آموزش و جنسيت «نقدي بر رويکرد فمينيستي به تعليم و تربيت زنان»

سال چهارم، شماره اول، بهار و تابستان 1391، صفحه 67 ـ 100

Islām va Pazhūheshhāye Tarbīyatī, Vol.4. No.1, Spring & Summer 2012


اسدالله طوسي*


چکيده


نهضت حمايت از برابري زن و مرد يا فمينيسم، گرچه بازتاب احياي بي‌مهري‌ها و محروميت به زنان در گذشته بود، اما هم اکنون گرفتار انحراف شده و خود موجب محروميت زن در قالبي مدرن شده است. از جمله شعارهاي اين نهضت، «تساوي زنان با مردان در تعليم و تربيت» و ايجاد نظام «تعليم و تربيت مختلط» مي‌باشد. ايجاد نظام آموزشي مختلط، به جهت ضديت و ناسازگاري با قانون فطرت و طبيعت اولية انساني و ارزش‌هاي ديني، علي‌رغم استقبال اوليه در برخي كشورها، شاهد بي‌مهري و مقابلة بسياري از کشورهاي جهان با آن بود. هم اکنون جهان متمدن امروزي، با وجود مشاهدة تبعات و پيامدهاي منفي آن در ابعاد گوناگون، به ويژه در بعد آموزشي، تربيتي و اخلاقي، همچنان به آن پايبند است. دين اسلام، در راستاي احترام و اکرام به قشر عظيم زن و در جهت احياي حقوق از دست رفته آنان، هر گونه برخورد افراطي و تفريطي، از جمله محروميت زنان از حضور در اجتماع را محکوم و هر نوع اختلاط و بي‌بندوباري‌هاي حاصل از آن را نيز مردود مي‌داند.


کليدواژه‌ها: حقوق زن، نظام آموزشي، تعليم و تربيت مختلط، تعليم و تربيت غيرمختلط، فمينيسم.





* دانشجوي دكتري تعليم و تربيت مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) Nashrieh@Qabas.net

دريافت: 1391/1/10 - پذيرش: 1391/4/10




 



مقدّمه


انقلاب اسلامي ايران، نهضتي عظيم و مبتني بر فرهنگ و ارزش‌هاي مذهبي، با راهبري امام خميني(ره)، چونان صاعقه‌اي آسماني، چنان بر سر قدرتمندان و ستمکاران عالم فرود آمد، که اينك پس از سه دهه هنوز شوک ناشي از آن، جهان استکبار و حاکميت شيطاني آن را سردرگم کرده است. به گونه‌اي که هنوز استراتژي معيني براي مقابلة موفق و کارآمد با اين هجمة سهمگين نيافتند. دامن زدن به اختلافات قوميتي و ملي، کودتاهاي نظامي، اختلافات مذهبي، جنگ‌هاي خياباني، ترور و جنايت، و جنگ گستردة نظامي از جمله اقدامات استکبار بر عليه اين نهضت اسلامي بود که به مدد الهي، تاکنون شکست خورده است. استکبار پس از شکست‌هاي پي‌درپي، هجمة جديدي را عليه ارزش‌هاي والاي اسلامي انقلاب آغاز کرده ‌است؛ جنگ نرم فرهنگي با ابزار رواج فساد، اباحيگري و بي‌بندوباري. آنها در اين راستا، از انواع روش‌هاي قديمي و مدرن از قبيل کتب و نشريات، راديو و تلويزيون، اينترنت و ماهواره، و...، بهره مي‌برند. جنگ نرم، در کنار طرح شعار «طرفداري از حقوق زن»، و رواج ايده‌هاي فمينيستي، ارزش‌هاي ديني و اسلامي را نشانه رفته است.


رواج فساد و بي‌بندوباري، مقابله با حجاب و طرح اختلاط زن و مرد، به خصوص وقتي با چاشني فعاليت‌هاي علمي و فرهنگي در مراکز آموزشي و پژوهشي، همراه باشد، حساسيت کمتري را به دنبال داشته است. اکنون در خيابان‌ها، مراکز سياحتي و گردشگري، بازارها، بوستان‌ها، و حتي مکان‌هاي کاملاً علمي، فرهنگي و دانشگاهي و يا نمايشگاه‌هاي کتاب، و متأسفانه برخي مکان‌هاي مقدس زيارتي و مجالس مذهبي و عزاداري، شاهد اختلاط ناميمون زن و مرد مسلمان و مؤمن هستيم! برخي از فيلم‌ها و مجموعه‌هاي هنري، مبلِّغ و مروِّج اين روية غلط سکولاري مي‌باشند.


به نظر مي‌رسد، طرح اين مسائل و مشکلات و بيان برخي راه‌حل‌ها، کمک مناسبي براي برخورد ريشه‌اي و تأثيرگذار با اين معضل خواهد بود.


اين مقاله بر آن است تا به کمک مطالعات و تحقيقات موجود در اين زمينه، به يکي از مهم‌ترين مسائل مطرح در اين حوزه در سدة اخير، يعني «اختلاط زن و مرد، به ويژه در مراکز علمي آموزشي» پرداخته و با نگاهي نقادانه، به خصوص به رويکرد فمينيستي آن، پاسخگوي اين پرسش‌ها باشد:


1. آيا مسئلة «اختلاط زنان و مردان در مراکز و مؤسسات آموزشي»، برنامه‌اي مبتني بر يافته‌هاي علمي است، يا تصميمي عجولانه، انتقادي و غيرعلمي است؟

2. آيا اين مسئله، تنها براي مسلمانان و محققان مسلمان و يا مردم مشرق زمين، مسئله‌اي مهم و قابل توجه است، يا براي ساير کشورها، نيز چنين است؟

3. نظر اسلام و ديدگاه انديشمندان مسلمان در اين زمينه چيست؟



بررسي مفاهيم



1. فمينيسم


«فمينيسم» به معناي «تساوي حقوق زن و مرد» و يا «نهضت براي آزادي زنان» است و خاستگاه آن، به خصوص مباحث نسبتاً جديدتر پيرامون آن، ابتدا در کشور فرانسه و بعدها در ساير کشورهاي اروپايي و آمريکا مطرح گرديد. آنها معتقدند: زنان در طول تاريخ همواره تحت ستم بوده و هميشه اين مردان بوده‌اند كه با تفكر مردسالاري و حاكميت و تسلط بر زنان، از آنان بهره‌‌كشي كرده‌اند. بدين‌وسيله، اين قشر عظيم، گرفتار محروميت‌هاي شديد در تمام زمينه‌ها شد. اكنون زمان آن است تا زنان از اين وضع نامناسب، نجات يافته و دست کم داراي حقوق برابر با مردان باشند.



2. تعليم و تربيت غيرمختلط و مختلط


«تعليم و تربيت غيرمختلط»1 يا «آموزش غيرمختلط»2 به معناي جدا و مستقل بودن تحصيل و آموزش هر يک از دو جنس زن و مرد، در مدارس و آموزشگاه‌ها،3 در تمام سطوح مي‌باشد.4 اما تعليم و تربيت مختلط،5 انجام فعاليت‌هاي آموزشي براي دو جنس مخالف، زن و مرد، در مراکز و آموزشگاه‌هاي واحد و به صورت مختلط مي‌باشد. البته هر يک از اين دو نوع نظام آموزشي، به شيوه‌هاي گوناگون قابل اجراست.



پيشينة نگاه فمينيستي به آموزش زنان


تعليم و تربيت در تمدن‌هاي اوليه، عبارت بود از: «يادگيري شيوة زندگي کردن»، به صورت فردي و غالباً در خانه‌ها و توسط بزرگ‌ترهاي خانواده. به موازات پيشرفت و تحول در مظاهر گوناگون زندگي انسان، تعليم و تربيت، نيز متحول شد. در نتيجه، آموزش‌ها رسمي‌تر، سازمان‌دهي‌تر و فراگيرتر از قبل شد. در گذشته، در غالب جوامع، تلاش اوليه بيشتر بر تعليم و تربيت مردان متمركز بود.6 در اين شيوه، كه در مغرب زمين تا سده‌هاي پيشين ادامه داشت، نه‌تنها چيزي به نام حق تعليم و تربيت و فرصت‌هاي برابر آموزشي براي زنان مطرح نبود، بلكه حتي براي قشر عظيمي از مردان جامعه نيز مطرح نبود. در حالي‌كه سرزمين‌هاي اسلامي، شاهد اوج شكوفايي علم و تمدن در سايه فرهنگ والا و علم پرور اسلام بوده است. در تمام شهرها و حتي روستاهاي مناطق مسلمان نشين، در شرق و غرب عالم، در مدارس و مكتب خانه‌ها، امكان تحصيل براي بسياري از مردم و حتي در مواردي براي زنان فراهم بود.7


در اواخر قرون وسطي، به ويژه پس از انقلاب صنعتي و احساس نياز به نيروي كار ارزان قيمت، توجه به قشر محروم جامعة آن روز اروپا، يعني زنان جلب شد. اين تغييرات، در شيوة زندگي و جايگاه زنان در جامعه، تحول نسبي ايجاد نمود و آنها را از حصار خانه‌ها آزاد كرد تا دوشادوش مردان در بيرون از خانه، در كارگاه‌هاي توليدي مشغول به كار شوند.8 گو اين‌که تحولات اقتصادي و اجتماعي در اين جوامع، تحولات زيادي، از جمله توجه اجمالي به حقوق زنان در تساوي فرصت‌هاي آموزشي را نيز در پي داشت.9 اما پيامد اين کار، استثمار زنان و محروميت از بسياري از حقوق از جمله فرصت‌هاي آموزشي، بوده‌ است. به همين جهت، عملاً تنها عدة اندکي از انبوه زنان، از فرصت‌هاي آموزشي بهره‌مند شدند.


نكتة قابل توجه، نوظهور بودن «تعليم و تربيت مختلط» بود. تا اواسط قرن نوزدهم، كليه آموزش‌ها براي زنان، جز موارد اندک، به صورت كاملاً جداگانه ارائه مي‌شد.10 نظام آموزشي مختلط تا آن زمان، حتي براي مربيان و انديشمندان تعليم و تربيت نيز به عنوان يك نظريه مطرح نبود. بعدها در بعضي كشورهاي غربي، به عنوان يك اصل تربيتي در فلسفة تعليم و تربيت، مطرح شد.11 اولين كشوري كه در آن تعليم و تربيت مختلط شروع شد و گسترش يافت، آمريكا بود که دانشگاه‌هاي دولتي اين کشور در آن نقش مؤثري داشتند.12 سپس كشورهاي داراي مذهب پروتستان و نظام‌هاي سياسي و آموزشي الحادي و غير مذهبي،13 از آن استقبال محدودي کردند. در بسياري از كشورهاي اروپايي، بيشتر مدارس در سطوح متوسطه غيرمختلط بودند‌.14 به اعتقاد بيشتر صاحب‌نظران، عمده‌ترين دليل گسترش اين مدارس در آمريكا، و سپس در انگلستان، عامل اقتصادي بود.15 هرچند امروزه در بسياري از کشورهاي جهان، ادارة مدارس به صورت مختلط معمول و رايج است،16 اما هنوز در بيشتر كشورهاي داراي مذهب كاتوليك در اروپا و آمريكا، حتي فرانسه و انگلستان و نيز بسياري از مدارس متوسطه و آموزشكده‌ها در خود آمريكا و آمريكاي لاتين و بيشتر كشورهاي شرقي، به خصوص مناطق مسلمان نشين، دختران در مدارسي جدا از پسران تحصيل مي‌كنند. همچنين در كشورهايي نظير بلژيك، آلمان، اتريش، مجارستان، اسپانيا، ايتاليا و يونان، در سطح مدارس متوسطه، از آموزش مختلط استقبال چنداني نشده است.17



موافقان و مخالفان نظام آموزشي مختلط


به موازات طرح و گسترش نظام تعليم و تربيت مختلط، نظرات مخالفي نيز مطرح شد. دلائل حاميان اين نظام جديد، عبارت بود از: کاهش هزينه‌هاي اقتصادي،18 جوّ اخلاقي مناسب،19 عادلانه‌تر بودن توزيع فرصت‌هاي آموزشي،20 تقويت فعاليت‌هاي گروهي و مشترك،21 آمادگي بهتر براي مشاغل و حِرَف،22 فرصت اشتغال بهتر و بيشتر براي زنان سرپرست خانواده.23


دلائل مخالفان نظام آموزشي مختلط عبارت بود از: عدم توجه به تفاوت‌هاي زيستي، رواني و نيازهاي آموزشي فراگيران،24 عدم رعايت استانداردهاي علمي،25دل سردي و افت تحصيلي پسران،26 جلوگيري از شکوفايي استعدادها،27 احساس ناامني جسمي و روحي،28 ايجاد مشکلات جدّي براي مديران مدارس مختلط،29 ازدواج‌هاي زودرس و افزايش آمار طلاق و30 در مقابل، آموزش مناسب و با کيفيت بهتر در مدارس غيرمختلط.31 اين مسائل، در مقاله‌اي ديگر توسط نگارنده به تفصيل بررسي شده ‌است.32



نقد و بررسي


آن‌چه بيان شد، مقدمه‌اي براي نقد و بررسي اين مبحث بود. به جهت گستردگي و اهميت مطالب، اينها در ضمن چند نکتة کليدي و مهم ارائه مي‌گردد:



1. فمينيسم و نگاه مردانه به زن!


برخلاف ادعاي مطرح شده مبني بر توجه جدّي‌تر به توانمندي‌هاي زنان، در پرتو نگاه جديد به زن و طرح شعار جذاب «برابري حقوق زن و مرد»، پيامدهاي منفي به جاي مانده از آن، نشان از انحراف اين رويکرد جديد دارد. زن دوشادوش مرد، سازندة فرهنگ و تمدن بشري و محوري‌ترين عضو خانواده در كنار مرد، گرمابخش كانون خانواده و تربيت‌کنندة مردان و زناني است كه جهان متمدن امروزي با سر پنجة تدبير آنها پايدار است. بي‌اعتنايي به نقش مهم زن در تربيت نفوس انساني و پي‌ريزي معماري جوامع و تمدن‌ها، ظلم فاحشي به نيمه‌اي از پيکرة اجتماع عظيم انساني است. اساسي‌ترين حق زن، توجه به توانمندي‌ها و ويژگي‌هاي فطري زنانة اوست. نه مقايسه او با مردان!



1-1. تفاوت‌هاي زنان و مردان در ابعاد گوناگون


انسان‌ها، همانند ساير موجودات عالم هستي، داراي تفاوت‌هاي بسياري‌ هستند. روشن‌ترين معيار طبقه‌بندي آنها، تفاوت در جنسيت است. به گونه‌اي كه بشر به دو گروه بزرگ زنان و مردان تقسيم شده است.33 افراد هر جنس نيز متفاوتند. از هنگامي كه او حتي به صورت ياخته‌اي كوچك است كه با چشم غيرمسلح ديده نمي‌شود، ويژگي‌هاي يكي از دو جنس زن يا مرد را داراست.34 با اين وجود، آيا اين نتيجه روشن به دست نمي‌آيد كه خالق متعال، هر يك از زن و مرد را به همة ابزارهاي مورد نياز تجهيز کرده، مکمل هم قرار داده و به سمت و سوي خاصي هدايت کرده ‌است؟


دين مبين اسلام، با حفظ كرامت زن و متناسب با خصوصيات متنوعش، وظائف خاصي را به وي محول کرده، هر نوع فعاليتي را براي زن، روا نمي‌دارد؛35 چرا كه زن نيز چون ساير مخلوقات، براي هدفي معين و با وظايفي مشخص، آفرينشي ويژه داشته است: «گفت پروردگار ما همان کسي است که به هر موجودي، آنچه را لازمة آفرينش او بوده است، عطا کرده و سپس، هدايت کرده است» ) طه:50(.


توجه به همين تمايزهاي هدفمند است كه اختصاص انواع فعاليت‌ها بر حسب جنس، هميشه جزيي از سنن اجتماعي در اديان و جوامع بشري بوده‌است: «اي مردم! ما شما را از يک مرد و زن آفريديم و شما را تيره‌ها و قبيله‌ها قرار داده‌ايم، تا يکديگر را بشناسيد (اين‌ها ملاک امتياز نيست)، گرامي‌ترين شما نزد خداوند با تقوي‌ترين شماست...» (حجرات: 13)


خداوند بر همين اساس، از آنان انتظار خاصي داشته و پاداشي درخور عطا مي‌کند: «هر کس کار شايسته‌اي انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالي که مؤمن است، او را در حياتي خوش و پاکيزه زنده مي‌گردانيم و پاداش آنها را به بهترين اعمالي که انجام مي‌دادند، خواهيم داد.» (نحل:97)


بنابراين، تكاليف هيچ يک از زن و مرد را نمي‌توان بر ديگري تحميل كرد. 36 اين خود بهترين دليلي كه هر يک از دو گروه بزرگ زنان و مردان، بايد به گونه‌اي تربيت شوند كه به جنسيت خود، يعني دختر به دختر بودن و زن ماندنش و پسر به پسر بودن و مرد ماندنش افتخار كنند. آنها بايد براي انجام مأموريت و تكليفي تربيت شوند كه براي آن آفريده شده‌اند تا از مواهب الهي بهره كافي و مناسب را ببرند.


شايد بزرگ‌ترين ستم و بي‌عدالتي در حق گروه عظيم زنان، پوشاندن لباس مردانه بر اندام آنان، در ساية شعار به ظاهر جذاب «تساوي حقوق» بوده ‌است. ره‌آورد جنبش فمينيسم، جز اين پيامدهاي شوم و مسخ و نابودي زن و حقوق او نبوده‌ است.



2-1. لزوم توجه به تفاوت‌هاي زن و مرد در برنامه‌هاي آموزشي


وجود تفاوت‌هاي اساسي بين دختران و پسران، دوجنسي بودن برنامه‌هاي آموزشي و توجه به تفاوت‌ در همه شؤون تربيتي را مي‌طلبد.37 سال‌هاست در بعضي مناطق جهان، بخش زيادي از آموزش در مدارس، دو جنسيتي و متناسب با نيازهاي‌ فراگيران تهيه مي‌شود!38 چرا؟! اين خود نويدبخش حركتي مطلوب در تعليم و تربيت است. حاميان تعليم و تربيت مختلط، در حالي به سراغ آن رفته‌اند که تحقيقات معتبر علمي، درست عکس آن را نشان مي‌دهد. اين محققان دريافتند كه حقوق زنان تنها در يك نظام آموزشي غيرمختلط تأمين مي‌شود و توصيه به آن به دو دليل است:


1. هر جا مشاركت زنان در آموزش محدود باشد ـ مانند بخش وسيعي از جهان سوم ـ آموزش غيرمختلط امكان مشاركت آموزشي زنان را افزايش مي‌دهد.

2. وقتي عملكرد آموزشي زنان در مقايسه با مردان ضعيف باشد، مدارس غيرمختلط پيشرفت زنان را سرعت بخشيده، ديدگاه‌هاي علمي و نيز عزّت نفس آنها را بيشتر مي‌كند.39



3-1. واقعيت‌هاي موجود


با وجود شعارهاي ادعا شده، متأسفانه هنوز زنان از فرصت‌هاي آموزشي برابر با مردان محرومند. در غالب كشورهاي جهان، آموزش از سطوح ابتدايي تا دانشگاه، محتواي دروس، شيوة تدريس، سبك مدارس، كلاس‌ها، حتي برنامه‌هاي اوقات فراغت و نيز كلاس‌هاي فوق برنامه، مربيان، معلمان و کادر آموزشي، براي هر دو گروه مشترک است. بديهي است برنامة آموزشي و يا درسي واحد، با ناديده گرفتن تفاوت‌هاي فاحش بين آنها، كارآمد نخواهد بود. مشاركت هر چه بيشتر زنان در مسائل آموزشي و علمي و بهره بردن بيشتر از اين فرصت‌ها، تنها در ساية يک نظام صحيح و گستردة آموزشي غيرمختلط دست يافتني است. اما اکنون، زنان و دختران، حتي در كشورهاي غربي، به خصوص در بخش وسيعي از جهان سوم، عملاً طُفيل مردان مي‌باشند!



2. زن چون کالاي سود ده!


برخي محققان معتقدند: تعليم و تربيت مختلط به عنوان آخرين راه چاره براي تحصيل زنان شناخته مي‌شود و تنها به دلايل اقتصادي قابل قبول است!...40 تدارک، حفظ و نگهداري دو سازمان و مؤسسة آموزشي با كارمندان و کادر آموزشي و اداري مستقل و در عرض هم، به هيچ روي اقتصادي نيست. در نظام مختلط، در بسياري از هزينه‌ها، صرفه‌جويي مي‌شود...41 در عصري كه، هزينه‌هاي آموزشي بسيار سريع در حال افزايش است، تعليم و تربيت مختلط بسيار اقتصادي و كم هزينه است...42 در بسياري از كشورهاي در حال توسعه، از آموزش مختلط، تنها به دلايل اقتصادي حمايت مي‌شود!43


بي‌شک قناعت و صرفه‌جويي در مصارف فردي و اجتماعي، شرط عقل و لازمة معاش صحيح است اما، آيا مراكز آموزشي و تربيتي بنگاه توليدي و اقتصادي هستند تا مهم‌ترين دليل تغيير در برنامه‌هاي آن توجيه اقتصادي آن باشد؟ اگر چنين است، بايد گفت: تعطيلي کامل اين گونه مراكز آموزشي و محروم‌كردن كليه زنان از حق طبيعي و فطري آنها، اقتصادي‌تر است!



1-2. تعليم و تربيت در خدمت اقتصاد!؟


هدف مؤسسات آموزشي و تربيتي، تعليم و تربيت انسان است، نه توليد كالا. لازمة تحقق چنين هدف والايي، توجه به تفاوت‌هاي فاحش مردان و زنان، در سياست‌ها و برنامه‌‌ريزي‌هاست. حال آن‌که، عملکرد نظام مختلط، دقيقاً در تضاد با اين هدف است؛ زيرا ابتدا نياز اقتصادي عامل ايجاد نظام آموزشي مختلط بود. سپس، مختلط بودن آموزش به يك اصل تربيتي تبديل شد.44 حال، آيا دلايل اقتصادي مي‌تواند توجيهي براي ناديده گرفتن آن تفاوت‌ها و تمايزهاي گفته شده و عواقب سوء تعليم و تربيت مختلط ـ مانند ضررهاي روحي و رواني و حتي جسمي براي دختران و پسران جوان ـ باشد؟ با وجود اين، پيامدهاي سوء و خطرناک، تأسيس و راه اندازي چنين مراكز آموزشي، نقض غرض است. امروزه، جهان متمدن با «بحران تعليم تربيت» مواجه شده است. از جمله عوامل اين بحران، محوريت اقتصاد در برنامه‌ريزي‌ها و ارزش‌گذاري‌هاست.


آن‌چه مهم است، توجه سياست‌گذاران و برنامه‌ريزان تعليم و تربيت به همه جوانب است. در چنين مواردي، تنها يكي از ابعاد دست چندم، بُعد اقتصادي و توجه به هزينه‌ها و صرفه‌جويي است؛ چرا که اقتصاد و مسائل مادي و مالي، اساساً در خدمت برنامه‌هاي آموزشي و فرهنگي است. بنابراين، نبايد اصل را فداي فرع کرد و از اهداف مهمتر دور ماند.



2-2. يک سؤال مهم!


حتي اگر اين ادعا را بپذيريم، آيا تاكنون تحقيق گستردة علمي صورت گرفته است كه نشان دهد، حقيقتاً اختلاط از نظر اقتصادي به صرفه است؟ يا اين‌كه نتيجه‌گيري‌هاي مذكور، صرفاً مبتني بر برخي داده‌هاي نادرست، مغالطات آماري، و نگاه سطحي به مسائلي از قبيل تقليل هزينه‌هاي جاري آموزش و پرورش، استهلاك كم‌تر ابراز آلات آموزشي و استخدام كمتر كادر آموزشي و اداري و مانند آن است؟ آيا اگر محققان ماهر و مجرب، بدون پيش‌داوري‌ها و تأثيرپذيري از بعضي افكار و انديشه‌ها، با ملاحظه همه جوانب، به تحقيقات گسترده بپردازند، باز هم چنين نتيجه‌اي به دست مي‌آيد؟ اگر چنين نيست، پس تعصب‌ورزي بر اين نظرات غير كارشناسانة غيرعقلايي است! تأثيرات عميق و جبران ناپذير شكست افراد در تحصيل، افت و ترک تحصيل، كه در اين نوع مدارس بسيار شايع است،45 همچنين تأثيرات سوء خودداري خانواده‌ها در فرستادن فرزندانشان به اين نوع مدارس، بر اقتصاد بسيار قابل توجه است. علاوه بر اين، مفاسد اخلاقيِ شايع در اين گونه مدارس، خود اثرات زيان ‌باري بر اقتصاد دارد.



3-2. آموزش مختلط، ناعادلانه‌ترين سبک آموزش براي زنان!


حاميان تعليم و تربيت مختلط مدعي‌ هستند كه اين سبک آموزش براي زنان و دختران، با عدالت و انصاف سازگارتر است. در اين زمينه، اين پرسش‌ها مطرح است:


1. آيا با توجيهاتِ غيرواقعي و نادرست اقتصادي، مي‌توان اين منّت را بر زنان و دختران جوان گذاشت كه با ضميمه کردن آنان به مردان و طفيلي قراردادن آنها، از فرصت‌هاي آموزشي بهره‌مند ساخته و برخوردي عادلانه با حقوق آنان داشت؟

2. چرا زنان و دختران جوان، نبايد مؤسسات و مراكز آموزشي مستقلي براي تحصيل و پژوهش‌هاي علمي داشته باشند؟

3. اگر هدف صرفه‌جويي اقتصادي است، چرا اين صرفه‌جويي‌ها به طور مساوي درباره مردان و زنان مراعات نمي‌شود؟

4. چرا فقط زنان و دختران بايد قرباني شوند و بار سنگين آن را بر دوش بکشند؟


ما معتقديم طرفداران تعليم و تربيت مختلط، دچار يک مغالطة آشکار شده‌اند؛ چرا که توجه ناقص به زنان و دختران و نشاندن آنها در کنار مردان در مراکز آموزشي و گرفتارکردنشان به پيامدهاي سوء آن، به هيچ روي با عدالت و انصاف سازگار نيست. فلسفة راه‌اندازي مراکز آموزشي مختلط، رفع محروميت تاريخي زنان از همة حقوق آموزشي‌شان و البته ادعاي بازگرداندن اين حق، همراه با تبليغات جذاب، اغفال کننده و دروغين بوده است. اما آيا چنين بوده است؟! آنها معتقدند: در يك جامعة مردم سالار، زنان نيز بايد به همة فرصت‌هاي شغلي دسترسي داشته ‌باشند. آموزش زنان و دختران، در کنار مردان و پسران در مراکز و مؤسسات مختلط، آنها را براي آن مشاغل و حِرَف آماده‌تر مي‌كند46


در پاسخ به اين پرسش، بيان چند نکته لازم است:


1. کاربرد واژه‌هايي چون «زن‌سالار»، «مردسالار» و «مردم‌سالار» بسيار اغفال‌کننده است. مردسالاري نيز چون زن‌سالاري، به شدت محکوم است. آنچه مطلوب است، حاکميت عقل، درايت و شايستگي است. تاريخ گواه صادقي بر وجود زنان فرهيخته، انديشمند و مهذّبي در جوامع بشري است که از هزاران مرد توانا نيز موفق‌ترند.

2. هدف اعلا و کمال براي زن، دسترسي به همة مشاغل و حِرف، هر چند مشاغل مردانه نيست، بلکه فراهم شدن امکانات، فرصت‌هاي شغلي مناسبِ حالِ خودشان است. تحميل مشاغل مردانه، که خارج از توان زنان و يا دون شأن و منزلت آنهاست، ظلم آشکار است.

3. به راستي چگونه به اين نتيجه رسيده‌ايد که براي به دست آوردن فرصت‌هاي علمي و شغلي براي زنان، اختلاط و ضميمه ‌شدن آنان با مردان اجتناب‌ناپذير است؟ اساساً ضرورت فعاليت‌هاي گروهي، در قالب مسائل علمي و يا هر فعاليت اجتماعي ديگر، به صورت مختلط، چگونه ثابت شده است؟ آيا تنها در اين صورت جهاني بهتر خواهيم داشت؟ آيا اين تجربه در ميان زنان و مردان جدا از هم، بهتر محقق نمي‌شود؟

4. بر خلاف ادعاهاي بي‌دليل، در طول مدت مطرح شدن اين نهضت ناميمون و حرکت نادرست، هيچ حقي از حقوق زنان تاكنون محقق نشده است.



3. آموزش مختلط و پيامدهاي ضدآموزشي و تربيتي


عدم استقبال از نظام آموزشي مختلط، مطابق نظر بنيانگذارانش، معلول عواملي بوده ‌است. مانند:



1-3. مقابله با قوانين طبيعي و فطري


بشر به تجربه به اين حقيقت آگاه شده ‌است که از ابتداي خلقت انسان تاكنون، هر برنامة ارائه ‌شده توسط انسان، با شرط سازگاري با ساختار اصلي‌ او، يعني فطرت، در عمل موفق و گره گشاي بسياري از مشکلات زندگي او بوده ‌است. بهترين نمونة آن، برنامه‌هايي است که انبياي الهي براي هدايت و راهنمايي انسان ارائه داده‌اند. در مقابل، اقداماتي که با فطرت خدادادي انسان ناهماهنگ و متضاد بود، يا با شکست مواجه شده است و يا اگر هم چند صباحي دوام داشته، براي انسان موجب دردسرها و مشکلات فراواني شده‌ است.47 نظام آموزشي مختلط، از جملة اين نمونه‌هاست. اين نظام، با ابتدايي‌ترين مسائل مربوط به تربيت انسان نيز در تضاد بوده است. به همين دليل، جوامعي که به استقبال شيوه‌هاي جديد آموزشي، به جهت‌دارا بودن برخي امتيازات شتافتند، در پذيرش نظام آموزشي مختلط، برخوردي محتاطانه داشته و گاه با آن به مقابله برخاستند.



2-3. عدم استقبال جدي از تعليم و تربيت مختلط!


بيشتر كشورهاي جهان سوم و تقريباً تمام كشورهاي اسلامي، در ابتدا با اين شيوة آموزشي به مخالفت برخاستند. هم اکنون، تمام و يا غالب مدارس، در اين کشورها، از ابتدايي تا پيش از دانشگاه، به صورت غيرمختلط اداره مي‌شود.48 گاه حتي در سطح دانشگاه‌ها نيز زنان جداي از مردان تحصيل مي‌كنند.49 در کشور انگلستان، تا پيش از قرن بيستم، تمام مدارس به صورت غيرمختلط اداره مي‌شد. تا دهة 1950 تعليم و تربيت مختلط، بسيار محدود و تنها در بعضي آموزشگاه‌هاي اين کشور اجرا مي‌شد.50


همچنين در فرانسه، ايالات مختلف كشور آمريكا، ساير کشورهاي اروپايي، کانادا، به ويژه آمريکاي لاتين بسياري از آموزشگاه‌هاي دولتي و آزاد و مدارس تحت نظارت كليساها و... به صورت غيرمختلط اداره مي‌شدند.51 در بسياري از اين کشورها، نظير هندوستان و حتي شوروي، در ابتدا نه‌تنها از اين نظام آموزشي استقبال نشد، بلکه با آن مقابله مي‌‌شد.52



3-3. آثار منفي مدارس مختلط و آثار مثبت مدارس غيرمختلط


مقابله رسمي، صريح و گسترده با آموزش غيرمختلط و سنتي از دهه 1960، تحت تأثير ملاحظات اقتصادي و اجتماعي خاص جوامع غربي، به خصوص آمريکا تجربه شد. آنها آموزش غيرمختلط را مانع جامعه‌پذيري موفق نوجوانان از لحاظ جنسي مي‌دانستند. اما بر اساس تحقيقات انجام شده، نظام آموزشي مختلط، نه‌تنها فايده‌اي براي زنان و دختران نداشت، بلکه بيشتر مضر بوده ‌است. اشاره به برخي از اين موارد مناسب است:53


1. تحقيقات علمي نشانگر استمرار توجه به نظام آموزشي غيرمختلط و مقاومت در مقابل نظام مختلط ‌بوده ‌است. بيشتر اين پژوهش‌ها، مربوط به سطوح عالي آموزش در آمريكا و اروپاست. تنها تعداد اندكي از تحقيقات مربوط به كشورهاي در حال توسعه است، که نتايج آن قابل توجه است.


2. بر اساس تحقيقات، آثار مثبت آموزش غيرمختلط براي زنان بيش از مردان بوده ‌است؛ يعني وقتي هم دانشجويان و هم اعضاي هيأت علمي در يك آموزشكده، عمدتاً از يك جنس باشند، چنين تأثيرات مثبتي را در پي خواهد داشت: * فعاليت‌هاي بسيار محدود ناهمجنس گرايانه؛ * احساس شناخت بيشتر نسبت به هم؛ * هم دلي مشترك.


3. بر اساس تحقيقات و با استفاده از اطلاعات به دست آمده از «انجمن بين المللي پيشرفت تحصيلي»،54 روشن شد که در مدارس مختلط در كشور انگلستان، دختران در موضوعات مختلف آموزشي افت تحصيلي داشته‌اند. در حالي كه، در مدارس غيرمختلط در موضوعات مختلف ممتاز بوده‌‌اند. همچنين، مدارس غيرمختلط، به خصوص براي دانش‌آموزان دختر، داراي امتيازات خاصي است.


4. در مقايسه‌اي كه در سال 1985 بين دانش‌آموزان سفيدپوست در مدارس مختلط و مدارس غيرمختلط كاتوليك انجام شد، نتايج مثبتي براي موفقيت در مدارس غيرمختلط، به ويژه براي دختران به دست آمد.


5. بر اساس تحقيقات، دختران دبيرستاني مدارس غيرمختلط، بيش از همتايان خود در مدارس مختلط، به طور چشم‌گيري علاقه وافري به ورود به فعاليت‌هاي اجتماعي داشتند. نگراني دختران مدارس مختلط، در ميان تمام دختران دبيرستان‌هاي يهودي نيويورك، نسبت به كم‌ترين موفقيت از دختراني كه به مدارس ابتدايي غيرمختلط مي‌رفتند، بيشتر بود. ميزان مشاركت و هدايت رفتار نوجوانان دختر، در موقعيت انجام بازي در آزمايشگاه زماني افزايش يافت كه تجربة بازي در يك موقعيت غيرمختلط پيش از آن انجام شده بود.


اکنون لازم است نگاهي به فهرست آثار و پيامدهاي منفي و مثبت فعاليت‌هاي‌ علمي و آموزشي مختلط و غيرمختلط بيفكنيم:



الف) آثار و پيامدهاي منفي مراکز آموزشي مختلط:


1. عدم توجه به نيازهاي آموزشي متفاوت دختران و پسران؛

2. عدم امکان آموزش يكسان و مشابه براي هر دو جنس؛

3. عدم مطابقت برنامه‌هاي آموزشي و درسي با نيازهاي دو جنس؛

4. ارائة برنامه‌ها با پايين‌ترين سطح استانداردهاي علمي؛

5. فراهم بودن زمينة رقابت‌هاي نابرابر؛

6. نگراني، يأس، دلسردي از ادامة تحصيل، افت تحصيلي، ناراحتي‌هاي روحي و رواني، در هر دو گروه جنسي، به خصوص در پسران؛

7. جلوگيري از رشد و شکوفايي بيشتر توانمندي‌هاي ويژه و نامحسوس زنانه يا مردانه، به ويژه در سنين نوجواني و جواني.



ب) آثار و پيامدهاي مثبت مراکز آموزشي غيرمختلط:


1. ادامة تحصيل با كيفيت بهتر؛

2. موفقيت تحصيلي بيشتر براي دانشجويان؛

3. موفقيت‌هاي علمي بيشتر براي اعضاي هيأت علمي زن و يا مرد؛

4. تبيين الگوهاي شغلي موفق براي زنان؛

5. احساس امنيت بيشتر روحي، رواني و فيزيكي.55



4-3. امنيت رواني و فيزيکي بيشتر در مدارس غيرمختلط


دلبستگي‌ها و جذابيت‌هاي زن و مرد نسبت به يكديگر، به خصوص در دوران جواني و نوجواني در آموزشگاه‌هاي مختلط، علاوه بر افت تحصيلي، موجب بي‌بندوباري‌هاي اجتماعي و اخلاقي و عدم موفقيت‌هاست.56 مؤثرترين عامل جذب دختران به تحصيل، وجود مدارس صرفاً دخترانه است؛ چرا که آنها در چنين مدارسي، هم از لحاظ روحي و رواني و هم در بعد فيزيكي، احساس امنيت بيشتري مي‌کنند. مدارس مختلط جاي امني براي هر دو گروه، به خصوص دخترها نبوده، سلامت جسمي و روحي آنها را به مخاطره مي‌اندازد؛ چرا که آنها در طول تحصيل، دائماً در معرض برخورد با مردان و پسران جوان قرار دارند.57


نتايج پژوهش‌هاي علمي فوق، با ادعاهاي بي‌دليل حاميان تعليم و تربيت مختلط درباره حمايت از حقوق زنان، سازگاري ندارد. جالب آن‌كه اين تحقيقات، محدود به مدارس نبوده، در سطوح عالي آموزش در دانشگاه‌ها نيز چنين است. بديهي است، ناديده‌گرفتن نتايج اين تحقيقات علمي، در تصميم‌گيري‌ها و برنامه‌ريزي‌هاي آموزشي، ظلم بزرگي در حق دانش‌آموزان جوان دختر و پسر است.



4. آموزش مختلط و پيامدهاي ضد اخلاقي


ادعا شده است كه فضاي اخلاقي مراکز آموزشي مختلط، بهتر و مناسب‌تر است.58 زن و مرد و يا دختر و پسر، در اين نوع مراکز، اساساً هيچ مشكل و يا گرايش جنسي نسبت به جنس مخالف ندارند. ولي در مؤسسات آموزشي غيرمختلط، چنين مشكلات و گرايش‌هايي مشاهده مي‌شود.59 اين ادعا را در چند قسمت بررسي مي‌کنيم:



1-4. اختلاط ضربة مهلکي بر پيکرة نيمي از اجتماع


بررسي برخي آمار و نتايج تحقيقات علمي نشان مي‌دهد كه:


1. 61 % از دختران و پسران آمريكايي با هم قرار ملاقات مي‌گذارند، که نيمي از آن، مربوط به هم‌كلاسي‌ها و بقيه با فاصلة يك كلاس مي‌باشد.

2. هر ساله 350 هزار دختر نوجوان آمريكايي در سنين 15 تا 19 سال، يعني دورة دبيرستان، به سبب ارتباط نامشروع، باردار و صاحب فرزندان غيرقانوني مي‌شوند. اين آمار، سال به سال در حال افزايش است. اين دختران، که با رؤياهايي مانند ازدواج با دوستان پسر خود، اتمام تحصيلات و شروع يک زندگي ايده‌آل، به اين‌گونه ارتباطات غيرقانوني روي‌آورده‌اند، بسيار زود پرده‌هاي اوهام از پيش رويشان کنار رفته و متوجه واقعيت تلخ زندگي خود شدند.60

3. به اعتقاد برخي محققان، مادران 15 تا 19 سالة آمريکايي، که داراي فرزندان نامشروع نيز هستند، در اثر فقر شديد به فساد و خودفروشي گرايش مي‌يابند؛ زيرا آنها در اثر اين مفاسد، ترک تحصيل کرده و فاقد تخصص لازم براي ورود به مشاغل هستند.61

4. از آثار آموزش‌هاي مختلط، ظهور پديدة آنتاگونيسم (هم‌‌جنس ستيزي)، به معناي «برداشتي منفي از وجود تفاوت‌ها بين دو جنس» است. در اين پديده، پسران و دختران گرايش‌ها، علايق، ظواهر، مهارت‌ها و فعاليت‌هاي يکديگر را تحقير و همديگر را مسخره مي‌کنند و از همکاري با يکديگر سرباز مي‌زنند و پيوسته در حال دعوا و منازعه‌ هستند.62


اگر هدف تعليم و تربيت‌، پرورش انسان‌هاي سالم، مسئول، اميدوار و فعال است، پس بر هر عاقلي بايسته است که به نتايج اين تحقيقات علمي پايبند بوده و بر نظام نادرست آموزشي مختلط تعصب نورزد.



2-4. نظرية اختلاط، تهديدي براي بنياد خانواده


اختلاط و آزادي ارتباط بين دختران و پسران در تمام سطوح آموزشي، به ويژه در سنين بسيار حساس بلوغ و سال‌هاي اولية پس از آن، بسيار خطرساز و در آينده، موجب سست شدن پايه‌هاي استوار خانواده خواهد شد. برخي يافته‌هاي پژوهشي دربارة اين پيامدهاي منفي بر بنياد خانواده عبارتند از:


1. حضور دانش‌آموزان، به خصوص دختران، در کنار جنس مخالف، موجب به خطر افتادن سلامت جسمي، روحي و امنيت روحي، رواني و فيزيکي آنها شده و براي تشکيل زندگي آنها خطرساز خواهد بود.63

2. اختلاط‌هاي اجباري بين دختران و پسران در مدارس و حتي در دانشگاه‌ها، آنها را به ازدواج‌هاي زودرس و تشکيل خانواده، بدون توجه به مسائل لازم و ضروري آن مي‌كشاند.64

3. دلبستگي‌ها و جذابيت‌هاي دو جنس زن و مرد براي يکديگر، به خصوص در دوران جواني و نوجواني و در مراکز آموزشي مختلط، موجب بي‌بندوباري‌هاي اجتماعي، اخلاقي، افت‌تحصيلي، عدم موفقيت‌هاي علمي و مهمتر از همه، تأثيرات منفي در زندگي آينده، به ويژه براي دختران خواهد بود.65


با توجه به يافته‌هاي پژوهشي ياد شده توجه به چند نکته لازم است:


اول، هر يک از دانش‌آموزان و دانشجويان مراکز مختلط، عضو خانواده‌اي هستند. طبيعي است، هر نوع تحول و دگرگوني در ابعاد گوناگون، در وضعيت آنها، بر ساير اعضاي خانواده نيز مؤثر است. اين حالت، به ويژه در مشرق زمين و جوامعي که به جهت حاکميت بيشتر اديان الهي و ارزش‌هاي اخلاقي ديني، هنوز نهاد با اهميت خانواده در آن جايگاه رفيعي دارد، بسيار قابل توجه است.


دوم، پسران و دختران نوجوان و جوان، در آيندة نزديک، پدران و مادراني خواهند بود که اداره کنندة يک خانواده‌ هستند. بديهي است هر گونه افت، يا شکست شخصيتي و ناأمني روحي و رواني آنها، بر آيندة آنها و آن خانواده، تأثير منفي خواهد گذاشت.


سوم، منشأ بسياري از طلاق‌ها و جدايي‌ها و در نتيجه، فسادها و بي بندوباري‌هاي اخلاقي زنان و مردان بيوه و مجرّد، ازدواج‌هايي است که غالباً آميخته با ناپختگي‌ها و هوي و هوس‌هاست. اين نوع ازدواج‌ها، خود معلول اختلاط‌ها و ارتباط‌هايي است که متأسفانه در تمام نهادهاي اجتماعي عصر حاضر شايع است.


چهارم، اختلاط‌ها و معاشرت‌هاي آزاد، ازدواج را به صورت کاري سخت، با تکلّف و زحمت و محدوديت‌هاي غير معقول درآورده ‌است. تفاوت جامعه‌اي که روابط جنسي را محدود و ضابطه‌مند مي‌کند، با جامعة داراي روابط آزاد، در اين است که در نظام ضابطه‌مند، ازدواج به محروميت و انتظار پايان مي‌بخشد. اما در نظام روابطِ آزاد، پيمان زناشويي به دوران آزادي دختر و پسر خاتمه مي‌دهد و آنها را وادار مي‌کند که به هم وفادار باشند. طبيعي است در چنين جوامعي، پسران و دختران تا جايي که ممکن است از ازدواج و تشکيل خانواده سرباز مي‌زنند و فقط هنگامي که نيروي جواني و شور و نشاط آنها رو به ضعف و سستي نهاد، براي فرار از احساس خستگي، دل‌زدگي، هراس از ورشکستگي و تنهايي اقدام به ازدواج مي‌کنند.66


در جامعة داراي روابط آزاد، مختلط و همراه با جلوه‌گري‌ها و حاکميت فرهنگ برهنگي، زن و مرد به هر سو و هر کس نگاه مي‌کنند، همواره در حال مقايسه‌اند. اين مقايسه‌ها، به هوس‌ها دامن زده، خانواده را در معرض نابودي قرار مي‌دهد. زني که سال‌ها در کنار شوهر زندگي کرده و با مشکلات او ساخته، اندک اندک بهار چهره‌اش، شکفتگي خود را از دست داده و روي در خزان مي‌گذارد. در چنين حالى، که سخت محتاج عشق، مهربانى و وفادارى همسر خويش است، ناگهان بانويي جوان‌تر از راه مى‌رسد و با پوششي نامناسب، فرصت مقايسه‌اى براي وي فراهم مى‌شود. اين مقدمه‌اي است براى ويرانى اساس خانواده.67



3-4. ديدگاه‌هاي افراطي و نقد آن


سخن حاميان نظام آموزشي مختلط، يادآور اصل «الانسانُ حريصٌ علي ما مُنع» است. آنها، که اين حساسيت را به خصوص دربارة قوانين مذهبي مطرح مي‌کنند، معتقدند براي رفع مشكلات و حساسيت‌هاي جنسي در جامعه، نبايد هيچ‌گونه منع و محدوديتي داشته باشد؛ زيرا ايجاد حريم بين مرد و زن بر اشتياق‌ها و التهاب‌ها افزوده و حرص و ولع نسبت به اعمال و رفتار جنسي را افزايش مي‌دهد!


خاستگاه اين مطالب نادرست، نظرات فلاسفه، روان‌شناسان، جامعه‌شناسان و ساير دانشمندان غرب مي‌باشد. به عنوان نمونه، نظرات دو فيلسوف و روان‌شناس مطرح، يعني برتراند راسل و زيگموند فرويد را بررسي و نقد خواهيم ‌کرد.



ديدگاه افراطي راسل و فرويد


راسل و فرويد، از معروف‌ترين چهره‌ها در ميان طرفداران اين ديدگاه افراطي در قرن اخير مي‌باشند. راسل معتقد است: «اثر معمولي تحريم و محدوديت عبارت است از: يك حس كنجكاوي عمومي. اين تأثير هم در ادبيات مستهجن و هم در موارد ديگر مصداق پيدا مي‌كند.»68 به اعتقاد فرويد: «ناكامي‌ها به طور عام، معلول قيود و نظارت‌هاي اجتماعي است؛ چرا كه سركوبي غرايز موجب اختلالات رواني و بيماري‌هاي روحي مي‌گردد... تا حد ممكن، غرايز آزاد گذاشته شود و موانع اجتماعي، ديني، اخلاقي ارضاي غرايز برداشته شود تا ناكامي‌ها و عوارض ناشي از آن از بين برود يا كاهش يابد.»69


به روشني مي‌توان ادعا کرد که طرح نظريه‌هايي نظير نظام تعليم و تربيت مختلط در دنيا، در حقيقت عملي کردن انديشه‌هاي امثال راسل و فرويد است. افکار و انديشه‌هايي که بيگانه از آموزه‌هاي وحياني و در بسياري موارد در ضديت آشکار با آموزه‌ها و تعاليم اديان آسماني، به ويژه اسلام مي‌باشد.



2. نقد عالمانة شهيد آيت الله مطهري


بي‌‌شک ناكامي‌ها، به خصوص ناكامي‌هاي جنسي، عوارض ناگواري دارد و مبارزه با اقتضاي غرايز در حدودي كه مورد نياز طبيعت است، غلط است. اما حلّال اين مشكلات، برداشتن قيود اجتماعي نيست. آزاد گذاردن و حذف محدوديت‌ها و قيود اجتماعي، به خصوص در مسائل جنسي و شهواني، بر تحريک‌پذيري و تشديد و در نتيجه، بر عوارض ناگوار آن مي‌افزايد. در مورد غريزه جنسي و برخي غرايز ديگر، برداشتن قيود، عشق واقعي را مي‌ميراند و طبيعت را هرزه و بي‌بندوبار مي‌كند. اتفاقاً در اين موارد، هر چه بيشتر عَرضه گردد، هوس و ميل به تنوع افزايش مي‌يابد. راسل در كتاب زناشويي و اخلاق، عطش روحي در مسائل جنسي را غير از حرارت جسمي مي‌داند. آنچه با ارضا تسكين مي‌يابد، حرارت جسمي است، نه عطش روحي. آزادي در مسائل جنسي، موجب شعله‌‌ور شدن شهوات به صورت حرص و آز مي‌گردد. اين همان هوس ارضا ناشدني و سيري‌ناپذير است.


اشتباه امثال فرويد و راسل آن است كه پنداشته‌اند تنها راه کنترل غرايز، از جمله غريزه جنسي، ارضا و اشباع بي‌حد و حصر آنها، در قالب آزادي مطلق در جلوه‌گري و معاشرت و تماس زن و مرد است. در حالي‌كه چنين رهايي و آزادي مطلقي، آنان را ديوانه مي‌سازد؛ چرا که امكان برآورده شدن كامل و تمام خواسته‌ها و انتظارات فردي هر فرد وجود نداشته، در نتيجه، اين غرايز با وضعي بسيار بدتر سركوب و باعث عقده‌هاي رواني در آنها مي‌گردد».70


دو پيشنهاد حياتي و مهمِ استاد شهيد مطهري براي كنترل غرايز و آرامش رواني افراد اين است كه اولاً، غرايز موجود در انسان در حد حاجت طبيعي، به طور معقول و مطلوب ارضا شود. و ثانياً، از تهييج و تحريك غرايز، به خصوص غريزة قدرتمند جنسي، جلوگيري شود.71


به نظر مي‌رسد، نظام تعليم و تربيت مختلط، درست نقطة مقابل پيشنهاد اين فيلسوف شهير است. به علاوه، اين نظام، به ويژه در سطوح متوسطه و حتي دانشكده‌ها، خود يكي از مهم‌ترين عوامل تهييج و تحريك غريزه جنسي مردان و زنان جوان بوده، مانع ارضاي صحيح و در حد طبيعي اين غرايز مي‌گردد. در نتيجه، موجب طغيان و شعله‌ورشدن آتش شهوت در جوانان مي‌گردد. اصولاً اين گونه اختلاط‌ها و ارتباط‌ بين دختران و پسران، آن هم در سنين بسيار حساس بلوغ در مدارس راهنمايي و متوسطه و سال‌هاي اوليه دانشگاه، بسيار خطرساز و موجب سست‌ شدن پايه‌هاي استوار اخلاقي و مذهبي، شکسته ‌شدن حريم عفاف و از بين رفتن قبح برخي اعمال ناشايست خواهد شد.



3. توجه عالي به زن در مکتب اسلام


از نگاه مکتب حيات‌بخش اسلام، زن نيمي از پيکرة اجتماع انساني و شاهکار آفرينش است. برخلاف ديدگاه‌هاي رايج دربارة ضعف و نقص در اين مخلوق بي‌نظير، زن در برخي امور، نظير امور عاطفي و احساسي، که از سرمايه‌هاي معنوي انسان است، بر مرد تفوق و برتري دارد. اسلام، با نگاهي همراه با عزت و احترام، تمام ديدگاه‌هاي تحقيرآميز نسبت به زن در مکاتب و حتي برخي اديان تحريف‌ شده را مردود مي‌داند.


اکنون با بهره‌گيري از بيانات علامة شهيد مطهري، ديدگاه اسلام به زن، با نگاهي نقد‌گونه به ديدگاه‌هاي نادرست ارائه مي‌گردد:72


1. زن هرگز داراي خلقت و طبيعتي پست‌تر از مرد نيست. خداوند آفرينش آنها را از يک جنس قرار داده ‌است.73

2. زن عنصري شيطاني، وسوسه انگيز و عامل گناه نيست. قرآن با ردّ اين ديدگاه غلط، عامل طرد شدن انسان از بهشت و هبوط به زمين را، به مرد و زن به اندازه‌اي مساوي نسبت داده‌ است.74

3. زن از رسيدن به مقامات معنوي محروم نيست. او نيز مانند مرد، توان و استعداد روحاني و رسيدن به مقامات بلند معنوي را دارد. شخصيت‌هاي ممتاز و الگويي همچون: حضرت خديجة کبري، فاطمة زهرا(ع) و ديگر زنان صاحب نام در ميان زنان مسلمان و نيز تجليل از زنان بلند‌مرتبه‌اي چون حضرت مريم(ع) در قرآن، نمونه‌اي از اين مقامات معنوي زنان است.

4. برخلاف برخي مکاتب و اديان تحريف شده، اسلام ارتباط جنسي مرد با زن را امري منفي و پليد نمي‌داند، بلکه با محکوم کردن تجرد، عزوبت و رهبانيت،75 ازدواج را امري بسيار مقدس دانسته،76 محبت به زن را امري ممدوح و ارزشمند مي‌داند.77

5. برخلاف ديدگاه‌هاي ارتجاعي و ظالمانه، زن داراي وجودي مستقل است. وجود زن مقدمه و طفيلي وجود مرد نيست، بلکه آفرينش تمام عالم هستي براي مرد و زن با هم بوده ‌است. البته زن و مرد، هريک براي ديگري آفريده شده‌ و مکمل يکديگرند.78

6. زن نه‌تنها بلاي اجتناب‌ناپذيري نيست که سراسر وجودش شرّ و پليدي باشد، بلکه آفرينش او ماية سکونت و آرامش مرد است.79

7. زن صرفاً ظرف نگهدارنده و رشد دهندة بذر يعني نطفة مرد نيست، بلکه در توليد فرزند و تکثير نسل بشر سهمي برابر با مرد را داراست.80


همچنين آن شهيد بزرگوار، دربارة تأثير وجود حريم و حائل ميان زن و مرد در افزايش قدرت و محبوبيت زن، با استفاده از تمثيلي از مثنوي مولوي، مي‌فرمايد: اگر ميان آب و آتش حائلي نباشد، آب بر آتش غلبه کرده، آن ‌را خاموش خواهد ساخت. اما اگر حائل و مانعي در بين باشد، مثلاً آب در ديگي بر روي آتش قرار گيرد، آتش در آب‌ تأثير مي‌گذارد و آرام آرام آن ‌را گرم کرده، به جوش و به غليان در ‌مي‌آورد و پس از مدتي تمام آب را بخار مي‌کند.81


خلقت زن به دست تواناي خالق متعال، بيان حکيمانة خداوند در قرآن، بيانات روشن‌گر رسول خدا و اهل‌بيت(ع)، سيرة آن بزرگواران، فتاواي فقهاي مسلمان، سيرة مؤمنان، ادبيات پربار مسلمانان، همه نشانگر شيوه‌اي معتدل و به دور از افراط و تفريط در برخورد با آزادي، کنترل و نظارت بر رفتار زنان در جامعه است. اسلام، در عين رعايت نهايت مراقبت براي حفظ پاکي روابط جنسي، هيچ‌گونه مانعي براي بروز استعدادهاي انساني زن به وجود نياورده‌است، بلکه کاري کرده تا با اجراي صحيح اين برنامه، روحية افراد سالم مانده، روابط خانواده‌ها صميمي‌تر و جدي‌تر گردد و محيط اجتماع براي فعاليت صحيح مرد و زن آماده‌تر ‌شود.82 آنچه اسلام مي‌گويد، نه اتهام نارواي محبوسيت زن در خانه است و نه آزادي مطلق و افراطي در روابط و اختلاط زن و مرد. اسلام با اختلاط مخالف است، نه با شرکت زن در مجامع، آن‌ هم با حفظ حريم. اسلام مي‌گويد: نه حبس و نه اختلاط، بلکه حريم.


سنت مسلمانان از زمان رسول خدا(ص) همين بوده ‌است که زنان از شرکت در مجالس و مجامع منع نمي‌شده‌اند، ولي همواره اصل «حريم» رعايت مي‌شده ‌است. در مساجد و جوامع، حتي کوچه‌ها و معابر، زن با مرد مختلط نبوده ‌است. شرکت مختلط زن و مرد در برخي مجامع عمومي، که محل ازدحام فوق‌العاده است، مورد پذيرش شريعت مقدس اسلام نيست.83


مبارزه با اختلاط زنان و مردان، از همان ابتدا در دستور کار رسول خدا(ص) بوده‌ است. ايشان توصيه فرموده‌اند تا آمد و شد زنان و مردان در معابر عمومي، مجالس و مساجد، بدون اختلاط بوده و هرکدام معبري مجزا داشته ‌باشند.84 حتي توصيه مي‌فرمودند تا مسجد مدينه داراي دو درب ورودي و خروجي باشد تا رفت و آمد زنان و مردان جداي از هم باشد.85 ايشان پيشنهاد دادند تا براي فرار از اختلاط زنان با مردان، هنگام عبور، زنان از طرفين و مردان از وسط معابر عبور کنند.86


اين نکته قابل توجه است که استاد شهيد، ديدگاه مترقي و متعالي اسلام دربارة زن و حقوق وي را قريب به چهل سال پيش مطرح کرده‌اند. بسيار مناسب است که اين ديدگاه متعالي را با آراء و نظرات تحقيرآميز انديشمندان غربي، نسبت به زن مقايسه کنيم. بدين منظور، به نظرات و برنامه‌هايي که در کنوانسيون پکن،87 دربارة زن و رعايت حقوق او ارائه داده‌اند، نگاهي نقادانه خواهيم داشت.



4-4. پيامدهاي شوم آزادي جنسي قانوني!


پيامدهاي سوء آزادي‌هاي بي‌حد و حصر، ناديده گرفتن حد و مرزها و شکسته ‌شدن حريم عفاف بين زن و مرد، به ويژه در اواخر قرن بيستم و دهة آغازين قرن بيست و يکم، بسيار شگفت‌آور است. دريده شدن پردة عفاف و حيا، از بين رفتن قبح و زشتي ارتباطات نامشروع بين زنان و مردان، باردار شدن ميليون‌ها دختر دبيرستاني، سقط جنين، اطفال نامشروع، در غالب کشورهاي اروپايي و آمريکايي، از جمله پيامدهاي مذکور است، که هر سال رو به فزوني است.88 اين‌ها تنها نمونه‌اي ناچيز از واقعيت‌هايي است که عهدنامة کنوانسيون پکن،89 منجر به وضعيتي به مراتب بدتر از آن شده و يا خواهد شد؛ چرا که بند (ج) از ماده 10 اين کنوانسيون خواستار، اختلاط و ارتباط آزاد دختران و پسران در مدارس مي‌شود. همچنين در ماده 96، با ناديده انگاري تفاوت‌هاي جنسي و طبيعي ميان زنان و مردان، بر آزادي زنان در برقراري هر گونه روابط جنسي و عاطفي تأكيد گرديده، آمده است:


حقوق زنان در برگيرندة حق آنان در مورد تصميم‌گيري آزادانه و مسئولانه راجع به اموري نظيرسلامت جنسي و توليد مثل فارغ از اجبار، تبعيض و خشونت مي‌باشد. مناسباتِ برابر ميان زنان و مردان در روابط جنسي و توليد مثل، مستلزم احترام كامل به حيثيت شخص، رضايت متقابل و مسئوليت نسبت به رفتار جنسي و پيامدهاي آن است[!]


اين توصيه، سال‌ها پيش، از سوي كشورهاي صنعتي غرب مورد استقبال قرار گرفت و در مدارس، دانشگاه‌ها، اماكن عمومي، ورزشي و...، مرسوم شد. اکنون کشورهاي غربي، همان روية نادرست را با همکاري سازمان خود ساختة ملل متحد، به تأييد جامعة جهاني رساندند.


نظريات روانكاوي، از جمله نظريه هورناي، بر اين حقيقت تأكيد مي‌كند كه «در اجتماعاتي كه روابط جنسي آزاد است، بسياري از احتياجات رواني شكل تمايلات جنسي پيدا مي‌كند و به صورت عطش جنسي در‌مي‌آيد.»90 آمار و مطالعات متعدد اجتماعي در كشورهاي اروپايي و صنعتي، ضمن تأييد فرضيه، فوق نشان مي‌دهد، كه روابط آزاد و برابر دختران و پسران نوجوان و هم‌کلاسي، در اغلب اوقات به ابراز تمايل آنان نسبت به هم، قرار ملاقات، روابط نامشروع جنسي، باردار شدن دختران، و البته اظهار ندامت و پشيماني و بعضاً بيماري‌هاي روحي و رواني، و... در آنها انجاميده است.91


متأسفانه، علاوه بر تمايلات و كشش‌هاي شديد غريزة جنسي و عوامل محرک ميان زنان و مردان، فرصت‌هاي بسيار مناسبي نيز توسط فعاليت‌هاي رسمي بين المللي، همچون کنفرانس‌هايي با مديريت سازمان ملل متحد فراهم ‌شده که موجب افزايش چشمگير روابط جنسي نامشروع گرديده ‌است. اما مسئله مهم‌تر، پيامدهاي ناگواري است كه اينگونه روابط نامشروع براي كشورهاي صنعتي غرب و سپس، براي ساير جامعة جهاني به ارمغان آورده است. به اختصار به برخي از آنها اشاره مي‌گردد:



1. خانواده‌هاي نامشروع پيش از ازدواج


در بسياري از کشورهاي غربي، بيست تا سي و پنج درصد از زوج‌ها، بدون ازدواج رسمي با هم زندگي مي‌کنند. نيمي از جوانان امريکايي، روابط نامشروع را براي افراد متأهّل جايز مي‌شمارند. دوازده درصد از زنان سي و پنج تا سي و نه سالة آمريکايي در سال 1991 ازدواج نکرده‌اند. در حالي که، در سال 1980 ميزان آن شش و دو دهم درصد بوده، که در طي ده سال تقريباً دو برابر شده‌است.92 همچنين، نتيجة مقايسة تحقيقات هانت و كينسي، در 24 ايالت آمريكا، بيانگر آن است كه در دهه‌هاي اخير آميزش جنسي قبل از ازدواج افزايش يافته ‌است.93



2. بارداري‌هاي ناخواسته و سقط جنين


آمارهاي سقط جنين در غرب، علي رغم آموزش‌هاي گسترده و در دسترس قرارگرفتن وسايل ضد‌بارداري، حکايت تکان دهنده‌اي است: به گفتة يک پزشک آمريکايي، چهل و هفت درصد از زايمان‌هاي تحت نظر وي، مربوط به مواليد نامشروع و اکثر مواليد مربوط به زنان پايين‌تر از بيست سال! بوده ‌است.94 بنابر آمارهاي منتشرة دهة آخر قرن بيستم، سالانه حدود يک ميليون دختر نوجوان امريکايي باردار مي‌شوند. برخي داوطلبانه و يا به علت بيماري، اقدام به سقط جنين مي‌کنند. برخي ديگر فرزند نامشروع خود را به دنيا مي‌آورند.95 آندره ميشل، نظريه‌پرداز مشهور فمينيست و مدير مركز ملي تحقيقات علمي فرانسه، در اين زمينه مي‌نويسد: «بيش از 40% زنان پايين‌تر از 20 سال، قبل از ازدواج باردارند. در نروژ، 90% دختران كمتر از 18 سال قبل از ازدواج باردارند و در سوئد و آلمان غربي نيز چنين است!».96



3. اولاد نامشروع


بنابر آمارهاي موجود، سقط‌جنين‌هاي قانوني، كه در سال 1991 در آمريكا صورت گرفته، 1388937 مورد بوده ‌است. در حالي‌كه، به علت برخي محدوديت‌ها در انجام سقط جنين، ‌اكثر سقط‌ها هيچ‌گاه گزارش نمي‌شوند. كارشناسان، رواج شديد روابط جنسي خارج از ازدواج، در ميان زنان و مردان آمريكايي و به خصوص روابط جنسي كنترل ‌نشده در ميان نوجوانان را از عوامل عمدة بارداري ناخواسته و سقط‌جنين دانسته‌اند.97 همچنين طي سال‌هاي 1970 تا 1988، ميزان نوزادان نامشروع، كه نتيجة روابط خارج از چارچوب ازدواج بوده‌اند، در كشورهاي غربي به شدت افزايش يافته‌ است. به عنوان مثال، نرخ نوزادان نامشروع در سوئد از 17% در سال 1970، به 51% در سال 1988 افزايش يافته است. طي دهه 1980، تقريباً 15% از نوزادان اروپايي مواليد نامشروع بوده‌اند. اين موارد، در كشورهاي غيركاتوليك اروپايي، بيش از کشورهاي کاتوليکي چون ايتاليا، اسپانيا و ايرلند بوده ‌است. نرخ رشد فرزندان نامشروع، که خود عامل بسياري از بحران‌ها، ناامني‌ها و انحرافات در جوامع غربي‌ هستند، در كشورهاي صنعتي، به ويژه آمريکا، چنان افزايش يافته كه اکنون به پديده‌اي بهنجار تبديل شده ‌است.98



4. رواج خانواده‌هاي تك والديني


گزارش نشرية پيام يونسكو از اضمحلال و نابودي بنيان خانواده، با عنوان «خانوادة هسته‌اي» در كشورهاي صنعتي، اين گونه است:


به گفته آندره ميشل خانوادة هسته‌اي در جوامع غربي، رفته رفته شكل مي‌بازد و به نفع خانواده‌هاي آزاد، شاد و خارج از چارچوب ازدواج، صحنه را خالي مي‌كند. شمار فزاينده‌اي از مردان و زنان در پي زندگي مشتركي، بيرون از مدار ازدواج قراردادي‌اند. ...مردان و زنان اروپايي ديگر حاضر نيستند ازدواج ناشاد را تحمل كنند. در سراسر اروپا، افزايش شمار وصلت‌هاي غيررسمي[نامشروع]، كاهش در ميزان ازدواج را ترسيم مي‌كند. تنها در فرانسه، كه در اين زمينه بسيار عقب‌تر از كشورهاي اسكانديناوي است، حدود يك ميليون زوج در دايره اين وصلت‌هاي آزاد با هم زندگي مي‌‌كنند. يكي از پيامدهاي اين تغيير، افزايش تعداد خانواده‌هاي تك والديني بوده ‌است، خانواده‌هايي كه در آنها فرزندان، تنها با يكي از والدين خود در اكثر موارد با مادر(90% در فرانسه، 93% در دانمارك) زندگي مي‌كنند. پارلمان اروپا، خانواده‌هاي تك والديني را يک «واحد خانواده» دانسته و هر نوع «تميز و تبعيضي» را نسبت به آن ممنوع مي‌داند. با افزايش وصلت‌هاي غيررسمي، بر تعداد كودكاني كه مشخصاً بيرون از مدار زناشويي زاده مي‌شوند، افزوده شده‌است.99


بدين ترتيب، فرهنگ سكولار در كشورهاي صنعتي غرب، به ويژه آمريكا خواسته يا ناخواسته ضربات جبران‌ناپذيري را به ازدواج و تشكيل خانواده وارد ساخته ‌است. آمار ازدواج و تشكيل خانواده، در اينگونه جوامع در دهه‌هاي اخير، سير نزولي شديدي يافته ‌است. در گزارش اداره كل غرب اروپا، در بخش شاخصه‌هاي جمعيتي آمده ‌است: «نرخ ازدواج در اروپاي مركزي و شرقي بطور فاجعه‌آميزي به نصف و حتي كمتر سقوط كـرده و به شدت رو به کاهش است. در سراسر اروپا ازدواج قانوني در خطر انحطاط قرار دارد.100



5. روسپيگري


پديدة «روسپيگري» در غرب، بويژه در بين دختران جواني كه بطور ناخواسته صاحب فرزند نامشروع شده‌اند، شايع است؛ زيرا از نظر جامعه‌شناسان و آسيب‌شناسان اجتماعي، فرزندانِ ناخواسته فرصت‌هاي اشتغال و تحصيل را از مادران خود گرفته و آنان ناچارند براي تأمين هزينه‌هاي زندگي و رهايي از فقر، به هر كاري روي‌ آورند. در تحقيقي که در نيواورلئان آمريکا (1982) در مورد خودکشي انجام گرفته ‌است، مشخص شده که ويژگي مهم عدة زيادي از زناني که دست به خودکشي زده‌اند، اين است که پس از برقراري ارتباط با مردان و بچه‌دار شدن، نتوانسته‌اند همسر را براي خود حفظ کنند. اينان تا توانسته‌اند از بدن خود به سايرين بهره داده‌اند، به اين اميد که شايد کسي نيز حاضر باشد در غم‌ها و شادي‌هاي آنها شريک باشد. ولي نتوانسته‌اند به اين مقصد نايل شوند.101


اعلاميه جهاني پكن (1995) خطر مادر شدن ناخواسته و زود هنگام دختران جوان را گوشزد كرده و جامعه بين المللي را از پيامدهاي آن (ترك تحصيل، از دست دادن فرصت‌هاي شغلي و در نتيجه، فقر اقتصادي و روي آوردن به روسپيگري)، برحذر داشته‌است!102



6. بيماري‌هاي مقاربتي


همة سازمان‌ها و مراكز رسمي بين المللي، روابط نامشروع و ناسالم جنسي را عامل اصلي و محوري شيوع بيماري‌هاي مقاربتي معرفي كرده‌اند. ولي به جاي اتخاذ تدابير اساسي، ‌صرفاً به برگزاري آموزش‌هاي جنسي براي جوانان و توزيع لوازم جلوگيري از بارداري بين دختران نوجوان بسنده كرده‌اند!103 به اعتقاد بسياري از كارشناسان مسايل فرهنگي و اجتماعي، شيوع گستردة بيماري‌هاي مقاربتي در آمريكا، تا حد زيادي، ناشي از رواج فرهنگ بي‌بندوباري و عدم توجه به احكام الهي، سنن و ارزش‌هاي سنتي و ساختار خانواده مي‌باشد. همين امر موجب شده ‌است كه طي چند سال اخير در غرب، تعداد كثيري از مردم با بازگشت به دين و فرهنگ سنتي، به مقابله با تأثيرات زيانبار فرهنگ روابط آزاد جنسي برخيزند.


در بارة ميزان مبتلايان به ايدز در کشور آمريکا، آمارهاي تکان دهنده‌اي منتشر شده ‌است.104 اعلامية پكن نيز در بند «ج» از ماده 108، پيرامون راه‌هاي كنترل بيماري‌هاي مقاربتي زنان، نظير HIV/AIDS و... با کمک گرفتن از رهبران ديني و توصيه‌هاي آنان پناه برده و توصيه‌هايي دارد!105


به عقيدة صاحب‌نظران و به شهادت تحقيقات علمي و گزارشات و آمارهاي ارائه‌ شده، کمترين پيامدهاي فردي و اجتماعي اجراي مفاد كنوانسيون در كشورهاي صنعتي غربي، امور ياد شده و گزارش‌هاي ارائه شده است.


يادآوري مي‌شود که طرفداران تعليم و تربيت مختلط نمي‌توانند ادعا کنند که «اختلاط و آزادي در روابط زن و مرد در مراکز آموزشي و علمي» از پيامدهاي شوم و مخرب ياد شده مستثني است. گويا در شدت و ضعف آن، احياناً تأملاتي وجود داشته باشد، اما آنچه گفته شد، واقعيت‌هاي تلخي بود که متأسفانه بعضاً در ميان دانش‌آموزان مدارس، دانشجويان و حتي معلمان و استادان، و... بيش از ساير اقشار رواج دارد، که برخي گزارش‌ها به آن اشاره داشته‌ است.



خلاصه و نتيجه‌گيري


با دقت به يافته‌هاي پژوهش‌هاي ياد شده، هر محقق منصفي به اين نتيجة روشن دست‌ مي‌يابد که تعليم و تربيت مختلط، نظامي مفيد و قابل اعتماد و تجربة مثبتي براي جامعة بشري نبوده ‌است. بازگشت مجدد برخي كشورها به نظام آموزشي غير‌مختلط، نوعي رجعت به اين شيوة آموزشي است. اين رويگرداني، مي‌تواند معلول دو علت باشد:


1. کساني که به بهانة اقتصادي بودن، به استقبال نظام آموزشي مختلط رفته‌اند، اکنون به اين نتيجه رسيده‌اند كه اين شيوة آموزشي، نه‌تنها از نظر اقتصادي به صرفه نيست، بلكه اگر تمام جوانب آن با نگاهي عالمانه و با دقت بيشتري بررسي شود، مضرات اقتصادي بسياري را نيز در پي خواهد داشت.


2. ابعاد وسيع پيامد‌هاي ناگوار اجتماعي، اخلاقي، فرهنگي و علمي اختلاط در آموزشگاه‌ها و مؤسسات علمي، محققان و دست‌اندركاران تعليم و تربيت را متوجه اين امر کرده است كه خسارات جبران ناپذير اين نوع نظام آموزشي، بر اركان جامعه انساني با منافع و مضرات اقتصادي آن، قابل مقايسه نيست. آموزش به شيوه مختلط، نقض غرض در امر تعليم و تربيت است؛ اين يعني هدر دادن بسياري از سرمايه‌هاي معنوي و حتي مادي.


آمارهاي ارائه شده دربارة پيامدهاي منفي اختلاط، به خصوص در سنين جواني، تنها بيانگر بخشي از واقعيت‌هاي تلخ موجود در جوامع امروزي، از جمله مراکز علمي و آموزشي است؛ چرا که اولاً، افرادي که در اين اماکن و نهادهاي اجتماعي به سر مي‌برند، از همين جامعة آماري هستند. ثانياً، غالب کساني که در اين مراکز، به خصوص مدارس به سر مي‌برند، از نسل جوانند که نسبت به ساير اقشار آسيب پذيرترند. ثالثاً، دست‌اندرکاران مؤسسات و مراکز آموزشي مختلط، همان کساني هستند که براي همة جامعه، به معناي عام، سياست‌گذاري و برنامه‌ريزي کرده و اجرا مي‌کنند.


متأسفانه با وجود اين همه نتايج سوء و پيامدهاي ناگوار، هنوز برخي محققان و دانشمندان، با مغالطه در بيان نوع نيازها و حقوق ذاتى و طبيعى زنان، همان شعار طرفدارى از حقوق زنان را به شكل جذاب و فريبنده مطرح مى‌كنند. اين عده، در مواردي زنان و دختران جوانى هستند كه خود قربانى اهداف شوم و نغمه‌هاى مسموم اين شعارها مي‌باشند. دست اندرکاران اجلاسيه‌هاي جهاني زنان و تدوين کنندگان «کنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان»، از مصاديق بارز اين انحراف آشکار مي‌باشند.106


شايسته است مسئولان تعليم و تربيت جهان، به دور از افراط و تفريط، در تصميم گيرى‌ها و برنامه‌ريزى‌هاى خود، كرامت، حيا، عفت و سلامت روحى و جسمى هر دو جنس زن و مرد را مدنظر داشته باشند. متأسفانه، در طول تاريخ، غالب افراد و گروه‌ها، در اثر بي توجهي به اين مهم، گرفتار مصايب و مشكلات فراواني شده و به ورطة نابودى و هلاكت افتاده‌اند. آنها مشمول اين بيان نوراني و کلام وحياني اميرالمؤمنين على(ع) هستند که مي‌فرمايد: «لاترىَ الجاهلَ اِمّا مُفرطاً او مُفرّطاً.»107 مسائلي چون «حقوق زنان و تساوى حقوق آنان با مردان»، و تعليم و تربيت زنان و نيز آموزش آنها به شيوه مختلط، از جملة اين مسائل است كه بسيارى از صاحب نظران، در اثر ناآگاهي نسبت به مبانى علمى دقيق آن، و عدم توجه كافى به تبعات و پيامدهاي آن، و يا در مواردي با داشتن اغراض و اهداف خاص اجتماعى و فرهنگى، به آن دامن زده و در اين مسير، دچار اشتباهات فاحشى شده‌اند.


محققان تعليم و تربيت، به ناچار به اين نكته مهمّ اعتراف كرده‌اند كه بسياري از نهادهاي فرهنگي و مراكز و مؤسسات مذهبي و مجامع ديني و نيز فرهنگ‌ها و ملل مختلف در سرتاسر جهان، به سختي و با شدت تمام در مقابل تعليم و تربيت مختلط ايستادگي كرده و با آن مقابله نموده‌اند.


بازگشت برخي کشورهاي جهان؛ به تفکيک و جداسازي برخي اماکن و مراکز عمومي نظير اتوبوس‌ها، متروها، و... خبرهاي نويد بخشي بر اين واقعيت مي‌باشد.


اگر تلاش‌هاي علمي و پژوهش در اين زمينه، به دور از تعصّب و از روي انصاف باشد، مي‌توان پيش بيني كرد كه قرن بيست و يكم، به عكس قرن بيست، در اين عرصه شاهد بازگشت دوباره به ارزش‌هاي انساني و احترام به حقوق زنان و مردان به گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اي صحيح و شايسته باشد.


 




پي‌نوشت‌ها:


1. Singleِ Sexeducation.

2. Singleِ SexSchooling.

3. M. E. Lockheed, V. E. Lee, The International Encycloprdia of Education, V.2, P 839.


4. ر.ك: اسداله طوسي، «اختلاط در مراکز آموزشی»، معرفت، ش32، بهمن و اسفند1378.


5. Mixed school / Co education.

6. J. C. W, Funk & Wagnalls, New Encyclopedia, V.6, P 401.


7. کشور اندلس، که شامل اسپانیای امروزی و بخشی از جنوب فرانسه بوده است و همچنین کشور سیسیل در جنوب ایتالیا، که از مراکز مسلمان نشین و متأثر از پیشرفت بقیة بلاد اسلامی در علم و تمدن بوده اند، خود محور پیشرفت و ترقی و منشاء پیدایش پیشرفت های بعدی در مغرب زمین گردیدند.


8. Willysting Goodsell, Encyclopedia of the social scienes,V.3 & 4,P 674.

9. D. F Knny, New Catholic Encyclopedia, V.3, P 977 / Floyd S.Gove, The Encyc‌‌‌‌lopodia Amrricana, P.200.

10. D. F. Knny, Op.cit, V.3, P 977.

11. J.C.W Fund & Wagnalls, Op.cit, V.3,P 977.


12. Willysting Goodsell Op.cit,V.3&4,P. 641. گفته‌می‌شود، از قرن شانزدهم، و نهضت اصلاحى پروتستان‌ها و حمايت هاى مارتين لوتر، مدارس مختلط به صورت بسيار محدود ظهور كرد. بعدها، در كشور امريكا توسط گروهى موسوم به «انجمن دوستان، Socicty of Friends»، اختلاط دختران و پسران در مدارس، ترويج گرديد و این زمينه‌اى براى تأسيس مدارس مختلط در آن كشور بود. (Mabel Necomer EncycLopedia International (1966), V. 4, P. 541).


13. Mabel Necomer, Op.cit , V.4, P 547.

14. Scatt Walter Dill & Menc Franklin, The American Peoples Encyclopedia, V.5, P 753 / Willysting Goodsell, Op.cit, V.3 & 9, P 614.

15. M. E, Lockheed, V. E, Lee, Op.cit, V.2, P 831 / Willysting Goodsell Op.cit, V.3 & 4,P.647 / Floyd s. Gove, Op.cit, V.7, P 200 / C. A. EG, Encyclopedia Britannica,V.7, P 14.

16. Mabel Newcomer, Op.cit, V.4, P 541 / Willysting Goodsell, Op.cit, V.3 & 4, P. 614.

17. Willysting Goodsell, Op.cit, V.3 & 4, P 614 / Scatt Walter Dill & Menc Franklin, V.5, P 753.

18. C. A. EG, Op.cit, V 7, P 14 / Willysting Goodsell, Op.cit / Floyd S. Gove, Op.cit, D. F. Kenny, Op.cit.

19. Ibid.

20. C. A. EG, Op.cit, V.7, P 14.

21. C. A. EG, Op.cit, V.7, P 14 / Floyd S. Gove, Op.cit.

22. C. A. EG, Op.cit, P 14.

23. Floyd S. Gove, Op.cit, P 200.

24. Ibid.

25. D. F. Kenny, Op.cit / C. A. EG, Op.cit.

26. D. F. Kenny Op.cit, V.3, P 977.

27. Ibid, P.977.

28. C. A. EG, V.7, P 14 / Willysting Goodsell, Op.cit / Scatt Walter Dill & Menc Franklin, Op.cit, V.5, P 200.

29. D. F. Kenny, Op.cit / Willysting Goodsell, Op.cit.

30. C. A. EG, Op.cit.

31. D. F. Kenny, Op.cit, V.3, P 977 / M. E. Lockheed; V. E. Lee, Op.cit.


32. ر.ك: اسداله طوسي، همان.

33. موریس دوبس و هانری پیرون، روان‌شناسی اختلافی، ترجمة محمّدحسین سروری، ص198 و 204.

34. همان.

35. علی قائمي، سازندگی و تربیت دختران، ص29 و 52.

36. همان.

37. همان، ص49.

38. موریس دوبس و هانری پیرون، همان، ص197.


39. M. E. Lockheed; V. E. Lee, Op.cit.

40. Willysting Goodsell Op.cit, V.3 &4, P 614.

41. Floyd S. Gove, Op.cit, V. 3, P. 200

42. D. F. Kenny, Op.cit, V.3, P 977.

43. M. E, Lockheed, V.E, Lee, Op.cit.

44. J. C. W, Op.cit, V.6, P 401.

45. M.E.Lockheed;V.E,Lee, Op.cit, V.2, P 837.

46. C. A. EG, Op.cit, P 14.


47. شهید سیدمحمّدباقر صدر(ره) برای اولین بار در کتاب اقتصادنا، ص342، مبحث مالکیت خصوصی، این ایراد را در مورد الغای مالکیت خصوصی بر مارکسیست‌های حاکم بر شوروی سابق گرفته‌اند و شکست نظام آنان را پیش بینی فرموده‌اند.


48. Floyd S. Gove, Op.cit.

49. M. E. Lockheed; V.E. Lee, Op.cit.

50. Floyd S. Gove, Op.cit / Scatt Walter Dill & Menc Franklin, Op.cit, V.5, P 753 / D. F. Kenny, Op.cit, V.3, P 977.

51. Ibid.

52. Floyd, S. Gove, Op.cit.


53. غالب این یافته‌های تحقیقی، که در منابع معتبر بین‌المللی نیز آمده‌است برگرفته از«M.E.Lockheed;V.E,Lee,Op.cit,V.2, P 834-837» می‌باشد.


54. International Association For the Evaluation of Education Achievment (IEA)


55. این یافته‌های تحقیقی و معتبر بین‌المللی نیز برگرفته از کتاب «M.E.Lockheed;V.E,Lee,Op.cit, V.2» می‌باشد.


56. M.E.Lockheed;V.E,Lee, Op.cit, V.2, P 837.

57. C. A. EG, V.7, P 14 / Willysting Goodsell, Op.cit / Scatt Walter Dill & Menc Franklin, V.5, P 200.

58. C. A. EG, Op.cit, V.7, P 14 / Willysting Goodsell, Op.cit / Floyd S. Gove, Op.cit / D. F. Kenny, Op.cit

59. Floyd S. Gove, Op.cit.


60. جامعه شناسي خانواده، دكتر شهلا اعزازي، روشنگران و مطالعات زنان 1376. و واژه نامة زنان، مجلة زنان و تازه‌های اندیشه، 1380، ش3، ص40، به نقل از سکینه بهبودی، تحلیل روان شناسانه کنوانسیون، نشریة کتاب نقد، شمارة 31، 1383.

61. واژه نامة زنان، مجلة زنان و تازه‌های اندیشه، 1380، ش3، ص40، به نقل از سکینه بهبودی، تحلیل روان شناسانه کنوانسیون، نشریة کتاب نقد، شمارة 31، 1383.

62. ناصر سقای بی‌ریا، روان‌شناسی رشد2، ص1040.


63. C. A. EG, Op.cit.

64. Ibid.

65. Ibid.


66. مرتضى مطهرى، مسئلة حجاب، 90-91.

67. غلامعلی حداد عادل، فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، ص70.

68. برتراند راسل، جهانی که من مي‌شناسم،ترجمة روح‌‌اله عباسی، ص70.

69. چارلز اس کراور و دیگران، نظریه‌های شخصیت، ترجمة احمد رضوانی، بخش سوم، ص378.

70. مرتضی مطهری، مسئلة حجاب، ص112.

71. همان.

72. ر.ك: مرتضي مطهري، مسئلة حجاب، ص234 و نظام حقوق زن در اسلام، ص153- 146.

73. يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا...(نساء: 1). وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً...(روم: 21).

74. فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما... (اعراف: 20) و فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ (بقرة: 36) و فَقُلْنَا يَاآدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ فَلاَ يُخْرِجَنَّكُمَا مِنْ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى(طه: 117).

75. عَنِ النَّبِيِّ(ص) «شِرَارُ مَوْتَاكُمْ الْعُزَّابُ» و « خِيَارُ أُمَّتِي الْمُتَأَهِّلُونَ وَ شِرَارُ أُمَّتِي الْعُزَّابُ»(محمّدباقر مجلسی، همان، ج100، ص219 و 221) زنی خدمت امام باقر (علیه السلام) رسید و عرض کرد: من زنی متبتله هستم. امام فرمود: منظور تو از تبتل چیست؟ پاسخ داد: هرگز قصد ازدواج ندارم و مي‌خواهم به صورت مجرد زندگی کنم. امام فرمودند: چرا؟ عرض کرد: می‌خواهم به معنویت و فضیلت دست یابم. امام فرمودند: دست از این کارها بردار. اگر تجرد فضیلت بود فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، که هیچکس در فضل بر او سبقت نگرفته است، سزاوارتر به این کار بودند.(محمّدبن یعقوب کلینی، کافی، ج5، ص509).

76. عَنِ النَّبِيِّ(صلی الله علیه و آله) قَالَ مَا مِنْ شَابٍّ تَزَوَّجَ فِي حَدَاثَةِ سِنِّهِ إِلَّا عَجَّ شَيْطَانُهُ يَا وَيْلَهُ يَا وَيْلَهُ عَصَمَ مِنِّي ثُلُثَيْ دِينِهِ فَلْيَتَّقِ اللَّهَ الْعَبْدُ فِي الثُّلُثِ الْبَاقِي.(محمّدباقر مجلسی، همان،ج100، ص221).

77. قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (سلام الله علیه) مِنْ أَخْلَاقِ الْأَنْبِيَاءِ حُبُّ النِّسَاء. (محمّدبن یعقوب کلینی، همان، ج5، ص320).

78. هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ... (بقرة: 187) و (روم: 21).

79.أعراف: 189؛ روم: 21.

80. يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا...(نساء: 1)؛ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنثَى)(حجرات: 13).

81. مرتضی مطهری، مسئلة حجاب، ص234.

82. همان.

83. همان، ص241.

84. همان، ص234.

85. همان، ص233.

86. همان، ص234.

87. اولین نشست بین المللی حمایت از حقوق زن توسط سازمان ملل، سال 1975 در مکزیک برگزار شد. سپس «کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان» در سال 1979 به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد رسید. دومین کنفرانس جهانی زن سال 1980 در دانمارک و سومین کنفرانس سال 1985 در کنیا برگزار گردید. چهارمین کنفرانس سال 1995، به هدف «رفع‌ تبعیض‌ علیه‌ زنان» در کشور چین تشکیل گردید. حاصل آن نشست بین‌المللی، که به «کنوانسیون پکن» معروف است، اعلامیه‌ای تحت عنوان «عهدنامة پکن» در راستای به اصطلاح حمایت از زنان و خانواده بوده‌است. طرح الحاق ایران به کنوانسیون، علی رغم کوشش های فراوان برخی از روشنفکران صاحب نفوذ در دولت اصلاحات، و رساندن آن در حد لایحة دولت و طرح آن در مجلس، در اثر مخالفت مراجع عظام، علمای حوزه های علمیه، جمعیت های مستقل زنان مسلمان و مؤمن و بالأخره مجموعة وسیعی از صاحب نظران و مردم مسلمان و متدین ایران اسلامی، از دستور کار مجلس خارج و به لطف الهی، عملاً با شکست مواجه گردید. (کنوانسیون محو کلیة اشکال تبعیض علیه زنان، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، مجموعه مقالات و گفتگوها، زمستان 1382).


88. ر.ك: شهلا اعزازي، همان. جالب است بدانیم که آمارها، مربوط به دوره‌ای است که ماهواره‌ها با هزاران شبکة شیطانی و اینترنت با انبوه جلوه‌ها و محرک‌های جنسی و مخرِّب اخلاقی و ارزشی هنوز پا به میدان نگذاشته بود.

89. آن چه نقل مي‌شود، خلاصه و اقتباسی است از مقاله ای انتقادی دربارة وضعیت کنوانسیون پکن، که توسط آقای عبدالرسول هاجری به رشتة تحریر در آمده و در نشریة کتاب زنان. شمارة 10 به چاپ رسیده است.

90. ر.ك: علي اسلامی نسب، رفتارهاي جنسي انسان.

91. ر.ك: شهلا اعزازي، همان.

92. جليل روشندل و مرکز امور مشارکت زنان ریاست جمهوری، سیمای زن در جهان، ایالات متحده، ص35.

93. آمار روابط نامشروع یا زندگي مشترك پيش از ازدواج از سال 1970 به بعد نيز مدام در حال افزايش بوده است. به گونه اي كه از 11% در سال 1970 به حدود 52% در سال 1993 رسيده‌است. (IUSSP. 1993) طي سال‌هاي 1982 تا 1988 نسبت دختران 15 تا 19 ساله آمريكايي كه سابقه آميزش جنسي داشتند از 47% به 52% افزايش يافت. همچنین بنابر آمارهاي منتشره در سال 1993، هر ساله حدود يك ميليون دختر زن نوجوان آمريكايي باردار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند.(Yawm.1993)، (علي اسلامي نسب، همان، ص20).


94. جليل روشندل و مرکز امور مشارکت زنان ریاست جمهوری، همان، ص35.

95. همان، ص36.

96. ميشل آندره، جامعه‌شناسي خانواده و ازدواج، ص145؛ جليل روشندل و مرکز امور مشارکت زنان ریاست جمهوری، همان، ص35.

97. جليل روشندل و مرکز امور مشارکت زنان ریاست جمهوری، همان، ص97-99.

98. همان، ص34-40.

99. پيام يونسكو، ش 230، ‌ص21 و 25.

100. همان، ص37.

101. على‌اصغر احمدى، تحلیلی تربیتی بر روابط دختر و پسر در ایران، ص83.

102. محمّد شجاعي، دّر و صدف، ص43.

103. همان.

104. همان، ص93.

105. ر.ك: روشندل، جلیل و مرکز امور مشارکت زنان ریاست جمهوری، همان؛ اعلاميه پكن، ‌ماده42، ‌ص30.

106. خانم مادلين آلبرايت، وزیر امور خارجة وقت آمریکا، نطق افتتاحيه در اجلاس پكن (1994).

107. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض‌الاسلام، حکمت70.





منابع


نهج البلاغه، ترجمه و شرح علي‌نقي فيض‌الاسلام، تهران، فقيه، 1367.

آندره، ميشل، جامعه‌شناسی خانواده و ازدواج، تهران، دانشگاه تهران، 1354.

احمدي، علي‌اصغر، تحليلي تربيتي بر روابط دختر و پسر در ايران، تهران، انجمن اولياء و مربيان، 1373.

اسلامي نسب، علي، رفتارهاي جنسي انسان، تهران، حيان، 1376.

اشعري، احمدبن محمّدبن عيسي، النوادر، قم، مدرسه امام مهدي (عج)، 1408.

اعزازي، شهلا، جامعه‌شناسي خانواده، تهران، روشنگران و مطالعات زنان، 1376.

تاج الدين شعيري، جامع الأخبار، قم، رضي، 1363.

چارلز اس كارور و ديگران، نظريه‌هاي شخصيت، ترجمة احمد رضواني، مشهد، آستان قدس رضوي، 1375.

حداد عادل، غلامعلي، فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي، تهران، سروش، 1363.

راسل، برتراند، جهاني كه من مي‌شناسم، ترجمة روح‌اله عباسي، تهران، شركت سهامي كتاب‌هاي جيبي، 1357.

روشندل، جليل و مرکز امور مشارکت زنان رياست جمهوري، سيماي زن در جهان، ايالات متحده، تهران، برگ زيتون، 1377.

سقاي بي‌ريا، ناصر، روان‌شناسي رشد2، تهران، سمت، 1375.

شجاعي، محمّد، درّ و صدف، تهران، محيي، 1378.

صدر، سيدمحمّدباقر، اقتصادنا، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1375.

فرنچ مارلين، جنگ عليه زنان، ترجمة توراندخت تمدن، تهران، علمي، 1373.

قائمي، علي، سازندگي و تربيت دختران، تهران، انجمن اولياء و مربيان، 1369.

کنفرانس جهاني زن، سند چهارمين کنفرانس جهاني زن(اعلاميه پكن 1995)، تهران، دفتر امور زنان رياست جمهوري، صندوق جمعيت سازمان ملل، 1375.

كليني، محمّدبن يعقوب، كافي، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1365.

كوفي، محمّدبن محمّدبن اشعث، الجعفريات (الأشعثيات)، تهران، مكتبة نينوي الحديثة، بي‌تا.

مجلسي، محمّدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404.

مطهري، مرتضي، مسئله حجاب، تهران، صدرا، 1365.

ـــــ، نظام حقوق زن در اسلام، تهران، صدرا، 1369.

طوسي، اسداله، «اختلاط در مراکز آموزشي»، معرفت، ش 32، زمستان 1378، ص44-57.

موريس دوبس و هانري پيرون، روان‌شناسي اختلافي، ترجمة محمّدحسين سروري، تهران، علمي، 1368.

نوري، ميرزاحسين، مستدرك الوسائل، قم، مؤسسه آل‌البيت عليهم السلام، 1408.


C. A. EG, Encyclopedia Britannica, 1971.

D. F Knny, New Catholic Encyclopedia, 1967.

Floyd S. Gove, The Encyclopodia Amrricana, 1963.

J. C. W, Funk & Wagnalls, New Encyclopedia.

M. E. Lockheed & V. E. Lee, The International Encycloprdia of Education, 1995.

Mabel Necomer, EncycLopedia International, 1966.

R. Freman Butts, The World Book Encyclopedia, 1985.

Scatt Walter Dill & Menc Franklin, The American Peoples Encyclopedia, 1950.

Willysting Goodsell, Encyclopedia of the Social Scienes, 1953.