سال پنجم، شماره اول، بهار و تابستان 1392، صفحه 5 ـ 24
Islām va Pazhūheshhāye Tarbīyatī, Vol.5. No.1, Spring & Summer 2013
سيدمحمدرضا موسوي نسب* / علي عسكري** / عباسعلي شاملي***
چكيده
هدف از پژوهش پيشروي تبيين مراحل و محتواي تحول مفهوم اجابت دعا در كودكان و نوجوانان است كه با تأكيد بر منابع و متون اسلامي و بر اساس يك طرح مقطعي، در گروهي نمونه و با حجم 157 نفري از دانشآموزان (82 دختر و 75 پسر) شش تا هفده سالة شهر قم انجام شد. گفتني است اين دانشآموزان با روش خوشهاي چندمرحلهاي انتخاب شده بودند. دادهها بر پاية روش باليني و با مصاحبة انفرادي نيمهساختيافته گردآوري شده بود و پرسشهاي آن بر اساس مباني تجربي و نظري مفاهيم ديني تدوين و بهدست متخصصان روانشناختي و حوزوي (مجموعاً پنج نفر) نمرهگذاري شد. تحليل محتواي متن مصاحبهها و اجراي تحليل واريانس نشان داد كه فهم اجابت دعا شامل پنج مرحله پاسخهاي مبهم، ويژگيهاي دعاكننده، ويژگيهاي محتوايي دعا، مفاهيم ارزشي و مذهبي و تحليلهاي مذهبي ـ عقلاني ميشود. مراحل تحولي آن در چهار گروه سني 6-7، 8-11، 12-14 و 15-17 سال قرار دارد كه با افزايش سن، ميزان فهم اجابت دعا نيز افزايش مييابد. يافتهها با توجه به مباني نظري و تجربي فهم مفاهيم ديني و مقايسه با ديگر طبقهبنديهاي تحولي بحث شدهاند.
كليد واژهها: دعا، اجابت دعا، تحول مفاهيم ديني، كودكي و نوجواني.
* استادیار موسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) smrmn1346@gmail.com
** استادیار دانشگاه خوارزمي aasghare@yahoo.com
*** استادیار جامعة المصطفی العالمیة
دريافت: 15/ 9/ 1391 ـ پذيرش: 19/ 1/ 1392
در ميان ابعاد گوناگون دين، پرستش خداوند نقش اساسي دارد. بدون ترديد، يكي از مهمترين جلوههاي عبادت، دعا و رازونياز با خالق هستي است. موضوع دعا همواره كانون توجه دانشمندان حوزههاي گوناگون دانش تجربي، بهويژه روانشناسي است و از جنبههايي مانند ارتباط با بهداشت و سلامت روان، ايجاد آرامش در افراد و نيز چگونگي تحول فهم آن مطالعه شده است (جمعي از نويسندگان، 1382). بر پاية مفروض روانشناسان تحولي، شكلگيري مفاهيم ديني، تدريجي و از راه تحول عواملشناختي، اجتماعي و فردي صورت ميگيرد (نوذري، 1388).
سابقة پژوهش دربارة تحول ديني و مراحل آن در قلمرو مطالعات ديني با روش تجربي و از منظر روانشناسي تحولي، نزديك به هفتاد سال پيش از اين ميرسد. تقريباً از سال 1995 بهگونهاي چشمگير بر شمار آنها افزوده شده است (همان). نظريههايي كه در اين قلمرو عرضه شده، توصيفها و تبيينهاي گوناگوني از تحول ديني در طول دورۀ كودكي، نوجواني، جواني و بزرگسالي بهدست داده است. از يك نگاه، اين نظريهها را ميتوان به دو رويكرد جامعهپذيري و شناختي تقسيم كرد. در رويكرد جامعهپذيري فرض بر اين است كه كودك و نوجوان از طريق والدين و نهادها و سازمانهاي ديني بهطور انتقال يكسويه يا تبادلي ديندار ميشوند؛ اما رويكرد شناختي عمدتاً بر درك مفاهيم ديني و تفكر دربارۀ مفاهيم متمركز شده است. ازاينرو، رويكرد شناختي در مقايسه با رويكرد جامعهپذيري، مراحل فهم مفاهيم ديني و ارائة برنامه براي آموزش را تعيين ميكند.
مفهوم اجابت دعا و شكلگيري مراحل تحولي آن در برخي پژوهشها بررسي شده است. براي نمونه، نتايج مطالعات گلدمن (1964) بر روي كودكان شش تا شانزده سال نشان ميدهد كه تقريباً همة كودكان آزمايششده به اين پرسش كه «آيا آنچه كودكان در دعا طلب ميكنند، اصلاً محقق ميشود؟» پاسخ مثبت دادند. وي بر اساس بررسي تبيينهاي كودكان دربارة چگونگي آگاهي آنان از اجابت دعا، بر آن است كه ويژگي تفكر كودكان تا سن نه سالگي، مرحلة جادويي است. اين مرحله بازتاب چيزي است كه وي آن را مفاهيم جادويي ميداند. بر اساس اين گفته نتايج مادي دعا با واسطة قدرتي جادويي بروز ميكند. مراحل بعدي نشاندهندة كاهش تدريجي تفكر جادويي و افزايش مفاهيم عقلانيتر و تعقل ايمانبنياد است.
گلدمن در بررسي پاسخهاي كودكان دربارة اجابت دعا مينويسد: «به نظر ميرسد بچهها عبادت و دعا را بهگونهاي اثربخش و مفيد بهحساب ميآورند. در غير اين صورت، خود را درگير آن نميكنند. فقط شمار اندكي از كودكان كه در سن پايين قرار داشته و هيچگونه ايدة واقعگرايانه در مورد دعا نداشتند در پاسخ به پرسش بالا پاسخ منفي دادند» (گلدمن، 1964، ص 122ـ222).
براي بررسي و فهم اين مطلب كه چرا برخي دعاها مؤثرترند، كودكان اين پرسش را نيز پاسخ دادند كه بچهها چگونه ميفهمند دعايشان محقق خواهد شد؟ مطالب آنان را براي كشف معناي حقيقي و نهفته در پاسخها با پرسشهاي تكميلي بررسي كرديم. براي مثال، يك پاسخ پرطرفدار اين بود كه «افراد مريض بعد از آنكه برايشان دعا شد بهبود يافتند». اينگونه پاسخها با اين پرسش كامل ميشد كه «ما چگونه بفهميم دكتر آن شخص را سالم كرد يا خداوند؟».
برررسيها نشان داد كه فهم اجابت دعا چهار مرحله دارد كه ادراكي و مفهومياند: مرحلة نخست، ادعاي اعتماد بيواسطه به خدا و نتايج ماديگرايانهاي است كه قدرت جادويي آن را ظاهر ميكند؛ مرحلة دوم، مرحلة نيمجادويي؛ مرحلة سوم، مبتني بر بحثهاي منطقي و اصولي است كه در اين مرحله تأكيد ويژه بر نتايج معنوي بهدستآمده در شخص دعاكننده قرار دارد؛ سرانجام در مرحلة چهارم، هيچگونه دانش مشخص مربوط به اثربخشي دعا دسترس نيست و فقط احتمالات عقلي يا ايماني و اعتقادات استوار مبنا قرار ميگيرد. هرچند به اعتقاد گلدمن (1964) فقط در حدود يك ششم آزمودنيها به مرحلة چهارم يعني مرحلة تأكيد بر ايمان و اينكه هيچكس واقعيت را بهدرستي نميداند، دست مييابند (همان).
با بررسي اين پرسش كه آيا ممكن است برخي دعاها واقعيت نيابند، سه مرحلة (طبقه) مشخص تفكر بهدست ميآيد: نخست، مرحلة مفهومي خلقي كه اجابت نشدن دعا را ناشي از رفتار بچهگانه، شيطاني و نيز شيوة نادرست دعا ميداند؛ دوم، مرحلة نيمهاخلاقي كه اجابت نشدن دعا را سبب حرص و طمع خودخواهانه، ماديگرايانه و احمقانه بودن دعا ميشمارد؛ سوم، مرحلة فهم معنوي و مذهبي كه ملاحظات معنوي بيشتر در پاسخها ديده ميشود؛ زيرا، پاسخدهندگان برآورده نشدن دعا را بهسبب تأخير در اجابت دعا، باور و اعتقاد درست نداشتن به ذات حق، لازم و مناسب نبودن، صادقانه نبودن و نيز براثر نبود اعتقاد راسخ در دعا كردن ميدانند (همان). بررسي انتقادي يافتههاي گلدمن نشان ميدهد كه وي دادهها را بهصورت استقرايي بررسي كرده است و به گزارش فراواني دادهها اكتفا كرده است (الكيند، 1967، 109 -101).
نتايج پژوهشهاي لانگ، اِلكايند و اسپيلكا (1967)، در بررسي اين پرسش كه در صورت پاسخ ندادن به دعا چه بايد كرد؟ اين واقعيت را روشن ساخت كه هميشه دعاها پاسخ خود را دريافت نميكنند. بچههاي كوچكتر از پاسخ نيافتن دعاها بيش از بزرگترها نگران ميشوند و واكنشهايي همچون عصبانيت از خدا يا گريه كردن را از خود نشان ميدهند. پاسخهاي بزرگترها فلسفيتر و از تسليم و رضايت و شكيبايي بيشتري حكايت دارد؛ يعني با افزايش سن، دعاها عينيتر و ذهنيتر ميشود.
اما به اعتقاد وولي و فلپس (2001) كودكان سهساله، ديدگاهي كلي دربارة دعا دارند كه مبتني بر مؤثر افتادن آن است. اما حس آنان دربارة احتمال مؤثر افتادن دعاهاي خود بسيار ضعيف است؛ همچنين مضمون دعاهايشان به نسبت بصيرت ندارد و بيشترِ انواع دعا را پذيرفتني و مؤثر ميدانند. اين كودكان در مقايسه با ابعاد ذهني (فكر كردن) و مؤلفههاي مادي دعا همچون بستن چشمها، به هم چفتكردن دستها، هماهنگتر عمل ميكنند. با وجود اين، دربارة بسياري از مفاهيم اوليه، مانند آنچه در گروههاي سني كمسالتر مشاهده ميشود، يعني با توجه به شمار بيشترِ ادعاهاي ناظر به لزوم انجام دعا در اماكن يا زمانهاي خاص، و نه در هر زمان ممكن، برداشت كودكان از دعا با توجه به انعطافپذيري آن بسيار محدود است. كودكان بزرگسالتر درك ميكردند كه مضمون دعا مهم است؛ يعني متوجهاند كه دعا كردن براي آبنبات يا براي آسيب ديدن كسي پذيرفتني نيست.
افزون بر اين، كودكان پنج سال هنوز چندان به كارآمدي دعاهاي خود اعتماد ندارند و درعينحال مانند كودكان كمسالتر، معتقدند كه دعاها بهطور كلي كارآمدند. در اين سن، ميتوان نخستين تمايزها را ميان دعاهاي خوب و بد مشاهده كرد. البته پنج سالگي نخستين سني است كه در آن ميتوان با درك روشني از اينكه عمل دعا كردن متضمن فكر كردن دربارة چيزي است، روبهرو شد. اما فكر كردن هنوز هم مهمتر از وجود لوازم مادي آن تلقي نميشود. در اين سن، دربارة اينكه دعا كردن ميتواند در هر جايي انجام گيرد، برداشت كودكان انعطافپذيرتر ميشود. سرانجام در شش سالگي، كودكان دربارة دعاهاي خود داوري كرده، آنها را ابزاري مؤثر براي تغيير واقعيت ميدانند و ميپذيرند كه دعاهاي بد كارآمدي ندارند. كودكان هفتساله به اهميت بيشتر فكر كردن دربارة لوازم مادي مربوط به دعا پيميبرند و در هشتسالگي اين تمايز به حد معنادار آماري ميرسد (وولي و فلپس، 2001، ص 136).
دعا از ريشة دَعَوَ به معناي خواندن است كه گاه از آن مطلق خواندن منظور است (قريشي، 1361، ج2، ص 344). جامعترين تعريف براي دعا همان طلب به معناي عام است كه شامل طلب مافوق از زيردست يا زيردست از مافوق و يا مساوي از مساوي است (ممدوحي، 1381، ج1، ص 13). دعا در اصطلاح عبارت است از: «ارتباطي آگاهانه و خاضعانه با خداوند كه با نوعي از تمجيد يا سپاس يا درخواست (نيازي مادي فردي و اجتماعي تا نيازي معنوي و فطري) همراه است چه با زبان سر و چه با زبان دل» (موسوينسب، 1390).
خداوند سبحان بر اساس وعدهاش كه در قرآن دعاي دعاكننده را اجابت ميكند و ميفرمايد: «ادعوني أستجب لكم» (غافر: 60)؛ مرا بخوانيد تا اجابت كنم شما را. قطعاً خداوند به وعدة خود عمل ميكند: «وَ مَنْ أَوْفَيَ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّه» (توبه: 111). اما پرسش اين است كه چرا برخي دعاها برآورده نميشود؟ با بررسي پاسخهاي گوناگوني كه به اين پرسش و ديگر پرسشهاي مربوط به آن در بسياري از پژوهشهاي مباني فهم دعا و اجابت آنها و تدوين مراحل تحول آن در ديدگاههاي گوناگون شده است و نيز با مرور مباني ديني و متون اسلامي، ميتوان برخي عوامل درك اجابت يا عدم اجابت دعا را به شرح زير بيان كرد:
ناشايستگي و بيتوجهي دعاكننده ميتواند عاملي براي اجابت نشدن دعا باشد كه برخي از مهمترين عوامل ناشايستگي عبارت است از:
گناهكاري: گناهان درخواستكننده يكي از عوامل برآورده نشدن دعاي اوست. در روايات بدين موضوع با تعبيرهاي گوناگوني اشاره شده است. حضرت علي(ع) گناه را عامل عدم اجابت دعا معرفي ميكند و ميفرمايند: «خدايا آن گناهاني كه دعا را محبوس ميكنند، بر من ببخش» (قمي، 1378، ص 101). امام زينالعابدين(ع) نيز هفت گناه را از مانع اجابت دعا ميدانند كه شامل نيت بد، خبث باطن، دورويي و نفاق با مؤمنان، باور نداشتن به اجابت دعا، نخواندن نماز اول وقت، ترك احسان و انفاق، و بهكارگيري كلمات زشت و آلوده كردن زبان به فحش و ناسزا (حرعاملي، بيتا، ج 16، ص 281، ح 21556). اين روايت و بسياري از روايات ديگر عملكرد افراد را مهمترين عامل برآورده نشدن دعا معرفي ميكند؛
كوتاهي در عمل: برآورده شدن دعا مشروط به فعاليت و تلاش دعاكننده است و تا زماني كه انسان حركت نكند و از اسباب عادي كه خداوند قرار داده است، بهره نبرد به نتيجه نميرسد. به فرمايش حضرت علي(ع) «دعاكننده بدون عمل و تلاش، مانند تيرانداز بدون زه است» (همان، ج7، ص 645، ح67)؛
گاه برآورده نشدن دعا بهسبب نامناسب بودن محتوا و يا درخواست داعي است كه ميتواند موجب مردود شدن محتواي دعا شود؛ زيرا برخي دعاها مردود بوده، برآوردهشدني نيستند. براي دعاهاي مردود مصاديق زير طرح ميشود:
بر اساس جهانبيني اسلامي، عالم هستي جهان اسباب و مسببات و علت و معلول است. طبق اين سنت الهي و قانون ثابت ازلي، در سراسر نظام آفرينش، هر پديده، عمل و شيوة تفكر، تنها از راه علل و اسباب خاص خود پديد ميآيد. به بيان امام صادق(ع) «خداي بزرگ نپذيرفته جز آنكه همهچيز از طريق اسباب انجام يابد، پس براي هر چيزي سببي قرار داده است» (كليني، 1365، ج6، ص 183). بر اين اساس خداوند متعال، فيوضات و عنايات خاص خود را فقط از مجاري و اسباب خويش محقق ميسازد. گاه افراد با بيتوجهي و بيآگاهي دعاهايي ميكنند كه از نظر حفظ نظام عالم عملي نيست.
در برخي دعاها چشمداشتهاي بيجا و نامناسبي مطرح ميشود؛ خـواسـتن چيزي ناممكن و خلاف شرع مقدس، برآوردهشدني نيست. در اين باره، حضرت معصوم(ع) ميفرمايند كه هيچ دعاكنندهاي از خداوند، بيش از قدر، منزلت و ارزش خود تقاضا نكند؛ زيرا چنين انساني كه تقاضاي بيجا و بيش از اندازة جايگاه خود ميكند شايستة محروم شدن است، به آن دعا دست نمييابد و آن دعا از وي پذيرفته نميشود.
گاهي انسان دعاهايي دارد كه از فهم و درك واقعيت آن ناآگاه است و اگر تحقق يابد سبب نگرانياش ميشود. حضرت علي(ع) در راهنمايي فردي كه براي دوست خود از خداوند خواسته بود هيچ ناملايم و مكروهي براي او پيش نيايد فرمودند: «شما براي دوستت مرگ را دعا كردهاي؛ زيرا تا انسان در دنيا زندگي ميكند بهناچار بايد دچار ناملايمات و مكروهات شود (ابيالحديد، 1404ق، ج20، ص 289).
از مجموعه روايات بيانشده دربارة دعا استفاده ميشود كه همة دعاها برآورده ميشود، اما در توجيه چگونه اجابتشدن دعا برداشتهاي گوناگوني وجود دارد كه در زير به برخي آنها اشاره ميشود:
خداوند سبحان ميفرمايند: «و پروردگارت چنين فرمود: مرا بخوانيد اجابت ميكنم شما را» (غافر: 60). برآورده شدن دعا با دو شرط، قطعي است؛ نخست اينكه انسان در دعاكردن فقط به خداوند توجه داشته باشد و از هر چيز ديگر قطع اميد كرده باشد، و ديگر اينكه از خداوند، فقط خود او را بخواهد. احتمال دارد كه مقصود از اجابت در اين آيه، توجه و استماع دعا باشد؛ يعني دعا فوراً شنيده و به آن توجه ميشود.
همين كه بندهاي توفيق يافته با خالق خود سخن بگويد و خداوند اين اجازه را به او داده، خود گونهاي، برآورده شدن دعاست. درحقيقت، خود توفيق دعا كردن، اوج عبوديت، بندگي و نشانة لطف و عنايت حضرت حق به انسان است و الطاف و رحمتهاي بزرگتري را در پي دارد. دعا با چشم پوشي از اجابت آن، فضيلتي بس بزرگ شمرده ميشود. توفيق فراوان در آنجاست كه خداي متعال در نخستين مراحل گرفتاري، بندۀ خود را موفق به دعا كند.
نبايد انتظار داشت دعا فوري برآورده شود. پس از دعا بايد براي تغيير در عمق افكار و طبيعت آماده شد. لازم نيست اجابت دعا سريع باشد و ممكن است دعا استجاب شده، ولي ظهور آن بسيار با تأخير باشد. سبب اين تأخير نيز ميتواند گوناگون باشد. گاهي تأخير براي آن است كه بنده بيشتر مناجات كند تا روح بندگي در او رشد كند و از خودپسندي و تكبر دور ماند. گاهي اجابت دعا به تأخير ميافتد و بدينترتيب خداوند پاداش بيشتري به بنده ميدهد. گاه نيز تأخير براي آن است كه بنده با انابه و گريه، از گناهاني كه انجام داده است پاك شود. در مواردي نيز گفته ميشود كه اگر دعا در اين دنيا برآورده نشود، خداوند براي دعاكننده در آخرت پاداشهاي بسياري درنظر گرفته است كه بدل اين دعاها به او خواهد داد.
حضرت علي(ع) خطاب به فرزند خود مينويسند:
از تأخير اجابت دعا نااميد مباش، زيرا بخشش الهي به اندازة نيت است. گاه در اجابت دعا تأخير ميشود تا پاداش درخواستكننده بيشتر و جزاي آرزومند كاملتر شود. گاهي درخواست ميكني اما پاسخ داده نميشود؛ زيرا بهتر از آنچه خواستي بهزودي يا در وقت مشخص به تو خواهد بخشيد يا به جهت اعطاي بهتر از آنچه خواستي، دعا به اجابت نميرسد؛ زيرا چهبسا خواستههايي داري كه اگر داده شود مايۀ هلاكت دين تو خواهد بود، پس خواستههاي تو بهگونهاي باشد كه جمال و زيبايي تو را تأمين و رنج و سختي را از تو دور كند. نه مال دنيا براي تو پايدار و نه تو براي مال دنيا باقي خواهي ماند (نهجالبلاغه، 1373، نامة 31، ص 392).
وعدة خداوند مشروط به مشيت، مصلحت و خير بودن براي دعاكننده است؛ زيرا خداي حكيم به دلخواه بندگان از آنچه خير و صلاح آنهاست دست برنميدارد. گاهي برآورده شدن حاجت شخص، به مصلحت و سود وي نيست و صلاح او در نپذيرفتن آن دعاست. «بسا چيزي را خوش نميداريد و حال آنكه براي شما خوب است و بسا چيزي را دوست ميداريد و آن براي شما بد است؛ خدا ميداند و شما نميدانيد» (بقره: 216). در چنين حالتي بهظاهر حاجت شخص برآورده نميشود، اما اين به سود و صلاح اوست، هرچند بشر از درك حكمت آن ناتوان باشد. بنابراين ممكن است اجابت نشدن دعا بهسبب دعاي ناخوشايند باشد؛ ولي درواقع خير، بركت و سود فراواني بر آن مترتب باشد. در اين مرحله پاسخها ميتوانند فقط جنبة تعبدي داشته، بر اساس گزارههاي ديني بهدست داده شوند. افزون بر اين براي پاسخهاي عرضهشده توجيحات عقلاني و انتزاعي نيز درخور ارائه است كه نمود كاملتري از اين دست پاسخهاست.
با توجه به آنچه اشاره شد، ميتوان ناشايستگي درخواستكننده، نامناسب بودن محتواي دعا و درخواست بنده را عامل برآورده نشدن دعا دانست. در مواردي نيز برآورده نشدن دعا با توجه به آموزههاي ديني توجيهپذير است كه نمود كامل آن همراهي پاسخها با توجيحهاي عقلاني و استدلالي است.
با توجه به اينكه تحول مفاهيم ديني بهويژه فهم دعا و اجابت آن به ساختارهاي فرهنگي و ديني بسيار وابسته است و نيز با در نظر گرفتن تنوع و در برخي موارد تناقضهايي كه در تبيين مراحل تحول دورههاي سني و نيز محتواي مربوط به آنها وجود دارد، و نيز مبتني بودن درك اين مفاهيم به آموزههاي ديني و نوع آموزشهايي كه در جامعة اسلامي است، اين مسئله اساسي شكل ميگيرد كه تحول فهم اجابت يا عدم اجابت دعا در كودكان مسلمان ايران چه مراحلي دارد. در پژوهش پيشروي ميكوشيم مراحل فهم كودكان و نوجوانان از اجابت دعا و نيز تفاوتها يا شباهتهاي احتمالي ميان گروههاي مختلف سني را تبيين و نتايج آن را با ديگر تبيينهاي تحولي در اينباره مقايسه كنيم.
برپاية مطالعات تحولي و بر اساس يك طرح تحقيق مقطعي، از جامعة دانشآموزان دختر و پسر شش تا هفدهسالۀ مدارس عادي و نيز مدارس مبتني بر آموزشهاي تربيتي و ديني ويژة شهر قم، يك گروه نمونه انتخاب شدند كه شامل 157 (82 دختر و 75 پسر) دانشآموز با روش خوشهاي چندمرحلهاي است.
با توجه به ماهيت تحولي مطالعة پيشروي، گردآوري دادهها بر اساس روش باليني و بهكارگيري مصاحبة نيمهساختيافته انجام شد. براي ساماندهي و تدوين مصاحبه، نخست يافتههاي پژوهشي و مباني نظري مربوط به تحول اجابت دعا، بررسي و بر اساس آنها پرسشهاي اصلي مصاحبه طراحي شد (جدول 1).
مصاحبهها انفرادي اجرا و صداها ضبط ميشد. هر مصاحبه بهطور متوسط حدود چهل دقيقه طول ميكشيد. پس از پياده شدن نوارهاي صوتي مصاحبهها، پژوهشگر و چهار متخصص روانشناسي و آشنا به مفاهيم ديني (در سطح دكتري و دانشجوي دكتري) بهگونهاي مستقل متن را تحليل و بر اساس يك مقياس امتيازي بدينگونه درجهبندي كردند.
نمرة 0: پاسخ نميدانم و يا پاسخهاي مبهم؛
نمرة 1: ارتباط با ويژگيهاي دعاكننده؛
نمرة 2: ارتباط با ويژگيهاي محتوايي دعا؛
نمرة 3: ارتباط با مفاهيم ارزشي و مذهبي؛
نمرة 4: ارتباط با تحليلهاي مذهبي ـ عقلاني.
مراحل مطرحشده براي هر مؤلفه، نمونهها و مصاديق آنها در دورههاي سني مختلف ارائه شد. بدينترتيب، افزون بر گردآوري شواهدي براي مستندسازي، درك جامعتري نيز از مؤلفهها و شواهد مربوط به روايي نمرهگذاري و طبقهبنديها بهدست آمد.
براي اطمينان به ضريب اعتبار درجهبنديكنندگان (نمرهگذاران)، از روش همبستگي درونطبقهاي (Intra class correlation (ICC)) ضريب اندازة واحد استفاده شد. اين روش براي بررسي اعتبار ميان دو يا چند درجهبنديكننده در مواقعي بهكار ميرود كه مقياس نمرهگذاري فاصلهاي يا طبقهاي مرتب شده باشد. افزون بر اين، همبستگي درونطبقهاي بهعنوان نسبت واريانس بين گروهها به واريانس كل در نظر گرفته ميشود. نتايج نشان داد ضريب اندازة واحد براي اجابت دعا، كه بيانگر اعتبار درجهبندي يك داور واحد است، با 67/ 0 برابر است كه نشان ميدهد همگوني نمرهها در هريك از درجه بندي كنندهگان بهنسبت مطلوب است و از نظر آماري در سطح كمتر از 0001/ 0 معنادار است.
مقدار ضريب اعتبار اندازههاي متوسط، كه درواقع نزديك به ضريب آلفاي كرونباخ و واحد تحليل ميانگين همه درجهها يا نمرههاست، براي اجابت دعا برابر با 91/ 0 و از نظر آماري معنادار بهدست آمد كه نشان ميدهد ميان پنج داور، سطح بسيار بالايي از همگوني دروني وجود دارد. براي بررسي روايي مصاحبه و طبقههاي پنجگانة تحليل اجابت دعا، از تحليل عاملي تأييدي استفاده و ساختار پنجعاملي آن تأييد شد.
براي تحليل دادهها از دو روش كيفي و كمي استفاده شده است. در تحليل كيفي دادهها، با استفاده از روش تحليل محتوا، متن مصاحبهها را تحليل و مقولهبندي كرده، سپس پاسخهاي آزمودني با مقولهها و مؤلفهها انطباق داده شد. در بخش تحليل كمي، افزون بر بهكارگيري شاخصهاي آمار توصيفي مانند فراواني، ميزان پاسخها و تشكيل جدول متقاطع، از آزمون تحليل واريانس نيز براي بررسي تفاوت ميانگين مفاهيم تحولي در گروههاي مختلف سني و بررسي همگوني ميانگينهاي گروهها براي طبقهبندي آنها بررسي شد.
نتايج تحليل كيفي و بررسي پيشينة پژوهش و نيز ساختار اجابت دعا در متون اسلامي به استخراج 5 مقولهاي انجاميد كه ساختار، محتوا و مصاديق آن به قرار زير است:
در اين مرحله، مصاحبهشوندگان درك درستي از پرسش و بهويژه معناي مصلحت و اجابت دعا بهدست نميدهند. پاسخها معمولاً بهصورت «نميدانم» يا پاسخهاي مبهم بيان ميشود؛ براي نمونه: «...مصلحت نميدونم چيه؟» (پسر، 8 ساله)؛ «...مصلحت باشه يعني خدا آرزومونو برآورده ميكنه» (دختر 6 ساله)؛ «...مصلحت يعني خداوند يك لحظه فراموش كرده» (پسر، 6 ساله)؛ «...مصلحت يعني دروغي كه آدم مجبوره بگه» (دختر، 7 ساله).
پاسخهايي كه در اين مقوله قرار ميگيرد، سبب اجابت نشدن دعا را به ويژگيهاي دعاكننده نسبت ميدهد. براي نمونه، گاهي مشكلات اخلاقي دعاكننده عامل برآورده نشدن دعاست: «...اگه آدماي بد دعا كنند، خدا جوابشون رو نميده» (دختر، 6 ساله). بنابراين، خوب بودن دعاكننده در برآورده شدن دعا مؤثر خواهد بود: «...اگه آدم خوبي باشد، بله؛ اگر آدم بدي باشه، نه» (پسر، 8 ساله). افزون بر اين، رفتارهاي نامناسب يا رعايت نكردن شروط دعا نيز ميتواند عامل برآورده نشدن دعا باشد، «...اگه قليون بكشن، سيگارياند، كراك ميكشن» (دختر، 6 ساله) در اين سن كمتر تعبير گناه كردن بهكار برده شده است.
در اين مرحله، عامل برآورده شدن يا نشدن دعا و ويژگيهاي محتوايي دعا يعني نوع دعا و محتواي درخواست معرفي ميشود. اين ويژگيها ميتواند شامل توجه نكردن درست به شروط دعا كردن: «...شايد بلد نبوديم درست دعا كنيم» (دختر، 6 ساله)؛ ناشدني بودن چيزهايي كه درخواست شده است: «...بعضي دعاها برآورده نميشن چون بيخودي هستند، شايد دعا الكي باشه» (پسر، 8 ساله)؛ مناسب نبودن محتواي دعا: «...دعاهايي كه بد است اجابت نميشه، مصلحت هم يعني خداوند آن كار را نخواسته» (پسر، 12 ساله)؛ «...برخي دعاها خوب نيستند؛ مثلاً دعا ميكنيم نمايش اونا برنده نشه از ما بشه، دعاي خوبي نيست» (پسر10 ساله). به اختيار، آزمودنيها در اين مرحله به محتواي دعا توجه دارد و بد بودن نامناسب بودن و غيرمنطقي بودن دعا را در برآورده نشدن دعا مؤثر ميدانند.
چهارمين مرحله، بيان مفاهيم ارزشي و مذهبي است. مصاحبهشوندگان در پاسخ به پرسشهاي چرايي برآورده شدن يا نشدن دعا، برخي مفاهيم ديني و ارزشي را بهكار ميبرند: «...مصلحت نيست، شايد خداوند پاداش بهتري به ما ميدهد يا من ارتباطم با خداوند قطع است؛ خداوند دوست دارد صداي بندهاش را بشنود، ميگم شايد من اثرش را نبينم، ولي قطعاً اثر دارد. گاهي دعا ميكنم، فايدهاش را بعداً ميبينم» (دختر، 14 ساله)؛ «...او هميشه گوش ميدهد، گاهي هم جواب را دير ميدهند زيرا خداوند دوست دارد بيشتر با او راز و نياز كند. معلوم ميشه دوستش داره» (دختر، 14 ساله)؛ «...اگر به خداوند خوشبين باشيم و به صلاح باشد برآورده ميشه» (دختر، 14 ساله).
برخي آزمودنيها مصلحت را ظرفيتداشتن انسان يا تقدير او ميدانستند: «...صلاح بودن يعني اگر ظرفيت باشد و مانع از پيشرفت نباشد، خداوند دعا را برآورده ميكند» (پسر، 14 ساله)؛ «...مصلحت يعني هر انساني تقديري دارد تقدير را ميشه عوض كرد» (دختر، 14 ساله) و برخي ديگر به سود و زيان نسبت دادهاند: «...شايد به صلاح نيست كه برآورده نميشه، چيزهايي است كه ما نميتونيم درك كنيم، مصلحت را خداوند قرار داده، گاهي برآورده شدن دعا به ضرر است» (دختر، 16 ساله).
بنابراين براي مصلحت چند معنا مطرح است كه شامل خواست، علم و آيندهنگري خداوند، قضا و تقدير الهي و بيخبري انسانها از صلاح و فساد، ظرفيت انسان و مناسب نبودن دعا و زيان آن براي انسان ميشود. در بهكارگيري مفاهيم ديني و ارزشي، برخي آزمودنيها به نقش ايمان، نيت خالص و وجود شروط اجابت دعا اشاره كردهاند: «...اگر دعا بهصلاح باشه و موقع دعا كردن» (دختر، 14 ساله). بررسي محتواي پاسخهاي اين مرحله بيانگر آن است كه پاسخها تحليلهاي عقلي و استدلالهاي انتزاعي ندارند و بيشتر به محتواي روايات معصومين(ع) متكي است، يعني آزمودنيها آنها را شنيده يا خواندهاند.
در اين مرحله پاسخها با استدلالهاي عقلي و توضيحات منسجمتر و مستدلتر دربارة مصلحت همراه است. گاهي برآورده شدن يا نشدن دعا با توجه به رسيدن به كمال انسان تفسير ميشود: «...من انتظار ندارم چيزي كه درخواست شده بهزودي برسد. زندگي ما براي اين است كه با ياد خداوند كمال پيدا كنيم. گاهي كمال ما در برآورده نشدن دعاست» (دختر، 16 ساله)؛ «...همهچيز بهصلاح نيست. برخي دعاها اجابت نميشه، يا مشكل از خود انسان است يا خداوند صلاح نميداند؛ چون عالِم به حال و سعادت ماست، ما هدفي داريم كه رسيدن به كمال و قرب الهي است اين مصلحت موقتي نيست بايد عاقبت و مصلحت كلي عالم را در نظر گرفت. هرچه خداوند بخواهد همان ميشه؛ چون ارادة الهي عين حكمت است، دعا ميكنيم تا تحول در خود ما ايجاد شود. ما به كمال برسيم ظرفيت خود ما وسيع شود» (دختر، 16 ساله)؛ «...شايد بهصلاح نيست كه برآورده نميشه؛ چيزهايي است كه ما نميتونيم درك كنيم. مصلحت را خداوند قرار داده، برآورده شدن دعا به ضرر است» (دختر، 16 ساله).
گاهي نيز نقش سنتهاي الهي در برآورده شدن دعاها مطرح ميشود: «...نظام جهان طوري است كه هر چيزي بر اساس سبب و اسباب است، هرچيزي بايد در جاي خودش رخ بدهد، بايد علت آن رخ بده تا به وجود بياد. مصلحت يعني علتش نيست، تقصير ماست كه دعا برآوره نميشه، بايد تلاش كرد ياد خداوند هم دعاست» (دختر، 17 ساله)؛ «...اگر اينطور بود، زندگي معنا نداشت و همهچيز به هم ميخورد» (پسر، 13 ساله)؛ بعضي نيز به نقص انسان و كمال خداوند اشاره كردهاند: «...مصلحت يعني ما انسانها ظاهربين هستيم، آيندهنگر نيستيم. گاهي چيزي از خداوند ميخواهيم كه اگر به ما بدهد به آلودگي كشيده ميشيم، خداوند آگاه است و نميدهد» (دختر، 16 ساله).
با آنكه برخي آزمودنيها تعابير ديني و عرفاني را بهكار ميگيرند: «...هيچ دعايي نيست كه برآورده نشود چون در دعا ما بهدنبال ارتباط با خداوند هستيم و اين حاصل شده است» (دختر، 16 ساله)؛ برخي ديگر نقش عقيده و ايمان را مهم دانسته و مصلحت را بهانة توجيه رفتارها معرفي ميكنند: «...بستگي دارد...، عقيده بايد محكم باشد، درصد اعتقاد خيلي مهم است. من به دعاي خودم باور ندارم. مصلحت بهانه است هر اتفاقي ميافتد براي اينكه راحت از كنارش رد شيم، ميگيم مصلحت بود» (پسر، 17 ساله). پاسخهاي آزمودنيها نشان ميدهد كه در اين مرحله رسيدن به كمال و دوري از نقصها و توجه به سنتها و حكمتهاي الهي مهم است. توجه به مراحل مطرحشده بيان ميكند كه درك درست از اجابت دعا در كودكان و نوجوانان، با تحولشناختي آنان متحول شده و از مفاهيم ساده به تحليلهاي پيچيده رو به پيشرفت نهاده است.
مشخصههاي آمار توصيفي نمرههاي مربوط به اجابت دعا، بهتفكيك هر سن و نيز خلاصة آزمون تحليل واريانس، براي بررسي تفاوت گروهها و آزمون مقابلة شفه براي مقايسة زوجي ميانگين گروهها در (جدول 3) بازتاب يافته است. از يافتهها بهدست ميآيد كه ميانگين نمرهها با افزايش سن، بهگونة معناداري افزايش مييابد (03/ 54 = (145، 11) ، 0/001< P). اما كمينه و بيشينة نمرهها در ميان گروههاي سني از الگوي يكنواخت افزايشي پيروي نميكند. براي نمونه، در گروه سني هشت سال بيشترين نمره برابر با 4/ 1 است، درحاليكه اين شاخص در گروه نه سال برابر با 2/ 1 بهدست آمده است. بيشينه نمره در گروههاي نه و ده سال (4/ 3)، بيشتر از گروه يازده سال (0/ 3) قرار دارد. با وجود اين، نتايج بيانگر آن است كه افزايش ميانگينها تا اندازۀ فراواني از يك الگوي يكنواخت پيشرونده پيروي ميكند. بدينمعنا كه با افزايش سن آزمودنيها، ميانگين نمرههاي اجابت دعا نيز افزايش مييابد. فقط ميانگين در گروه سني ده سال و پانزده سال تا اندازة كمي در مقايسه با گروه بعدي خود يعني يازده سال (6/ 2، در مقابل 29/ 2) و گروه شانزده سال (54/ 3، در مقابل 47/ 3)، بزرگتر است.
نتايج آزمون شفه براي مقايسة زوجي ميانگين نشان ميدهد كه ميانگين اجابت دعا در آزمودنيهاي نه ساله از آزمودنيهاي سيزده تا هفده سال كمتر، از آزمودنيهاي شش و هفت سال بيشتر و با آزمودنيهاي هشت و ده سال بدون تفاوت معنادار بهدست آمده است.
گروههاي سني ده تا دوازده سال ميانگين بيشتر و معناداري در مقايسه با گروههاي سني شش، هفت و هشت سال و ميانگين كمتر و معناداري نسبت به گروههاي سني چهارده تا هفده سال دارند، اما در گروه دوازده سال اين تفاوت ميانگين با گروه چهارده سال معنادار نيست.
تعيين مراحل تحول فهم اجابت دعا: بررسي همگوني ميانگينها و انجام چندين بار تحليل واريانس با طبقهبندي سني گوناگون نشان داد كه تقسيم به چهار گروه سني، ميتواند ساختار روشنتر و همگوني بيشتر ميانگينها را داشته باشد. بدينترتيب، براي تحول اجابت دعا، طبقهبندي چهار گروه سني (6-7، 8-11، 12-14 و 15-17) مناسبتر تشخيص داده شد. نتايج محاسبهها براي اين مؤلفه در (جدول 4) نشان داده شده است.
چنانكه در (جدول 4) ديده ميشود، نتايج آزمون تحليل واريانس براي مقايسة ميانگينهاي چهار طبقة سني از لحاظ آماري معنادار است (12/ 136 = (153، 3) ، 001/ 0< P). بدينترتيب كه ميانگين هر طبقه سني از ميانگين طبقههاي سني پس از خود كمتر و از ميانگين طبقههاي سني پيش از خود بهگونة معنادار بزرگتر است.
با آنكه ميانگينهاي دو گروه سني 12-14 سال (06/ 3) و 15-17 سال (54/ 3) از لحاظ آماري تفاوت معنادار دارد، اما تقريباً به هم نزديك و در يك طبقه قرار دارد. بيشينه نمرة گروه سني 12-14 سال در حدود 2/ 0 كوچكتر از گروه سني 15-17 سال است. بدينترتيب، ميتوان نتيجه گرفت كه در اين مؤلفه همپوشي ميانگينها بيشتر در دو گروه 12-14 و 15-17 سال قرار دارد.
براي تعيين مراحل تحول اجابت دعا بر اساس فراواني و درصد پاسخها، توزيع فراواني پاسخها بر اساس طبقههاي نمرهگذاري و به تفكيك گروههاي چهارگانة سني محاسبه شد (جدول 5).
نتايج اين طبقهبندي كه بر پاية نمرهگذاري داوران انجام شد، نشان ميدهد كه هيچيك از آزمودنيها در طبقة پاسخ صفر (پاسخ نميدانم و يا پاسخهاي مبهم) قرار نگرفتهاند. ازسويديگر، بيشترين ميزان پاسخها (8/ 40) متعلق به نمره چهار (تحليلهاي مذهبي ـ عقلاني) است و بيان ميكند كه در مفهوم اجابت دعا بيشتر افراد به مراحل بالاتر تحول دست يافتهاند. افزون بر اين، درصد پاسخهاي درجهبنديشده در نمرة دو (ويژگيهاي محتوايي دعا) و نمرة سه (مفاهيم ارزشي و مذهبي) به ترتيب با 42 و 48 درصد است و فقط سه درصد افراد در طبقة يك (ويژگيهاي دعاكننده) درجهبندي شدهاند. نتايج توزيع فراواني پاسخهاي نمرهگذاريشده به تفكيك چهار گروه سني در (جدول 6 ) نشان داده شده است.
بر پاية نتايج (جدول 6) ميتوان موارد زير را استخراج كرد:
فقط سه نفر (دوازده درصد) از افراد گروه سني 6ـ7 سال در طبقة مربوط به نمرة يك، يعني مرحلة ويژگيهاي دعاكننده قرار دارند. اين درحالي است كه 88 درصد كودكان اين گروه سني در طبقة نمرة دو (ويژگيهاي محتوايي دعا) قرار گرفتهاند. بدينترتيب، ميتوان نتيجه گرفت كه تحول اجابت دعا در نمونة مورد مطالعه از مرحلة ويژگيهاي محتوايي دعا آغاز ميشود.
در حدود 54 درصد آزمودنيهاي گروه هشت تا يازده سال در طبقة مفاهيم ارزشي و مذهبي (نمرة سه) قرار دارند. بااينحال، در حدود 39 درصد آنها در طبقة دوم (ويژگيهاي محتوايي دعا) درجهبندي شدهاند. دراينميان، در حدود 8 درصد نيز به مرحلۀ انتهايي اجابت دعا، يعني طبقة تحليلهاي مذهبي ـ عقلاني، رسيدهاند.
درصد آزمودنيهايي كه از گروه سني 12ـ14 سال در طبقة سوم (مفاهيم ارزشي و مذهبي) و چهارم (تحليلهاي مذهبي ـ عقلاني) قرار گرفتهاند يكسان و برابر با پنجاه درصد است.
تقريباً 98 نوجوانان گروه سني 15ـ17 سال در طبقة چهارم (تحليلهاي مذهبي ـ عقلاني) اجابت دعا قرار گرفتهاند و تنها دو درصد در طبقة سوم، يعني مرحلة مفاهيم ارزشي و مذهب درجهبندي شدهاند. بدينترتيب، ميتوان نتيجه گرفت كه در اين مؤلفه دستيابي به مرحلة پاياني تحول، تقريباً از حدود چهارده سالگي آغاز ميشود.
هدف پژوهش پيشروي تبيين مراحل تحول فهم اجابت دعا در كودكان و نوجوانان با تكيه بر مفاهيم و متون اسلامي بود. يافتهها نشان داد كه بهگونة كلي، مراحل فهم اجابت دعا را ميتوان به پنچ مرحله تقسيم كرد و گروه نمونة مطالعه شده كه در دامنة سني بين شش تا هفده سال قرار دارند به چهار گروه بخشپذيرند. در مرحلة نخست، كه بيانگر پاسخ مبهم يا عدم درك اين مفهوم بود، هيچيك از آزمودنيها قرار نگرفتند. اين مطلب ميتواند بهسبب دامنة سني گروه نمونه باشد، چنانكه در برخي پژوهشها (وولي، 2001) كه از گروههاي سني پايينتر براي مطالعه استفاده شده بود، شكلگيري مفاهيم ديني ديده نشده بود.
از سويديگر، بيشترين فراواني گروه نمونه به مرحلة تحليلهاي مذهبي ـ عقلاني قرار داشت. اين يافته در مقايسه با مراحل تحول مفاهيم ديگر ديني، مانند فهم دعا، انگيزة دعا و درك خداوند بيانگر آن است كه در اين مؤلّفه برخلاف مؤلفههاي پيشين بيشتر آزمودنيها به مراحل بالاتر تحول دست يافتهاند. افزون بر اين، ميزان پاسخهاي درجهبنديشده در طبقۀ دوم (ويژگيهاي محتوايي دعا) و طبقۀ پنجم (مفاهيم ارزشي و مذهبي) به ترتيب با 42 و 48 درصد است و فقط سه درصد آزمودنيها در طبقة نخست (ويژگيهاي دعاكننده) درجهبندي شدهاند.
مقايسه اين يافته با ديگر مطالعات در اين زمينه، بيانگر تفاوتهاي درخور ملاحظهاي در دامنة سني، محتوا و شكلگيري مفاهيم ديني است. اين مقايسه نشان ميدهد كه معادل مرحلة دوم در پژوهش حاضر، كه در سنين 6ـ7 سالگي قرار دارد، در پژوهش گلدمن(1964) شامل دامنة سني پنج تا نزديك نه سالگي، معادل مرحلة سوم (هشت تا يازده سالگي) در پژوهش گلدمن از نه تا دوازده سالگي و معادل مرحلة چهارم (دوازده تا چهارده سالگي) در پژوهش گلدمن از دوازده سالگي آغاز ميشود. وي اين سن را آغاز فهم دين و محتواي ديني معرفي كرده است. با وجود اين، در پژوهش حاضر از پانزده سالگي به بعد دانشآموزان علاوه بر بهكارگيري مفاهيم ديني ميتوانند استدلالهاي عقلي نيز براي گفته خود بياورند.
به بيان ديگر، گلدمن (1964) براي مفهوم اجابت دعا سه مرحله مفهوم خلقي كه عدم اجابت دعا بر اثر رفتاري بچهگانه و شيطاني است و به شيوة نادرست دعا، نسبت داده ميشود. مرحلة دوم مرحلة نيمهاخلاقي ناميده ميشود كه عدم اجابت دعا را به از روي حرص و طمع، خودخواهانه، ماديگرايانه و احمقانه بودن آن نسبت ميدهد. مرحلة سوم مرحلة ملاحظات معنويتر است. گلدمن اين مرحلة را مرحله فهم معنوي و مذهبي ناميده است. پاسخدهندگان برآوردهنشدن دعا را به تأخير در اجابت دعا، عدم باور و اعتقاد درست به ذات حق، لازم نبودن، مناسب نبودن، صادقانه نبودن و از روي اعتقاد راسخ نبودن دعا نسبت ميدهند؛ اما يافتههاي پژوهش پيشروي وجود چهار مرحله را در اجابت دعا متمايز ميسازد و مرحلة تحليلهاي مذهبي و عقلي را بر آن افزوده و بهعنوان مرحلة كامل فهم ديني و ارزشي كانون توجه قرار داده است.
در پژوهش گلدمن (1964) كودكان پنجساله تا نزديك نه سالگي در مرحلۀ مفهوم خلقي قرار دارند، درحاليكه در پژوهش حاضر فقط (12 درصد) از افراد گروه سني شش تا هفت سال در مرحلۀ ويژگيهاي دعاكننده قرار ميگيرند. به اين معنا كه كودكان و نوجوانان، برآورده نشدن دعا را كمتر به ناشايستگي و گناهكاري افراد نسبت ميدهند. احتمالاً سبب اين برداشت كودكان و نوجوانان را ميتوان ترويج فرهنگ بخشش، عفو و رحمت خداوند در جامعه اسلامي دانست كه معمولاً در خانوادههاي مذهبي و فضاهاي آموزشي و بهطور كلي در تربيت ديني بر آن تأكيد ميشود. همچنين توجه به پاك بودن ذات انسان در فرهنگ و نگاه اسلام ميتواند در اين برداشت نقش داشته باشد.
افزون بر اين، نتايج پژوهش حاضر نشان داد كه 88 درصد كودكان شش تا هفت ساله در طبقة ويژگيهاي محتوايي دعا قرار گرفتهاند. بدينترتيب، ميتوان نتيجه گرفت كه تحول اجابت دعا در نمونة مطالعهشده از مرحلة ويژگيهاي محتوايي دعا آغاز ميشود. اما گلدمن آزمودنيهاي نه تا دوازدهساله را در مرحلۀ نيمهخلقي قرار ميدهد. سرانجام وي معتقد است كه مرحلۀ ملاحظات معنوي از دوازده سالگي آغاز ميشود كه آن را سن فهم دين و محتواي ديني معرفي كرده است. اين درحالي است كه در پژوهش پيشروي در حدود 54 درصد آزمودنيهاي گروه هشت تا يازده سال در طبقة مفاهيم ارزشي و مذهبي قرار گرفتهاند و در حدود 39 درصد در طبقة ويژگيهاي محتوايي دعا درجهبندي شدهاند. در اين ميان در حدود هشت درصد نيز به مرحلۀ انتهايي اجابت دعا، يعني طبقة تحليلهاي مذهبي ـ عقلاني، رسيدهاند. درصد آزمودنيهايي كه از گروه سني دوازده تا چهارده سال در طبقة مفاهيم ارزشي و مذهبي و تحليلهاي مذهبي ـ عقلاني قرار گرفتهاند يكسان و برابر با پنجاه درصد است. تقريباً 98 درصد نوجوانان گروه سني پانزده تا هفده سال در طبقة تحليلهاي مذهبي ـ عقلاني جاي گرفتهاند و تنها دو درصد در طبقة مرحلة مفاهيم ارزشي و مذهبي درجهبندي شدهاند. بدينترتيب، ميتوان نتيجه گرفت كه در اين مؤلفه دستيابي به مرحلۀ پاياني تحول تقريباً از حدود چهارده سالگي آغاز ميشود. بهسبب آنكه افزون بر بهكارگيري مفاهيم ديني، آنان ميتوانند براي گفتههاي خود استدلالهاي عقلي نيز بياورند، ميتوان اين سن را در مؤلفة اجابت دعا سن فهم فلسفه و عرفان ديني ناميد.
بهگونة كلي، فهم رفتارهاي ديني كودكان با مجموعهاي از فرايندهاي يكپارچه و متوالي، قاعدهمند ميشود. يكي از عمدهترين آنها يادگيري اجتماعي بهويژه تقليد از والدين، مربيان ديني و همسالان است. اين فرايند همراه تحول در خلال توالي مراحلشناختي كه بر پاية آن باورهاي ساده بهتدريج پيچيدهتر ميشود، رسش فكري را شكل ميدهد. ترتيب توالي دستيابي به مفاهيم ديني ميتواند مبتني بر ديدگاه پياژه (1966) «بهعنوان شاخص وجود عوامل زيستشناختي در فرايند تحول شناختي محسوب شود. عواملي كه بيترديد تحت تأثير جامعه قرار نميگيرند» (به نقل از دادستان، 1367، ص 547).
با وجود تأييد نتايج پژوهش، يافتههاي آن را بايد با احتياط تفسير كرد و تعميم داد؛ زيرا نمونۀ پژوهش متعلق به شهر قم بوده كه از نظر مذهبي در ميان شهرهاي كشور جايگاه ويژهاي دارد و اين نتايج ميتواند متأثر از فرهنگ خاص آن باشد. افزون بر اين، دامنة سني اين پژوهش ميان شش تا هفده سال است و مراحل تحول در سنين پايينتر يا بالاتر را شامل نميشود. بهطور طبيعي پژوهشهاي تحولي از متغيرهاي مختلفي (آموزشهاي رسمي و غيررسمي، هوش و قدرت بيان) اثر ميپذيرد كه كمتر كنترلپذير، يا كنترل آنها مستلزم زمان و هزينة درخور ملاحظه است؛ ازاينرو، پيشنهاد ميشود پژوهشگران در مطالعات آتي به مطالب يادشده توجه كنند.
1. در مسير تربيت اسلامي، افزون بر توجه به ياد خدا و برپايي نماز در مدارس، در مهد كودكها و نهادهاي آموزشي و پرورشي و مراكز و نهادهاي نظام اسلامي نيز برنامهاي براي ايجاد ارتباط با خداوند، بهويژه در قالب دعا يا قرائت قرآن طراحي شود.
2. با توجه به آنچه در بخش قبل گفته شد، لازم است در جهت افزايش همت در انگيزة دعا و رسيدن به دعاهاي ژرفتر، برنامهريزي و فرهنگسازي شود. افزون بر اين، چهبسا فراواني اين دعاها حاكي از اين باشد كه در برنامة بهداشت و سلامت ملي بايد گامهايي نو و مهمتري برداشته شود.
3. براي ترويج و آموزش دعا بهويژه درك درست از اجابت دعا آموزشهاي لازم در قالب (كتاب، فيلم، تكنگاره) به مربيان و متربيان داده شود تا روح اميد به فضل الهي و رسيدن به كرامت نفساني در زندگي آنان رخ بنمايد.
نهج البلاغه (1373)، ترجمة سيدجعفر شهيدي، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامي.
ابن ابيالحديد، عبدالحميد (1404 ق)، شرح نهجالبلاغه، قم، كتابخانة آيت الله مرعشي نجفي.
جمعي از نويسندگان (1382)، همايش بين المللي نقش دين در بهداشت روان، قم، معارف.
حرعاملي، محمدبن حسن (بيتا)، وسائل الشيعه، بيروت، دارالاحياء التراث العربي.
قرشي، علياكبر (1361)، قاموس القرآن، تهران، دارالكتاب الاسلامي.
قمي، عباس (1378)، مفاتيحالجنان، قم، فاطمه الزهرا.
كليني، محمدبن يعقوب (1365)، الكافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
ممدوحي، حسن (1381)، شهود و شناخت، شرحي بر دعاهاي صحيفه سجاديه، قم، مؤسسه فرهنگي سماء.
موسوي نسب، سيدمحمدرضا، «مراحل تحول محتوا و انگيزههاي دعا در كودكان و نوجوانان» (تابستان 1390)، روانشناسي و دين، ش 14، ص 5 – 26.
نوذري، محمد (1388)، توصيف و ارزيابي رويكرد شناختي رشد ديني، همايش تربيت ديني در جامعه اسلامي معاصر، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره).
Goldman, R. G (1964), Religious Thinking from Childhood to Adolescence. London, Rutledge and Kegan Paul.
Goldman, R. G (1964), “Religious thinking from Childhood to Adolescence”, American Journal of Sociology, N. 50, p. 112-122
Long, D., Elkind. D. & Splika, B. (1967), “The Childs Conception of Prayer”, Journal for the Scientific Study of Religion, N. 6, 101-109.
Walesa C (2006), “Rozwój religijno_ci młodzie_y (The religious development of adolescents), Encyklopedia Katolicka [Catholic Encyclopedia] Lublin: Towarzystwo Naukowe KUL. p. 1424–1430.
Woolley, J. D.,& Phelps, K. E.(2001), “The development of children's beliefs about prayer”, Journal of Cognition and Culture, N. 1, p. 139-167.