپرسيد، بعيد نيست كه جواب شما را هر چند غلط، بدهد؛ به دليل اينكه نسبت به آن خاليالذهن نيست.
غالباً متعلم ديني اطلاعات ناقص يا حتي ناصوابي را از طريق خانواده، بستگاه، دوستان، رسانه و جامعه به دست آورده و پيشفرضهايي در ذهن دارد. شركت كردن متعلم در كلاس ديني، مانند شركت دانشآموز در كلاس رياضي است كه به قواعد و فرمولهايي متفاوتي از كلاس اعتقاد دارد. بسياري از جوانان در مسائل ديني خود را صاحبنظر ميدانند و با چنين ذهنيتي در كلاس حاضر ميشوند. آيا تدريس رياضي به كساني كه خود را به درست يا غلط رياضيدان ميدانند، با كساني كه با ذهني خالي براي فهم اولية رياضي به كلاس ميآيند، مساوي است؟ بسياري از متعلمان در مباحث ديني دچار جهل مركبند، بر خلاف دروسي مانند فيزيك و شيمي كه دچار جهل بسيطند. همين امر باعث ميشود كار معلم ديني به مراتب سختتر از ساير معلمان باشد. چون معلم فيزيك، معمولاً تنها وظيفهاش فهماندن مطالب است، در حالي كه معلم ديني در بيشتر مواقع، بايد دو كار انجام دهد: از بين بردن ذهنيت قبلي و جايگزيني مطلب صحيح. اگر اين ذهنيتهاي نادرست، در ذهن مخاطب بمانند و متعلم «عقيده صحيح» را نفهمد، به تدريج ذهنيت ناردست وي تثبيت، و به عقيدة راسخ تبديل ميشود و در اين صورت، از بين بردن آن سختتر ميشود. اگر معلم ديني نتواند براي چنين ذهنهايي مطلب را به خوبي روشن كند و بياني متقاعدكننده داشته باشد، مشكل ديگري به وجود ميآيد و آن اينكه مخاطب آن را تأييدي براي ذهنيت خود مييابد و با خود ميگويد: «استدلال طرف مقابل را هم فهميدم و ديدم اشتباه بود». از آن پس، چه بسا به سخنان ساير معلمان نيز بياعتنا شود. اين مشكل در تدريس فيزيك بسيار كمتر است؛ زيرا اگر معلم نتواند استدلالش را كامل كند، متعلم انتقاد را متوجه معلم ميسازد و ميگويد او نتوانست به خوبي توضيح بدهد، ولي نميگويد «پس اين نظريه فيزيك هم، استدلال درستي ندارد».
از جمله علل پيشفرضهاي متعلم دين اين است كه جوانان دربارة به مسائل ديني بهطور طبيعي نوعي موضعگيري دارند و به سكوت دروني بسنده نميكنند. ريشه اين حالت، به ويژگيهاي منحصر به فرد مسائل ديني مربوط شود.
ذهن پرسشگر جوان در برابر مسائل دينياعم از پرسشهاي مقتضاي سن و فرهنگ، او را به تفكر واميدارد. اگر به موقع پاسخ مناسبي از بيرون نيابد، منتظر نميماند و خود به قضاوت مينشيند. تشنگي درون او را به قضاوت واميدارد. دغدغة بودن خود، سرنوشت خويش، و اينكه آيا او مختار است يا نه؟ معادي وجود دارد يا خير؟ و... . پرسشهاي اينچنين، مسائلي نيستند كه جوان به سادگي از كنار آن بگذرد و بگويد «فعلاً نميدانم. انشاءالله بعداً خواهم فهميد!» اهميت اين پرسشها بدان دليل است كه پاسخ آنها مسير زندگي را عوض ميكند. ازاينرو، او خود پاسخ ميدهد. در اين عرصه، وجود تبليغات دشمنان داخلي و خارجي، بهويژه افكار التقاطي، مانع از خالي ماندن ذهن وي ميشود. همچنين اميال غريزي او نيز سبب ميشود پرسشها را بهگونهاي پاسخ دهد كه كمترين مخالفت را با اين گرايشها داشته باشد. بنابراين، متعلم جوان به باورهاي مخالفان دين متمايل ميشود و سخن آنان را به زودي تأييد ميكند و پيشفرض خود قرار ميدهد.
بهترين راهحل در اينجا عمل به توصية امير مومنان عليعليهالسلام است. ايشان ميفرمايد: «قبل از آنكه مرجئه بخواهند عقايد نادرستشان را به ذهن بچههايتان وارد كنند، علوم مفيد را به آنها ياد بدهيد»؛ همانطور كه در پزشكي ميگويند پيشگيري بهتر از درمان است. اگر ما از همان ابتدا كه پرسشهاي مختلف براي نوجوانان پيش ميآيد، مشكلاتشان را حل كنيم، ميتوانيم راحتتر به هدف خود برسيم.
15. مشكل سطحبندي
از آنجا كه متعلمان پيشفرضهاي ذهني متفاوتي دارند و كمابيش از منابع گوناگون، اطلاعات عقيدتي را دريافت كردهاند، همه در سطح واحد قرار ندارند و سطحبندي آنها نيز به سادگي ممكن نيست. اين مشكل در تعليم دروس رسمي مدارس به ندرت مشاهده ميشود. براي مثال، منابع اطلاعات دانشآموزان دربارة فيزيك و شيمي و رياضي بيشتر به كتابهاي درسي مدارس يا كلاسهاي تقويتي مدارس خلاصه ميشود، اما آموزشاي ديني منابع گستردهتري دارد.
در تربيت ديني نيز شركتكنندگان در يك گروه يا كلاس روحيات اخلاقي، انگيزههاي دروني و آسيبپذيريهاي متفاوتي دارند كه سطحبندي آنها را نسبت به اهداف تربيتي با مشكل مواجه ميسازد. بيشتر افراد نميدانند در چه مرحلهاي از رشد اخلاقي هستند؟ به چه آسيبهايي مبتلا هستند؟ وضعيت صفات نيك و بد در آنها چگونه است؟ در مقايسه با ديگران در چه سطحي قرار دارند؟
از جمله مشكلات سطحبندي مخاطبان در عرصة تعليم و تربيت ديني، عام بودن مخاطبان آن است كه همة اقشار را دربرميگيرد و به گروه خاصي محدود نيست. برخلاف ساير علوم كه هر كس آن را به متخصص خود وامينهد و در موارد لازم به آنها مراجعه ميكند و انگيزهاي براي آموزش خود در اين زمينه نميبيند. درجهاي از دينشناسي دغدغة همة مردم در سطوح مختلف است. وقتي سطحبندي انجام نشود، مطلب ديني بايد چنان ساده بيان شود كه براي همه قابل فهم باشد. البته اين امر گاه سبب سادهانگاري دين ميشود.
16. سطحينگري
عام بودن مخاطب دين، مستلزم سادهسازي آن در بيان است و اين امر به تدريج به سادهانگاري در فهم منجر ميشود. برخي چنين فراگرفتهاند كه اگر علمي پيچيده باشد، بايد اصطلاحات نامأنوس و معادلات سختي داشته باشد. ازاينرو، بيشتر مردم جامعه مسائل دين را سطحي و بسيار ساده ميدانند. از جمله شواهد آن اين است كه اگر ببينند جوان بااستعدادي قصد دارد طلبه شود، بسياري از اطرافيان حتي ديندارانشان، احساس مسئوليت كرده و در مقام نصيحت به او ميگويند: «تو حيفي!». گمان ميكنند افراد بااستعداد بايد بروند رياضي و فيزيك بخوانند و فقط كساني كه توانايي ذهني كافي ندارند و راههاي ديگر بر آنها بسته است، «خوب اگر خيلي مايلند، مانعي ندارد بروند طلبه شوند!»
اين نوع تفكر پيامدهاي منفي دارد. جواني كه چنين ميانديشد هيچگاه سعي نميكند «آموزههاي ديني» خود را مورد مداقه قرار دهد. حتي اگر معلم ديني نيز بخواهد مطلب ظريفي را به او بفهماند، دانشآموز با ديد «واضح بودن» به آن مينگرد. بنابراين، به ظرافت آن هرگز پي نميبرند. چنين فردي حتي ممكن است پس از خواندن يك كتاب دقيق ديني، بگويد: «همهاش را خواندم، اما مطلب جديدي نداشت!» در نتيجه، وي در يادگيري علم دين رغبتي نشان نميدهد و مطالب را تكراري و در نتيجه خستهكننده ميبينند. همين امر موجب ميشود، دشمنان بتوانند افكار التقاطي و بدعتها را در ذهن او جاي دهند؛ زيرا تمييز انديشههايي كه حق و باطل در آن خلط شده، بسيار مشكل است و مادامي كه فرد در مورد ذهنيتهاي خود اهل دقت نباشد، به تفاوت آنها پي نميبرد.
همچنين، سادهانگاري در ايجاد جهل مركب نيز موثر است؛ زيرا كسي كه گمان كند، اين علم سطحي است، به راحتي در مورد مسائل آن نظر ميدهد و ديگر ديدگاهها را رد ميكند و خود را «صاحبنظر و تئوريسين» نيز ميشمارد! همانطور كه اگر انسان مطلبي را از يك كودك بشنود، به راحتي آن را رد ميكند، ولي اگر مثلاً بداند كه آن مطلب را «اينشتين» گفته است، كمي در مورد آن تأمل ميكند و با خود ميگويد: «حتماً يك چيزي ميدانسته كه اين را گفته است»!
امام صادقعليهالسلام نيز ميفرمايند: «براي جهالت تو همين بس كه به دانستههاي قبليات تكيه كني و به آن مطمئن باشي... كليد جهل، رضايت (به دانستهها) و باور داشتن آنهاست و كليد علم، تكاپو و سعي در اصلاح و تكميل آن؛ البته همراه با توفيق الهي است».
اگر بخواهيم علوم ديني و غيرديني را با اين حديث تطبيق دهيم، در مييابيم كه بسياري از جوانان، در علوم ديني كليد جهل را در دست دارند، در حالي كه در علوم غيرديني با كليد علم همراهند! زيرا بهرغم طرح ديدگاه و داوريهاي ديني، به كسب آموزشهاي غيرديني بسي بيش از رشد آموزشهاي ديني خود همت ميگمارند.
نتيجه گيري
توجه به مرزهاي آموزش و پرورش ديني و غيرديني از اصول ضروري براي كاميابي در عينيتبخشي به آرمانهاي تعليم و تربيت در ساحت دين است. برخي از تفاوتها كه در اين نوشتار بيان شد، عبارتند از: فقدان پژوهشهاي آكادميك كافي، نگاه دوساحتي به انسان، شرافت روح بر جسم، اهداف چندساحتي، پيوند با اهداف تربيتي، اصطكاك با تعصبها، خرافات و غرايز حيواني، اصطكاك با اهداف سلطهجويان جهاني، حقمداري، عدلگرايي، ضعف انگيزه، سختي پيشروي و سرعت عقبگرد، انتزاعي بودن مفاهيم، جايگزينپذيري نقد حتي به شكل كاذب، نسيه بودن نتايج، باطنگرايي متعالي، پرسشها، پيشفرضها، مشكل سطحبندي و سطحينگري. اين مجموعه قابل افزايش و تكميل است و شايسته است كه در اين زمينه پژوهشهاي گستردهاي انجام گيرد.
با توجه به تفاوتهاي گستردة ميان تعليم و تربيت ديني و غيرديني، لازم است در كاربرد اصول و روشهاي تربيتي غيرديني در عرصة ديني راه احتياط در پيش گيريم و لوازم هر يك از تفاوتها را در نيل به اهداف تعليم و تربيت ديني آشكار سازيم. به نظر ميرسد يكي از مهمترين علل موفقيت اندك در تحقق اهداف آموزش وپرورش ديني در جامعة ما، نبود توجه كافي به تفاوتهاست.
منابع
ـ امام صادقعليهالسلام، مصباح الشريعه، قم، نشر حجر، 1361.
ـ رفيعي، بهروز، آراي دانشمندان مسلمان در تعليم و تربيت و مباني آن، تهران، سمت، 1381.
ـ حراني، ابو محمد، تحف العقول، قم، مؤسسه انتشارات اسلامي، 1404 ق.
ـ اعرافي، عليرضا، فقه تربيتي، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1387.
ـ ذوعلم، علي، شاخصهاي تربيت ديني از نگاه قرآن كريم، رشد، ش 11، زمستان 1384، ص 47 ـ 52.
ـ حر العاملي، محمد بن الحسن، وسايل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، قم، مؤسسه ال البيت لاحياء التراث، 1409 ق.
ـ مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، بيروت، لبنان، مؤسسة الوفا ، 1404ق.
ـ محمود رجبي، انسانشناسي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1380.
ـ ناصر، دكتر ابراهيم، بررسي تطبييقي تربيت ديني، ترجمة علي حسينزاده، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خمينيقدسسره، 1380.
ـ نقيب زاده، دكتر مير عبدالحسين، فلسفه آموزش و پرورش، تهران، طهوري، 1387.
ـ افروز، غلامعلي، چكيدهاي از روانشناسي تربيتي كاربردي، تهران، انجمن اوليا و مربيان، 1381.
ـ باقري، خسرو، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، تهران، مدرسه، 1374.
ـ پراتكانيس، آنتوني، عصر تبليغات، ترجمة دكتر كاووس سيد امامي و محمد صادق عباسي، تهران، سروش،1380.
Best, Ron, (editor), Education for spiritual, Moral, Social, and Cultural development, London, Continuum, 2000.
Friedrich Schweitzer, "Children as Theologians", in Education, Religion and Society, Edited by Dennis Bates, Gloria and Friedrich Schweitzer, Routledge, London, 2006.
Lois Sweet, God in the Classroom: The Controversial Issue of Religion in Canada's Schools, MC Clelland and Stewart Inc., 1997.
Willem F. Zuurdeeg, An Analytical Philosophy of Religion, Nashville: Abingdon Press, 1958.
Wright, Andrew, Spirituality and education, Routledge, London, 2000.